eitaa logo
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
240 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
795 ویدیو
31 فایل
حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمود :  پس به خدا قسم من بر حقّم و دوستدار شهادت هستم. شرح نهج البلاغه، ج6، ص99 و 100 ✨🌟✨ ✌ارتباط با ادمین @shia_heydari ادمین تبادلات👈 @Sead_gomnam_313 ✨🌟✨ شرایط کپی👇 کپی باذکر صلواتــ اللهم عجل لولیک الفرج 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ انسان الهی اززبان شیخ محمدصبيحاوی و.. 💎من همه گونه انسان دیده ام.باافراد زیادی برخوردداشته ام.امابدون اغراق می گویم که مثل شیخ هادی راکمتردیده ام. انسان مؤمن،صالح،عابد،زاهد،متواضع، شجاع و.....اوبرای جمع ماخیرمحض بود. این سخنان،نه به خاطراین است که او شهیدشده،ماشهیدزیاد دیده ایم.اماهادی انسان دیگری بود.به همه ی دوستان روش دیگری اززندگی راآموخت. 💎اوانسان بزرگی بود،به خاطراینکه دنیادر چشمش کوچک بود.به همین خاطردرهر جمعی واردمیشدخیرمحض بود. بسیاری ازروزهاراروزه داربود،امادوست نداشت کسی بداند.ازخنده زیادی به خاطرغفلت ازیادخداگریزان بود،اماهمیشه لبخندبرلب داشت.تمام صفات مؤمنین را دراومی دیدیم. همیشه به ماکمک میکرد.یعنی هرکسی راکه احتیاج به کمک داشت یاری می کرد. 💎یکباربرای منزل خودم یک تانکرخریدم ونمی دانستم چگونه به خانه بیاورم، ساعتی بعددیدم که هادی تانکرراروی کمرش بسته وبه خانه آمد! او آنقدردرحق من برادری کردکه گفتنی نیست.بعضی روزهاازاوخبرنداشتیم،اومریض بود ومابی خبر بودیم.دوست نداشت کسی بداند! ازمشکلات وازاموردنیایی حرف نمیزد، انگارکه هیچ مشکلی ندارد.امامیدانستیم که اینگونه نیست. 💎خوب درس میخواندوزودمطلب رامی گرفت.خوب میفهمید.درکناردروس حوزوی،فعالیت های بسیاری انجام میداد. یکباردرمسیرکربلابااوهمراه بودم.متواضع امابشاش وخنده رو بود.ازهمه دیرترمی خوابیدوزودتربلندمیشد. کم خوراک و کم خواب بود.اهل عبادت و زیارت بود.وقتی به کنارحرم معصومین میرسیددیگردرحال خودش نبود. همه فن حریف بود.درنبردومبارزه،مرد میدان جهادوبه نوعی فرمانده بود،دردیگر کارهانیزهمینطور. 💎خاکی وافتاده بود.بارهادیدم که سینی چای رادردست داردوبه سمت برخی نیروهای ساده میرود. عاشق زیارت شب جمعه درکربلابود.وقتی هم که شهیدشد،چهارروزپیکرش گم شده بود،البته این حرف هابهانه است.هادی دوست داشت یک شب جمعه ی دیگربه کربلابرودکه خدادعایش رامستجاب کرد. روزیکشنبه شهیدشدوشب جمعه درکربلا ونجف تشییع شد.درست دراولین روز فاطمیه! 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌چـهـل‌و‌پـنـجـم انسان الهی ا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ درخط مقدم اززبان محمدرضاناجی 💎ازمؤسسه ی اسلام اصیل باهادی آشناشدم.بعدازمدتی ازمؤسسه بیرون آمد وبیشترمشغول درس بود.مادرایام محرم در مسجدهندی نجف همدیگررامی دیدیم. بعدازمدتی بحران داعش پیش آمد.هادی رابیشترازقبل میدیدم.من درجریان نمایشگاه فرهنگی بااوهمکاری داشتم. یک روزمیخواستم به منطقه عملیاتی بروم که هادی رادیدم.اواصرارداشت بامن بیاید.همان روزهماهنگ کردم وباهادی حرکت کردیم. 💎اوخیلی آماده وخوشحال بود.انگار گمشده اش را پیداکرده.درآنجاروی یک کاغذنوشته بود:عاشق مبارزه با صهیونیستهاهستم.من هم ازاوعکس گرفتم واوبرای دوستانش فرستاد. بعدازچندروزراهی شهرشیعه نشین بلده شدیم.این شهرمحاصره شده بودوتنهایک راه مواصلاتی داشت. این مسیرتحت اشراف تک تیراندازهای داعش بود.هرکسی نمیتوانست به راحتی واردشهربلدشود. صبح به نیروهای خط مقدم ملحق شدیم. 💎هادی با اینکه به عنوان تصویربردار آمده بود،امایک سلاح دردست گرفت و مشغول شد.چندتصویرمعروف راآنجااز هادی گرفتیم.همان جا دیدم که هادی پیشانی بندهای زیبای یا زهرا علیه را بین رزمندگان پخش می کند. آن روز در تقسيم غذا بین رزمندگان کمک کرد. خیلی خوشحال و سرحال بود. میگفت: جبهه ی اینجا حال و هوای دفاع مقدس ما را دارد. این بچه ها مثل بسیجی های خود ما هستند. 💎هادی مدتی در منطقه ی عملیات بلد حضور داشت. در چند مورد پیش روی و حملهی رزمندگان حضور داشت و خاطرات خوبی را از خودش به یادگار گذاشت. در آن ایام همیشه دوربین در دست داشت و مشغول فیلم برداری و عکاسی بود. ایک روز من را دید و گفت: آنجا را ببین. یک دکل مخابراتی هست که پرچم داعش بالای آن نصب شده. بیا برویم و پرچم را پایین بکشیم. گفتم شاید تله باشد. آنها منتظرند ببینند چه کسی به این پرچم نزدیک می شود تا او را بزنند. در ثانی شما تجربه بالا رفتن از دکل داری؟ این دکل خیلی بلند است. ممکن است آن بالا سرگیجه بگیری. خلاصه راضی شد که این کار را انجام ندهد. عمليات بلد تمام شد و این شهر آزاد شد. 💎هادی تقاضای اعزام به سامرا داشت. رفتم و کار اعزام او را انجام دادم. با او راهی منطقه ی سامرا شده و به زیارت رفتیم. سه روز بعد با هم به یک منطقه ی درگیری رفتیم. منطقه تحت سیطره ی داعش بود. من و برخی رزمندگان، خیلی سرمان را پایین گرفته بودیم. واقعا می ترسیدیم. 💎هادی شجاعانه جلو می رفت و فریاد می زد: لاتخاف،لاتخاف ماكو شيئ ... نترس، نترس چیزی نیست ما آنقدر جلو رفتیم که به دشت باز رسیدیم. از صبح تا عصر در آنجا محاصره شدیم. خیلی ترس داشت. نمی دانستیم چه کنیم اما هادی خیلی شاد بود به همه روحیه می داد. عصر بود که راه باز شد و برگشتیم. از آنجا با هم راهی بغداد شدیم. بعد هم نجف رفتیم و چند روز بعد هادی به تنهایی راهی سامرا شد. 💎ما از طریق شبکه های اجتماعی با هم در ارتباط بودیم. یک شب وقتی با هادی صحبت می کردم گفت: اینجا اوضاع ما بحرانی است. من امروز در یک قدمی شهادت بودم. او ادامه داد: یک انتحاری پشت سر ما در میان نیروها منفجر شد. من بالای پشت بام خانه بودم که بلافاصله یک انتحاری دیگر در حیاط خانه خودش را منفجر کرد و... 💎چند روز بعد هادی به نجف برگشت. زیاد در شهر نماند و به منطقه مقدادیه رفت. از آنجا هم راهی سامرا شد. دو تن از دوستانم با او رفتند. دوستان من چند روز بعد برگشتند. با هادی تماس گرفتم و گفتم: کی برمی گردی؟ گفت: ان شاء الله مصلحت ما شهادت است؟ من هم گفتم این هفته پیش شما می آیم تا با هم فیلم و عکس بگیریم. اما چند روز بعد روز دوشنبه بود که از دوستان شنیدم که هادی شهید شده. 🚫 @sheeay_heydar