فلک زیر کانون گرم نگاهت
و خورشید پوشیهی روی ماهت
حیا میتراود ز چادر سیاهت
علم سایبانت قمر تکیه گاهت
که ساحل شده ای و دریا رقیه
که زینب شده ای و زهرا رقیه
تو آن دختری که تماما شهودی
که زینب صفاتی که زهرا وجودی
تو آن پرچمی که به روی عمودی
به دوش اباالفضل وقتی که بودی
مه و آفتابند خواهر برادر
تو خواهر که باشی و اکبر برادر
تو ماهی و تثبیت خورشید کارت
ستاره ستارهست گوشه کنارت
سبب ساز هستی که با این وقارت
نمیآید اسباب بازی به کارت
تو کوهی و نامت شکوه است آری
به دورت پر از رشته کوه است آری
ز سنگ است آن دل که دلبر ندارد
نشد جنت آنجا که کوثر ندارد
ابازر نشد هرکسی زر ندارد
بگو ابتر است آن که دختر ندارد
نوای پدر ها و ساز گلوها
فداها ابوها فداها ابوها
شبی که زدی بی هوا زیر گریه
شد عالم از این گریه درگیر گریه
تو طفلی ولیکن شدی پیر گریه
ولی شاهکار است شمشیر گریه
جهاد تو این بود با بیقراری
همه شامیان را به زانو در آری
تو یک هق بزن تا که باران بگیرد
که این شهر قحطی زده جان بگیرد
که دست ندامت به دندان بگیرد
یهود احترام مسلمان بگیرد
بگو خاندانت علیه السلام است
بگو عمه ات واجب الاحترام است
نوشتیم بر صفحه ها این نظر را
که هر خانه ای دارد این درد سر را
پدر بسته وقتی که بار سفر را
گرفتهست دختر سراغ پدر را
میآید به پرسیدن از حال بابا
شده پابرهنه به دنبال بابا
شده پابرهنه روی خار رفتن
سراغ پدر بین انظار رفتن
محل یهودی و بازار رفتن
به سنگ و در آتش گرفتار رفتن
قدم در قدم گر به سیلی کند طی
دمی چشم را برنمیدارد از نی
وحید عظیم پور
#ولادت_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_جمعه
@shearvdastan