شب در سکوتِ آینه آشوب میکنی
حالم بد است، حالِ مرا خوب میکنی
بیدار میکنی تو گلوی پرنده را
هاشور میزنی به لبم طرحِ خنده را
من بُهتِ سرد و ابریِ یک آه ممتدم
در درّه ی عمیقِ نگاهت مردّدم!
لبخند را به روی لبم قاب میکنی
رسمِ قدیمِ آینه را باب میکنی
ماه از لبانِ شیری تو آب میخورد
صدها ستاره بر تن تو تاب میخورد!
عالَم برای خواندن تو گوش میشود
شب پیش چشمهای تو خاموش میشود
#یدالله_گودرزی
@shearvdastan
رودِ تنهاییِ من تا ابدیت جاری است
رودِ تنهاییِ من ماضیِ استمراری است
زندگی مثل همین قصّه ی تنهایی من
اختیاری است که در ذاتِ خودش اِجباری است
دل که دل نیست، بلوری ست که از فرطِ غبار
مثل یک ظرفِ عتیقه تَهِ یک انباری است!
موشها ذهنِ مرا، روحِ مرا می کاوند!
چند وقتی ست میانِ تنِ من حفّاری است
درّه ها حاصلِ زخمی ست که از تنهایی
بر تنِ کوه فرود آمده، زخمش کاری است
گاه گِردِ سرِمن کُلّ ِ جهان می گردد
قصّه ی مبهمِ دیوانگی ام اَدواری است
غیر تنهایی بی واژه و گسترده ی من
هر چه در چشمِ جهان هست همه تکراری است…
گاه گاهی دلِ خود را به دلِ من بِسپار!
رودِ تنهاییِ من تا ابدیت جاری است…..
#یدالله_گودرزی
@shearvdastan
تنهاترین بهانه ے دنیاے من تویی
در رو بروے آینه زیباے من تویی
وقتے ڪه از تمام جهان خسته میشوم
آغوش دلنشین و پذیراے من تویی
وقتے به شام آخر خود فڪر مے ڪنم
احساس مے ڪنم ڪه یهوداے من تویی
بر لوح سرنوشت من امضاے چشم توست
مُهر نماز و خاتَمِ طُغراے من تویی
وقتے ڪه زیر گوش خدا حرف مے زنم
راز و نیاز و ناله و نجواے من تویی
مجنون ترین حماسهے دنیاے تو منم
شیرین ترین تغزل شیواے من تویی
#یدالله_گودرزے
@shearvdastan