میشوی در امتداد یک خیابان ناپدید
اشکهایم روی صورت زیر باران ناپدید
میروی با رفتنت خانه زمستان میشود
یک به یک گلهای نرگس توی گلدان ناپدید
میروی و هیچ تأثیری ندارد فال من
قصه ی خوشبختی ام در عمق فنجان ناپدید
گریههای روز آخر در کنار پنجره
خندههای از ته دل روز پایان ناپدید
آمدی و در دلم قصری برایت ساختم
میروی و بعد تو قصر سلیمان ناپدید
میروی و میروم شاید فراموشت کنم
شاعری در قلب جنگلهای گیلان ناپدید..
#محمد_پورقاسم
#ارسالی