جمعه و روزه و افطار،دلم می سوزد
آه از دوری دلدار دلم می سوزد
آه از این درد دل آزار دلم می سوزد
باز هم صحبت آب و عطش و سوختن است
روضه داغ علمدار دلم می سوزد
@shearvdastan
شبی شبیه تو از این دیار خواهم رفت
به سمت غربت شبهای تار خواهم رفت
دوباره با دل تنگم کنار می آیم
و با غروب دلم هم کنار خواهم رفت
ترا که بدرقه کردم دلم گواهی داد
که روز بعد تو من در غبار خواهم رفت
پیاده آمده بودم درست مثل شما
و بر قطار غریبی سوار خواهم رفت
تو سرخ آمده بودی و سبز میرفتی
منی که زرد شدم بی بهار خواهم رفت
تو رفته ای که به بالای قله ها برسی
و من فقط به بلندای دار خواهم رفت
حصار بغض مرا گریه هم نمی شکند
و من شکستهتر از این حصار خواهم رفت
قسم به حنجرههایی که لال میمیرند
به احترام صدا با سه تار خواهم رفت
تو هم شبیه منی گرچه فرقمان این است
که من شکسته و بیافتخار خواهم رفت
شعور خوب پریدن به عقل من نرسید!
سقوط کرده و دیوانه وار خواهم رفت
و پلک پنجره را رو به کوچه خواهم بست
که سرد و شب زده در انتظار خواهم رفت
ترا که بدرقه کردم دلم گواهی داد
شبی شبیه تو از این دیار خواهم رفت
#حسن_اوجانی
@shearvdastan
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا
از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا
نازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش
پله از سلسله دیو دعا کرد مرا
فیض روحالقدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا
من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لایق مکتب فخر النجبا کرد مرا
در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا
دست از دامن این پیک مبارک نکشم
که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا
زین دعاهاست که با این همه بىبرگى و ضعف
در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا
هر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد
کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا
التماس دعا
@shearvdastan
یک سو تویی و حادثه ی چشم سیاهت
یک سو منم و حسرت یک لحظه نگاهت
از حسرت دیدار همینقدر بدان که
همرنگ شده بخت من و موی سیاهت
آواره ی دیدار توأم ، کوچه به کوچه
آواره ترم می کند امید پناهت
بر گردنم ای کاش گناه تو بیفتد
زیبایی بی حدت اگر هست گناهت
دلتنگ ترین پنجره ام در همه ی شهر
بی تابم و دلباخته ی صورت ماهت
من راه نشان داده ام عمری به رقیبان
با ریختن خون دلم بر سر راهت
از فاصله ی دور ببین سوختنم را
پروانه ای و دوری از این شمع صلاحت
زیبایی و مشغول تماشای تو یک شهر
دلتنگم و در حسرت یک لحظه نگاهت..
#علی_صفری
@shearvdastan
من که جز همنفسی با تو ندارم هوسی
با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی
زنده ام بی تو و شرمنده ام از خود هرچند
که دمی از سر رغبت نکشیدم نفسی
ناامیدم مکن از صبر و بگو میآید
عادل ظلم ستیزی، ملک دادرسی
به کجا پَر بکشد در هوس آزادی
آنکه از بال و پرش ساخته باشد قفسی
من کسی جز تو ندارم که به دادم برسد
میتوانی مگر ای عشق به دادم نرسی !
#فاضل_نظری
@shearvdastan
شیشه ها! سنگ چیز خوبی نیست
خفته ها! زنگ چیز خوبی نیست
پاک کن میکشم به زندگی ام
که ببین؛ رنگ، چیز خوبی نیست
کری از پیش یک سه تار گذشت
گفت؛ آهنگ، چیز خوبی نیست
وصله ها را به من بچسبانید
به شما انگ چیز خوبی نیست
ها خمت میکنند و حالا هی
تو بگو؛ ننگ، چیز خوبی نیست
گفته بودی؛ شهید یعنی چه
پسرم! جنگ چیز خوبی نیست
#امیرحسین_اللهیاری
@shearvdastan
امام، رو به رهایی... عمامه روی زمین
قیامتی شد -بعد از اقامه- روی زمین
خطوط آخر نهج البلاغه ریخت به خاک
چکید خون خدا در ادامه روی زمین ...
خودت بگو، به که دل خوش کنند بعد از تو
گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین*
زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین:
«مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان
مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین...»**
تو رفته ای و زمین مانده است و ما اینک
و میزهای پُر از بخشنامه ... روی زمین
@shearvdastan
*«هیهات اگر طمع، مرا به گزیدن خوردنی ها کشاند، در حالی که شاید در حجاز یا یمامه گرسنه ای حسرت گرده نانی برد و یا وعده ای سیر نخورد.»(نهج البلاغه، نامه45)
** «بدانید که امام شما از دنیایش به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرده است»(نهج البلاغه، نامه45
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
کعبه می رفت در دل محراب
لحظه ی گریه ی اذان شده بود
کوفه لبریز از مصیبت بود
باد در کوچه نوحه خوان شده بود
شور افتاد در دل زینب
پی بابا دلش روان شده بود
در و دیوار التماسش کرد
در و دیوار مهربان شده بود
شوق دیدار حضرت زهرا
در نگاه علی عیان شده بود
خار در چشم و تیغ، بِین گلو
زخم، مهمان استخوان شده بود
سایه ای شوم پشت هر دیوار
در کمین علی نهان شده بود
ناگهان آسمان ترک برداشت
فرق خورشید، خون فشان شده بود
در نجف سینه بی قرار از عشق
گفت "لا یمکن الفرار" از عشق
#سید_حمیدرضا_برقعی
@shearvdastan