يك لحظه خواستم
چون كودكى كه ناشيانه دست در آتش فرو بَرَد
خواستم تو را
آن سطرها گذشت وُ
حالا
اين پيرىِ مدام
مرگ را زيبا كرده است
آنقدر
كه كوه كنار خانه ام
حتى اگر آتشفشان كند
از ايوان و غروب و قهوه اى كه تازه ريخته ام
نخواهم گذشت
من كه با ماه
از پنجره ات مى آمدم
روزهاست
پشتِ پيغامگير
گير كرده ام
دردى ست
دردى ست
دردى ست
خونَت جوان بماند وُ
پايت پير شود
#گروس_عبدالملكيان
@shearvdastan
و تنها
مگر برای نشستن بر لبهی ماه
این پروانه از پیراهن تو برخیزد
#گروس_عبدالملکیان
@shearvdastan
حالا هر قفلی که میخواهد به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است که دیوار نمیشناسد...
#گروس_عبدالملکیان
@shearvdastan
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانهات باشد
#عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد!
#گروس_عبدالملکیان
@shearvdastan
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم!
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود...
#گروس_عبدالملکیان
@shearvdastan
و تنها
مگر برای نشستن بر لبهٔ ماه
این پروانه از پیراهن تو برخیزد
#گروس_عبدالملکیان
#غزه
@shearvdastan