قفس در چشم مرغ خانگی خانه ست، زندان نیست
قناری تا نمی داند به دام افتاده نالان نیست!
شبیهم گِرد تو بسیار می گردند و می گریند
فراوان مثل من می بینی و چون من فراوان نیست
به چشمان تو جز دلدادگی چیزی نمی آید
چرا پنهان کنیم از خلق، رازی را که پنهان نیست
فقط بی ریشه ها از قصه ی آینده می ترسند
درخت ریشه در خون را هراسی از زمستان نیست
از این دشوارتر حرفی نخواهی یافت در عالم
که هرگز عشق آسان نیست، آسان نیست، آسان نیست!
| #پوریا_شیرانی |
@shearvdastan
شیر هرگز سر نمیکوبد به دیوار حصار
من همان دیوانهی دیروزم اما بردبار
#پوریا_شیرانی
@shearvdastan
در شعرِ تازهام خبری از خیال نیست
بغضم جواب داده که جای سوال نیست
در روزگارِ من متشاعر زیاد هست
اما زبانِ شعرِ من از قیل و قال نیست
ای طفلِ نورسیده دنیای واژهها
باور کن این زبانِ فروبسته لال نیست
هر دلبری که لایق پیغام عشق نیست
هر سینه را که طاقت این شور و حال نیست
طبعِ روان چه فایده وقتی که شعر ما
جز بر زبانِ مردم بیاعتدال نیست
دنیای شعر، برکهای از نور و روشنیست
دنیای ما اگرچه همیشه زلال نیست
وقتی شبیهِ شعرِ خودم درد میکشم
حس میکنم به قله رسیدن محال نیست
#پوریا_شیرانی
@shearvdastan
در شعرِ تازهام خبری از خیال نیست
بغضم جواب داده که جای سوال نیست
در روزگارِ من متشاعر زیاد هست
اما زبانِ شعرِ من از قیل و قال نیست
ای طفلِ نورسیده دنیای واژهها
باور کن این زبانِ فروبسته لال نیست
هر دلبری که لایق پیغام عشق نیست
هر سینه را که طاقت این شور و حال نیست
طبعِ روان چه فایده وقتی که شعر ما
جز بر زبانِ مردم بیاعتدال نیست
دنیای شعر، برکهای از نور و روشنیست
دنیای ما اگرچه همیشه زلال نیست
وقتی شبیهِ شعرِ خودم درد میکشم
حس میکنم به قله رسیدن محال نیست
#پوریا_شیرانی
@shearvdastan
گاهی فقط یک ابر میفهمد هوایم را
یک روح سرگردانْ سرای ناکجایم را
یک باغبان در خشکسالیهای پیدرپی
یک گوشِ کر، فریادهای بیصدایم را
دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست
گمکردهام انگار در قلبم خدایم را
میترسم از تصویر آیینه که در چشمش
دیوانهای دیگر بگیرد باز جایم را
مثل خوره این زخمها بر روحم افتاده
در هم تنیده تارِ رخوت انزوایم را
من گرم رؤیای خودم بودم نمیدیدم
کابوسهای منتظر در خوابهایم را
لرزان قدم برداشتن رسم رسيدن نیست
ای عشق! محکمتر زمین بگذار پایم را
#پوریا_شیرانی
@shearvdastan
هر بار با صدای تو از پشت سیمها
پل میزنم به خاطرهای از قدیمها
لبخند تو تلافی یک عمر خستگیست
لبخند من تلاقی امّید و بیمها
آه! ای تمام آنچه که باور نداشتم
ای حسرت همیشگیِ «میرسیم»ها
این ماجرا برای همیشه تمام شد
وقتی شکست بین من و تو حریمها
پرواز هم غبار دلم را نمیبرد
مانند گرد روی تن یاکریمها
امشب شبیه قاصدکی کوچ میکنم
فردا بپرس حال مرا از نسیمها
دستم اگر به سوی تو کوتاهتر شده
پایم درازتر شده باز از گلیمها
#پوریا_شیرانی
@shearvdastan
هستم میان جمع شماها و نیستم
«بودن» بدون اینکه بدانم که کیستم
عمریست در اسارت تقدیرم و هنوز
فکر رهایی از غم این قصه نیستم
ای روح گنگِ خیره به من پشتِ آینه
با تو هزار حرف مگو را گریستم
با تو مسیر خاطرهها را قدم زدم
تا لحظهای مقابل دنیا بایستم
شاعر شدم نهان نکنم نام خویش را
شاید به بام شعر ببینم که چیستم
#پوریا_شیرانی
@shearvdastan
نشستهای لب بامی و پَر نمیگیری
سراغی از من آسیمهسر نمیگیری
چقدر روز و شبم بگذرد به بیخبری
چه کردهام که تو از من خبر نمیگیری
پی سرابِ تو از پا درآمدم، ای عشق
تو دست تشنهلبان را مگر نمیگیری
درخت پیرم و باید به خاک تن بدهم
چرا به دست جوانت تبر نمیگیری
به فرض اینکه بخواهی به آتشم بکشی
جرقهای و از این بیشتر نمیگیری
#پوریا_شیرانی
#ارسالی
سکوت می کنم و حرف می زنم با تو
درین مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟
من و تو پس زده روزگار امروزیم
تو عشق بی سروپایی و من سراپا تو
شبیه بوته خاری اسیر صحرا من
شبیه قایق دوری غریق دریا تو
چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من
چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو
به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست
تمام اهل جهان مرده اند، الا تو ...
#پوریا_شیرانی
@shearvdastan
شبیــه شــادی دیوانگــان ، غــــم انگیـــزم
گُــلِ رها شــده ای پیش پــای پاییــــزم
اگــر چه عشق، مرا دست عقل داده، ولـی
همیشـه با دلِ دیوانــه ام گــــلاویــزم ،
به میـخِ مهــر و وفـا ، یا به بنــد دلتنگـی!
لباس. دلهــره ام را کجــا بیاویــزم؟؟
نه مـی شـود کـه به پای خیـال بنشینـم
نه مـی توانـم از این جـای امـن برخیـزم،
چه قصهایست؟چراپیش من که میآیــی
حــریص گفتنــم و از سکـوت لبـریـزم!!!؟
هـــــزار بـار به خـــود گفتـهام نمـی مانم،
هــــزار راه خطــا رفتــهام کـه بگـــریزم
نمــی گـذاردم ایـن چشـــم های لامــذهب
کــه از نگــاه به زیباییت ، بپــــرهیــزم
در این نبـــرد، امیـدی به بردن من نیست
اسیــر دست کســی از تبـار چنگیــزم
تو خنده میکنــی و من به گریه میافتم
به آسیـاب تو بــی وقفه، آب مـیریزم...
#پوریا_شیرانی
@shearvdastan
رودم، که در تقابل با رسم آبشار
در عینِ سربلندی خود، سربه زیر شد
#پوریا_شیرانی
#شب_نوشت
فقط بی ریشهها از گردش تقویم میترسند
درخت پای در خون را هراسی از زمستان نیست...
#پوریا_شیرانی
@shearvdastan