گفتی بمیر! اینکه تقاضای کوچکیست
دنیا برای بودنِ ما جای کوچکیست
از اینطرف به آنطرفِ تُنگ میگریخت
ماهی به گریه گفت: «چه دریای کوچکیست!»
در خوابهای کودکیام قصر داشتم
حالا ببین که «قصر» چه رؤیای کوچکیست
ای عشق! ای بزرگترین آرزویِ من
فردای من بدون تو فردای کوچکیست
اندوهگین نمیشوم از رفتنت، برو
میبینمت دوباره! که دنیای کوچکیست
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
این سیبهای سرخ برای نچیدن است
دلبستنم مقدمهی دلبریدن است
حتی کلاف کهنه نخ هم نمیدهم
بالای یوسفی که برای خریدن است
زیباترین نبودی و من ماه خواندمت
این است عشق، عشق بدی را ندیدن است!
دنیا پر از صداست، تو گاهی سکوت کن
گاهی سکوت گام نخست شنیدن است
بی دوست آسمان قفسی میشود وسیع
ای دوست! عشق لذّت با هم پریدن است
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
هیچکس جای تو را در خاطراتم پر نکرد
بردی از یادم ولی یادت فراموشم نشد
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
شکر حق هم خونِ دل داریم هم اشکی روان
سفرهی درویش را زینت ببخشد آب و نان
در فراقت شعر میگویم، ببین این شعرها
حاصل داغ من است اما به کام دیگران
آه از دنیا که جام بیبهای عمر را
اندک اندک پر کند اما بریزد ناگهان
خیره بر تنهایی بیمرز خود در آینه
سهم ما این بوده شاید از تماشای جهان
آمد و با خود گمانکردم که قصدش ماندناست
رفت تا با رفتنش پایان بگیرد داستان
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
علت چشمان سرخ و صورت زردم تویی
دیدمت با دیگری باور نمیکردم تویی...
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
این هستِ نیست را بخدا ما نخواستیم
دنیا تمام مال شما، ما نخواستیم
تشویش تخت و تاج و تمنای آب و نان
باشد برای شاه و گدا، ما نخواستیم
دلخوش به اینکه فاتح قلبم شدی مباش
اینجا کسی نیامده تا ما نخواستیم
غم هم نشد نصیب دلِ تنگدست من
قسمت نشد وگرنه کجا ما نخواستیم؟
زیبا و زشت، ظاهر و باطن، دروغ و راست
بازی بس است آینهها... ما نخواستیم
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
ببین در دست طوفان بادبادکها نمیخندند
درختان هم به سرسبزی پیچکها نمیخندند
بترس از خط لبخندی که این دزدان به رخ دارند
در این بازار بیمنظور قلکها نمیخندند
زمین بیثمر دیگر نگهبانی نمیخواهد
به این بیحاصلی آیا مترسکها نمیخندند؟
اگر همدرد من باشی به احوالم نمیخندی
که دلقکها به روی سرخ دلقکها نمیخندند
به بخت خویش میخندم که باید شادمان باشم
وگرنه از سر رغبت عروسکها نمیخندند
از اینزندان به آنزندان، بهاینترتیب معلوماست
چرا در لحظهی میلاد کودکها نمیخندند
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
فرزند آدمم که زِ سیبی گذر نکرد
پس من چگونه از لبِ سرخت حذر کنم؟
#مجید_ترکابادی
#شب_نوشت
@shearvdastan
هر جای شهر یاد تو را زنده می کند
راهی نمانده، باید از اینجا سفر کنم
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
پنهان و آشکار به یادت گریستم
چون ابر نوبهار به یادت گریستم
دلسنگ و پر غرور از این عشق رد شدی
دلتنگ و بی قرار به یادت گریستم
تو مثل رود راهی دریا شدن شدی
من مثل آبشار به یادت گریستم
روزی هزار بار تو را یاد کردم و...
روزی هزار بار به یادت گریستم
مانند جاده ای که به پایان نمی رسد
عمری در انتظار به یادت گریستم
دیدم که در قفس دو قناری چه دلخوش اند
بی هیچ اختیار به یادت گریستم
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
ما در دل خود از احدی کینه نداریم
از هیچ کسی نفرت دیرینه نداریم
با هرچه بیایید، چه با سنگ چه با گُل
در لشکر خود هیچ جز آئینه نداریم
تقویم جنون را چه غم از غصهی فرداست؟
در هفتهی خود شنبه و آدینه نداریم
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan
نه از خندیدنم خندان نه از رنجیدنم غمگین
مرا نادیده میگیرد چه دردی بیشتر از این؟
خدا عمرت دهد، آهسته این را گفت و ترکم کرد
نفهمیدم که با حرفش دعایم کرد یا نفرین
گمان کن روی آتش چند خرمن پنبه بگذارند
نشد بر داغ عشقش حرفهای دیگران تسکین
تو ای دنیا چه مکر تازهای در چنتهات داری؟
فریبت را نخواهم خورد بدسیمای خوش تزئین !
نفهمیدم چهها دیدم، نمیدانم چه خواهم دید
تمام زندگی خواب است! خوابی مبهم و سنگین
#مجید_ترکابادی
@shearvdastan