نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن
با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن
ظهرِ گرما، صحن سقاخانه می چسبد چقدر
ضامن آهو شنیدن، بعد از آن "یا هو" زدن
در شلوغیها دو تا آرنج خوردن بیهوا
مست چون جامی، به دیگر جامها پهلو زدن
آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی
جز بزرگان کس ندارد منصب جارو زدن
امتحانی کن؛ ببین اینجا چه حظّی می دهد
یا علی گفتن به وقتِ دست بر زانو زدن
شمعها! نجوای با خورشید می دانید چیست؟
اشکهای بیصدا باریدن و سوسو زدن
هفت دوری نیست حجّ ما فقیران، این طواف
دور هشتم دارد و چرخی به دور او زدن
بد کشیدم طرح خود را چیز دیگر شد ببخش
دست و دل لرزیده وقت طرح این آهو زدن
#قاسم_صرافان
روز زیارتی امام رضا علیه السلام
#التماس_دعا
@shearvdastan
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هالهای از گیسویی خاکستری باشد
دختر دلش پر میکشد، بابا که میآید،
موهای شانه کردهاش در معجری باشد
ای کاش میشد بر تنش پیراهنی زیبا ...
یا لااقل پیراهن سالمتری باشد
سخت است هم شیرین زبان باشی و هم فکرت
پیش عموی تشنهی آب آوری باشد
با آنهمه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد
شلاق را گاهی تحمل میکند شانه
اما نه وقتی شانههای لاغری باشد
اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد
دور و برِ گم گشتهی بییاوری باشد
خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد،
چشمش به دنبال علی اصغری باشد
وای از دل زینب که باید روز و شب انگار
در پیش چشمش روضههای مادری باشد
وای از دل زینب که باید روضهاش امشب
«بابا ! مرا این بار با خود میبری؟» باشد
بابا ! مرا با خود ببر، میترسم آن بدمست
در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد
باید بیایم با تو، در برگشت میترسم
در راه خار و سنگهای بدتری باشد
باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه
شاید برای او شب راحت تری باشد؟
#قاسم_صرافان
شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد
@shearvdastan
قرار بود بيايي کبوترش باشي
دوباره آينهاي در برابرش باشي
نه اينکه پر بکشي و به شهر او نرسي
ميان راه پرستوي پرپرش باشي
«مدينه» شهر غريبي براي «فاطمه»هاست
نخواست گم شدهاي مثل مادرش باشي
خدا تو را به دل تشنه ی زمین بخشيد
که قاب روشنی از نور کوثرش باشي
به «قم» رسيدي و گم کرد دست و پايش را
چو ديد آمدهاي سايهي سرش باشي
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
و تا هميشه تو ياس معطرش باشي
کرامتت، همه را ياد او مياندازد
به تو چقدر ميآيد که خواهرش باشي
خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس
گواه رنج نفسهاي آخرش باشي
نخواست باز امامي کنار خواهر خود ...
نخواست «زينبِ» يک شام ديگرش باشی
#قاسم_صرافان
@shearvdastan
🎭
آخر اسیرت کرد، این دنیای اشرافی
دکتر شدی و فکر کردی قله ی قافی
دکتر شدی، اما چرا دردی نمی بینی؟
باشد! در این هذیان رهایم کن، هوالشافی
می دانم آخر می پری از بام من، وقتی
نه دام خوبی دارم و نه دانه ی کافی
بس ناجوانمردانه سرد است این هوا، آری
وقتی زمستان است و تو شالی نمی بافی
داری جهانی را که با هم خالقش بودیم،
یکباره ویران می کنی، خیلی بی انصافی!
آیینه ام، می بینم آن روزی که با حسرت،
درشهر می گردی به دنبال دل صافی
من مثل یک بازنده، خواهم رفت و می دانم
داری برای بازی ات، بازیچه ی کافی
در شعرهایم ماندگارت کرده ام اما
کافی ست دیگر، می روم دنبال صرافی
#قاسم_صرافان
@shearvdastan
این دستها که چوب علم را گرفتهاند
بیشک چنین گلوی ستم را گرفتهاند
#قاسم_صرافان
@shearvdastan
«بدر» يادش مانده آن روزي که ميلرزاندياَش
آن رجزهايي که ميخواندي و ميترساندياَش
ذوالفقارت شکل «لا»، با دستهاي کوتاه بود
«لا اله» آن روز، در دستان «الا الله» بود
«لا اله» آن روز، جز سوداي «الا هو» نداشت
رويِ حق، بي تيغِ تو، بالاي چشم، ابرو نداشت
تيغ را بالا که بردي، آسمان رنگش پريد
تا فرود آمد، زمين خود را کمي پايين کشيد
حمزه، يک چشمش به ميدان، چشم ديگر سوي تو
تيغ را گم کرده است از سرعت بازوي تو
ذوالفقار آنگونه با سرعت به هر کس خورده است،
مدتي مبهوت مانده، تا بفهمد مرده است
خشمِ تو از رعدِ «يا قهّار» و «يا جبّار» بود
بعد از آن بارانِ «يا ستّار» و «يا غفّار» بود
بعد از آن باران، عجب رنگين کماني ديدهام
ديدهام نورِ تو را، از هر طرف چرخيدهام
در ازل تابیدی و دامن کشيدي تا ابد
من تو را باور کنم يا «ما لَهُ کفواً احد»
خطبههاي ناتمامت را، بيا، کامل بگو
بي الف، بي نقطه، اصلا بي حروف، از دل بگو
ساقي شيرين زبان! حالا که خامند اين لغات
اين تو و اين: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
در دلم «قد قامتِ» عشقت قيامت ميکند
قصهام را «بشنو از ني چون حکايت ميکند»
تو اگر ميخواهي از خورشيد روشنتر شوم
رخصتي فرما، غبار جامهي قنبر شوم
بازهم حس ميکنم، حوض دلم، دريا شدهست
مثل اين که «ياعلي» هايم، صد و ده تا شدهست
«ما رَمَيْت» ِ تير تو زيباست، بر دل ميزني
چون که از دل ميزني، يک راست بر دل ميزني
تير شعري ميزنم اما هدف در دست توست
پادشاها ! مُهرِ ايوان نجف در دست توست
#قاسم_صرافان
ولادت حضرت علي(ع) مباركباد
@shearvdastan
باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت
حالا که زمین دارد، انسیه حَورایی...
#قاسم_صرافان
🎨حسین روح الامین
٢٠ جمادي الثاني، ولادت حضرت فاطمه(س) و روز زن مبارک
@shearvdastan
دلیل گریه من یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمیخواهد
#قاسم_صرافان
@shearvdastan
مانده ام، احمد پیمبر بود یا عطار عشق
بس که سلمانها مسلمان کرد با بوی علی
#قاسم_صرافان
،٢٧ رجب، مبعث پيامبراكرم(ص) مبارك باد
@shearvdastan
رمضان آمد و مهمان تو خواب است، خدایا
وقت دیدار، به دنبال ثواب است، خدایا
نیست ساقی و زمین یک دلِ آباد ندارد
حال مردان خرابات، خراب است، خدایا
میهمان را تو بخوانی و در آغوش نگیری؟
دل بیتاب، به دنبال جواب است، خدایا
از توام، آمدهام تا که در آغوش تو باشم
قدر من، درکِ همین لحظهی ناب است، خدایا
کی شود، سوی تو بیرنگ و سبکبار سفر کرد؟
تا دل، اینقدر پر از رنگ و لعاب است، خدایا
آبرو، با بر و رویی برود، گر تو نگیری
نقشِ دینداری ما، نقش بر آب است، خدایا
این که، این سوی نقاب است، که دل میبَرَد از خلق
بُگذر از آن که، در آن سوی نقاب است، خدایا
اصلا آن آتش سوزانِ جهنم، به جهنم
زندگی بیتو، خودش عین عذاب است، خدایا
.
«عهد ما با لب شیرین دهنان» بستی و افسوس
کار ما، شرح تو از روی کتاب است، خدایا
میپرستم احد ساختهی ذهن خودم را،
که چنین باورم از جنس حباب است، خدایا
زیر باران تو با چتر غرور آمده بودم
خشک ماندم، گله کردم که سراب است، خدایا
گذر عمر، نشاندهست مرا بر لب جویی
که پر از دسته گلِ داده به آب است، خدایا
#قاسم_صرافان
@shearvdastan
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
#قاسم_صرافان
۱۹ رمضان، ضربت خوردن حضرت علی(ع)
@shearvdastan
هدایت شده از شعر و داستان
باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت
حالا که زمین دارد، انسیه حَورایی...
#قاسم_صرافان
🎨حسین روح الامین
٢٠ جمادي الثاني، ولادت حضرت فاطمه(س) و روز زن مبارک
@shearvdastan
در کوچهی شعر تو همیشه خبری هست
عشقی، سفری، دردِدلی، چشمتری،.. هست
در شعر تو وقتی پدری باز نگردد
در بردن میراث تفنگش پسری هست
گفتی: جگر شیر ندارید، نیایید
گفتی: که در این راه همیشه خطری هست
خاموش نمیمانی و سبز است صدایت
مادام که در دست سیاهی تبری هست
اینجا وسط دلهرهها گم شده پرواز
ای هدهد آرام! بگو بال و پری هست؟
شاعر! چقدر خانهی تو پنجره دارد
خوب است تو هستی و در این کوچه دری هست
خوب است تو هستی و در این جادهی برفی
رد قدم پر تپش رهگذری هست
در این شب تاریک، نگاه تو امید است
تا هست امید از تو و صبحت! اثری هست
این شهر که از بی خبری پر شده اما
در کوچهی شعر تو همیشه خبری هست
#قاسم_صرافان
@shearvdastan
روح تو را که دید خدا، گوهر آفرید
احساس را دمید به گل، دختر آفرید
#قاسم_صرافان
روز دختر مبارک
@shearvdastan
قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی
میان راه، پرستوی پرپرش باشی
مدینه، شهر غریبی برای فاطمههاست
نخواست گم شده، چون قبر مادرش باشی
به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را
چو دید، آمدهای سایۀ سرش باشی
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
که تا همیشه، تو یاس معطرش باشی
خدا، تو را به دل تشنۀ زمین بخشید
که تا بهار بیاید، تو کوثرش باشی
که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد
که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی...
کرامتت، همه را یاد او میاندازد
به تو چقدر میآید، که خواهرش باشی
رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست
نشد رسولِ سلام پیمبرش باشی
خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب
گواه رنج نفسهای آخرش باشی
نخواست باز امامی، کنار خواهر خود...
نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی
#قاسم_صرافان
@shearvdastan
ساقیا در سجده هم جام شهادت میزنی
اولین مستی که میخوانی تشهد در سجود
#قاسم_صرافان
۱۹ رمضان، شب ضربتخوردن امیرالمؤمنین علی(علیه السّلام)
@shearvdastan
یا مرا دعوت نکن یا سور و ساتی هم بیاور
نازنین! چایی که میریزی نباتی هم بیاور
محشری بانو! نیستان لبت را وقف ما کن
روز محشر باقیات الصالحاتی هم بیاور
مستحقم، ای هوای باغ گیسویت شرابی !
آمدی از باغ انگورت زکاتی هم بیاور
دختر خانی ولی خانم! مگر ما دل نداریم
گاهگاهی کوزه آبی از قناتی هم بیاور
اینقدر با بچه شهری ها نکن شیرین زبانی
یا اقلا اسم فرهاد دهاتی هم بیاور
ظهر از مکتب بیا از کوچه ما هم گذر کن
از گلستان، گل برای بی سواتی هم بیاور
روی نذریها بکش با دارچین قلبی شکسته
لطف کن یک بار تا درب حیاطی هم بیاور
پشت سقاخانهام چشم انتظار استجابت
از زیارت آمدی آب فراتی هم بیاور
#قاسم_صرافان
@shearvdastan