eitaa logo
شعر و داستان🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
125 ویدیو
44 فایل
ارتباط با مدیر کانال: @rEzA1996 ناشناس: https://abzarek.ir/service-p/msg/2222838
مشاهده در ایتا
دانلود
شب به هم گفتیم: با هم تا ابد یاریم ما صبح، روشن شد که روی دوش هم باریم ما کم اگر بودیم، کمتر بود بی‌شک رنجمان از چه می‌بالی چنین بر خود که «بسیاریم ما»؟! خواب بودیم آن زمان که جمعمان را آب برد خواب می‌دیدیم بر جائیم و بیداریم ما کوه غیرت را نخواهی یافت این جا بین ما تلی از اجساد اگر خواهی بیا، داریم ما شادی و آرامش و امنیت و لبخند را از جهان عمری است با حسرت طلبکاریم ما کعبه را گفتم: سیه پوشیدنت از بهر چیست؟ گفت: از جهل همین امت عزاداریم ما @shearvdastan
تنهایی من تاول بدخیم بزرگی ست بیرون زده از پوست خشک لحظاتم زخمی که چنان ریشه دوانده ست که گویی خون می خورد از ژرف ترین لایه ی ذاتم من حادثه ای تلخم و غمبار که رخ داد در یک شب توفانی و داغ از دهه ی شصت حالا که از آن شب سه دهه می گذرد، شهر در رنج و هراس است هنوز از تبعاتم هرگز دلم از عشق نشد زنده و هرگز چیزی ز دوامم ننوشتند به عالم پیشانی من سنگ مزاری ست که بر آن ثبت است از آن اول، تاریخ وفاتم ای دخترکان گل و آیینه و خورشید! دل بر من دلمرده ی مصلوب نبندید من میوه ای از شاخه ی خشکیده ی مرگم جاری ست دم مرگ در اندام حیاتم تنهایی من سهم من از اصل خودم بود گم کرده ام امروز خود واقعی ام را شاید هم از این روست که این تاول بدخیم بیرون زده از سطر به سطر صفحاتم! @shearvdastan
مثل لالايی‌ست در گوش خلايق، شيونم عاقبت خود را ميان شهر آتش می‌زنم ساده بودم، فکر می‌کردم حراست کرده‌ام با خطوطِ دفترم از مرزهای میهنم باز در آئينه تصویرم‌ کمی نا آشناست از صدای خويش می‌پرسم که "اين آيا منم؟!" از تبِ عشق است يا داغ برادر کاين‌چنين مثلِ مرغی در تنور افتاده می‌سوزد تنم؟ ردّ پای بوسه‌ی يار است يا خون رفيق لکّه‌ی سرخی که جا مانده‌ست بر پيراهنم بار، سنگين است و من کم طاقت و دنيا حسود خم شدن را عار می‌دانم، دعا کن بشکنم! @shearvdastan
سرانجامم جهان از این سکوت‌آباد خواهد برد به روی صحنه‌ی اجرای آن فریاد خواهد برد من آن روحم که در بند تنی افسرده افتادم که تا کی مرگم از زندان غم آزاد خواهد برد کشاکش‌های سعدی بین عشق و عقل را مانم که در یک آن‌ات از شیراز تا بغداد خواهد برد! گرفتارم به کفتاری و می‌دانم پلنگی هست که نعشم را ز کام نحس این شیّاد خواهد برد چنان می‌بارد این باران که هر شب خواب می‌بینم زمین مارا پس از پاییز، پاک از یاد خواهد برد تو هم مثل منی، پا می‌فشاری بر یقین‌هایت بیا برگرد، می‌بینم که ما را باد خواهد برد... @shearvdastan
آمدی... از چشمِ تر در مقدمت خون ریختم هرچه در دل داشتم با گریه بیرون ریختم من اگر یک عمر از بوسیدنت گفتم، چه سود؟ ناتوانی‌هام را در طبعِ موزون ریختم خون من بود آنچه با ضرب تبر بر خاک ریخت شعر تر گفتم، گمان کردی طبرخون ریختم بر زمینِ داغِ خوزستان گذشتی تشنه‌کام اشک‌هایم را به راهِ رودِ کارون ریختم هم بُریدم مارهای شانه‌ی ضحّاک را هم "دوای مرگ" در جام فریدون ریختم گشتم و گشتم، شرابِ نابِ خود را یافتم آمدی‌‌‌... بی‌خود شدم، بر آبِ جیحون ریختم‌..‌‌. @shearvdastan
شهرِ بی حوصله‌ام باز به حرف آمده است به خیابان بزن ای دوست، که برف آمده است! #محمدرضا_طاهری ❄️ @shearvdastan
پهلوانا غمت مباد اگر لحظه‌ی واپسین کمین خوردی حالِ تو همچو حال "ايران" است، سربلندی ولی زمین خوردی @shearvdastan
. پریشان می کنم عیش تو را، من ساز ناکوکم به شادی های بعد از آن همه اندوه مشکوکم به خرمشهر بعد از حمله ی صدام می مانم خرابم، وحشت از هر خشت من پیداست، متروکم عبوسم، چون دلم خالی شد از عشقی که شادی بود مرا خندان نخواهی یافت هرگز، پسته ی پوکم دهان بستم که از آه عظیمم در امان باشی سرورت را به آتش می کشد یک ناله از سوکم مرا بگذار و بگذر، من مخالف می زنم، آری به هم می ریزم آهنگ تو را، من ساز ناکوکم! @shearvdastan
شهر بی حوصله ام باز به حرف آمده است به خیابان بزن ای دوست که برف آمده است @shearvdastan
از خواب سوختن پر و از داغ خالی ام عمری به خون نشسته ی زخمی خیالی ام با هر نگاه سرد، ترک می خورد دلم دلواپس شکستن قلبی سفالی ام یک روز در هراسم و روزی پر از امید مانند چشم های تو حالی به حالی ام هرچند در ستایش باران گریستم چشم انتظار آمدن خشکسالی ام بشکن مرا رفیق! که من نیز مدتی ست چون شیشه ی شراب تو از خویش خالی ام... @shearvdastan