بسمالله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن. حاجی داشت حرف میزد و سبزیپلو را با تنماهی قاطی میكرد. هنوز قاشق اول را نخورده، رو كرد به عباديان و پرسيد:
- عبادی! بچهها شام چی داشتن؟
+ همين رو.
ـ واقعا؟ جون حاجی؟
عبادی نگاهش را دزديد و گفت:
+ تن رو فردا ظهر میديم.
حاجی قاشق را برگرداند. غذا توی گلوم گير كرد.
+ حاجیجون! به خدا فردا ظهر بهشون میديم.
حاجی همينطور كه كنار میكشيد گفت:
- به خدا منم فردا ظهر میخورم.
شهيد محمد ابراهيم همت
يادگاران، ج۲، ص۷۰
#عاشقانه_با_شهدا
@shearvdastan
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
#حافظ
@shearvdastan
ای در میان جــانم و جان از تو بیخـــبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
نقش تو در خـــیال و خیال از تو بینصیب
نــــام تو بر زبان و زبان از تو بیخـــــــبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی، دل و جان از تو بیخبر
از تو خــبر به نام و نشان است خلق را
وانگه همه به نام و نشان از تو بیخـــبر
شرح و بیان تو چه کــــنم زان که تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بیخبر
جوینــدگان گوهــــــر دریای کُنــــــه تو
در وادی یقـــین و گــــمان از تو بیخــــبر
عطار اگر چه نعـــره ی عشق تو میزند
هستند جمــــله نعره زنان از تو بیخـــــبر
#عطار_نیشابوری
@shearvdastan
خیره ام در چشم خیست، حسرتم را درک کن
قبله ام باش، عاشقانه ... نیتم را درک کن
ای که رؤیایت دلیل گنگ عصیانم شده
شعرهایم، گریه هایم، خلوتم را درک کن
عشق را بر شانه ی اسطوره ها باریده ام
ردّ اشک نیمه شب بر صورتم را درک کن
غرق آغوشت شدم، عریانی ام تسلیم توست
تا ابد می خواهمت، این حالتم را درک کن
روزهای بودنم با تو علامت خورده است!
توی تقویم ام بمان و عادتم را درک کن
گر چه نقشِ منفی ام را خوب ایفا کرده ام
در غزل ها؛ جنبه های مثبتم را درک کن
از قرارم با تو، یک عمر است که آواره ام!
لا اقل دلشوره های ساعتم را درک کن
#صنم_میرزاده_نافع
@shearvdastan
وای ؛ باران باران
شیشه ی پنجره را بَاران شست.
از دل من اما ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست
#حمید_مصدق
@shearvdastan
هرچند حیا میکند از بوسه ما دوست
دلتنگی ما بیشتر از دلهره اوست
الفت چه طلسمی است که باطلشدنی نیست
اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست
ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم
زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست
یکبار دگر بار سفر بستی و رفتی
تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست
از کوشش بیهوده خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست
#فاضل_نظری
@shearvdastan
آن مسافر كه سحر گريه در آغوشم كرد
آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم كرد
خواستم دست به مويش ببرم خواب شود
عطر گيسوش چنان بود كه بی هوشم كرد
معصيت نيست نمازی كه قضا كرد از من
معصيت زمزمه هايی ست كه در گوشم كرد
نيمه شبها پس از اين سجده كنان ياد من است
آن سحرخيز كه آن صبح فراموشم كرد
چه كلاهی به سرم رفت، كبوتر بودم
يك نفر آمد و با شعبده خرگوشم كرد
در عزاداری او رسمِ چهل روز کم است
ياد چشمش همهی عمر، سيه پوشم كرد
#کاظم_بهمنی
@shearvdastan
🎭
امان از داستان عشق و فرجام غم آلودش
نمی دانستم این آتش به چشمم می رود دودش
تو را با دیگری می بینم و با گریه می پرسم
از این دیگرنوازی ها خدایا چیست مقصودش؟
چه دنیایی که وقتی در دل من خانه می کردی
نمی گفتی که بی رحمانه خواهی ساخت
نابودش...
درختی از درون پوسیده ام کی روز ویرانی ست؟
چه فرقی می کند وقتی نباشی دیر یا زودش؟
جوانی دادم و حسرت خریدم، ای دل غافل!
ضرر در عاشقی کم دیده بودم؟ این هم از سودش...
#سجاد_سامانی
@shearvdastan