eitaa logo
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
241 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
795 ویدیو
31 فایل
حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمود :  پس به خدا قسم من بر حقّم و دوستدار شهادت هستم. شرح نهج البلاغه، ج6، ص99 و 100 ✨🌟✨ ✌ارتباط با ادمین @shia_heydari ادمین تبادلات👈 @Sead_gomnam_313 ✨🌟✨ شرایط کپی👇 کپی باذکر صلواتــ اللهم عجل لولیک الفرج 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌چـهـل‌و‌سـوم تفکرفرهنگی سید کا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ مردمیدان نبرد اززبان یکی ازدوستان عراقی شهید 💎اولین بارکه ایشان رادیدم همراه مابا یک خودرو به سمت نجف برمیگشتیم موقع اذان صبح بودکه به ورودی نجف و کناروادی السلام رسیدیم.هادی به راننده گفت:نگه دار. تعجب کردیم.گفتم:شیخ هادی اینجاچه کارداری؟ گفت:میخواهم بروم وادی السلام. گفتم:نمی ترسی؟اینجاپرازسگ وحیوانات است.صبرکن وسط روزبروتوی قبرستان. هادی برگشت وگفتمردمیدان نبردازاین چیزهانبایدبترسدبعدهم پیاده شدورفت. 💎بعدهافهمیدم که مدت هادرساعات سحربه وادی السلام میرفته وبرسرمزاری که برای خودش مشخص کرده بودمشغول عبادت میشده. هادی مردمبارزه بود.اودرمیدان رزم ودر مقابل دشمن هم دست ازاعتقاداتش بر نمیداشت. همیشه تصویرمقام عظمای ولایت رابر روی سینه داشت.برای رزمندگان عراقی صحبت میکردوآنهاراازلحاظ اعتقادی آماده میکرد. 💎یادم هست خیلی بااعتقادبه جمعی از رزمندگان عراقی میگفت:لحظه ی شهادت نام مقدس یاحسین رابه زبان داشته باشیدتاخودآقابالای سرتان بیاید. كل وسایل همراه هادی،درهمه ی مدت حضوردرمیادین نبرد،فقط یک ساک دستی کوچک بود. تعلقات اوازهمه ی دنیای مادی بریده شده بود.دردوران نبردخیلی کم غذامیخورد، میگفت:شایدبقیه ی رزمندگان همین را هم نداشته باشند.کم میخوابیدوبه واقع خودش رابرای وصال آماده کرده بود. 💎هادی درخط نبردهم وظیفه ی روحانی بودن ومبلغ بودن خودرارهانمی کرد.درآنجاهم،وظیفه ی هرکس رابه آنها متذکرمیشد. زمانی هم که احتیاج بوددرکارتدارکات و رساندن آب وآذوقه کمک میکرد. 🚫 @sheeay_heydar
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ انسان الهی اززبان شیخ محمدصبيحاوی و.. 💎من همه گونه انسان دیده ام.باافراد زیادی برخوردداشته ام.امابدون اغراق می گویم که مثل شیخ هادی راکمتردیده ام. انسان مؤمن،صالح،عابد،زاهد،متواضع، شجاع و.....اوبرای جمع ماخیرمحض بود. این سخنان،نه به خاطراین است که او شهیدشده،ماشهیدزیاد دیده ایم.اماهادی انسان دیگری بود.به همه ی دوستان روش دیگری اززندگی راآموخت. 💎اوانسان بزرگی بود،به خاطراینکه دنیادر چشمش کوچک بود.به همین خاطردرهر جمعی واردمیشدخیرمحض بود. بسیاری ازروزهاراروزه داربود،امادوست نداشت کسی بداند.ازخنده زیادی به خاطرغفلت ازیادخداگریزان بود،اماهمیشه لبخندبرلب داشت.تمام صفات مؤمنین را دراومی دیدیم. همیشه به ماکمک میکرد.یعنی هرکسی راکه احتیاج به کمک داشت یاری می کرد. 💎یکباربرای منزل خودم یک تانکرخریدم ونمی دانستم چگونه به خانه بیاورم، ساعتی بعددیدم که هادی تانکرراروی کمرش بسته وبه خانه آمد! او آنقدردرحق من برادری کردکه گفتنی نیست.بعضی روزهاازاوخبرنداشتیم،اومریض بود ومابی خبر بودیم.دوست نداشت کسی بداند! ازمشکلات وازاموردنیایی حرف نمیزد، انگارکه هیچ مشکلی ندارد.امامیدانستیم که اینگونه نیست. 💎خوب درس میخواندوزودمطلب رامی گرفت.خوب میفهمید.درکناردروس حوزوی،فعالیت های بسیاری انجام میداد. یکباردرمسیرکربلابااوهمراه بودم.متواضع امابشاش وخنده رو بود.ازهمه دیرترمی خوابیدوزودتربلندمیشد. کم خوراک و کم خواب بود.اهل عبادت و زیارت بود.وقتی به کنارحرم معصومین میرسیددیگردرحال خودش نبود. همه فن حریف بود.درنبردومبارزه،مرد میدان جهادوبه نوعی فرمانده بود،دردیگر کارهانیزهمینطور. 💎خاکی وافتاده بود.بارهادیدم که سینی چای رادردست داردوبه سمت برخی نیروهای ساده میرود. عاشق زیارت شب جمعه درکربلابود.وقتی هم که شهیدشد،چهارروزپیکرش گم شده بود،البته این حرف هابهانه است.هادی دوست داشت یک شب جمعه ی دیگربه کربلابرودکه خدادعایش رامستجاب کرد. روزیکشنبه شهیدشدوشب جمعه درکربلا ونجف تشییع شد.درست دراولین روز فاطمیه! 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌چـهـل‌و‌پـنـجـم انسان الهی ا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ درخط مقدم اززبان محمدرضاناجی 💎ازمؤسسه ی اسلام اصیل باهادی آشناشدم.بعدازمدتی ازمؤسسه بیرون آمد وبیشترمشغول درس بود.مادرایام محرم در مسجدهندی نجف همدیگررامی دیدیم. بعدازمدتی بحران داعش پیش آمد.هادی رابیشترازقبل میدیدم.من درجریان نمایشگاه فرهنگی بااوهمکاری داشتم. یک روزمیخواستم به منطقه عملیاتی بروم که هادی رادیدم.اواصرارداشت بامن بیاید.همان روزهماهنگ کردم وباهادی حرکت کردیم. 💎اوخیلی آماده وخوشحال بود.انگار گمشده اش را پیداکرده.درآنجاروی یک کاغذنوشته بود:عاشق مبارزه با صهیونیستهاهستم.من هم ازاوعکس گرفتم واوبرای دوستانش فرستاد. بعدازچندروزراهی شهرشیعه نشین بلده شدیم.این شهرمحاصره شده بودوتنهایک راه مواصلاتی داشت. این مسیرتحت اشراف تک تیراندازهای داعش بود.هرکسی نمیتوانست به راحتی واردشهربلدشود. صبح به نیروهای خط مقدم ملحق شدیم. 💎هادی با اینکه به عنوان تصویربردار آمده بود،امایک سلاح دردست گرفت و مشغول شد.چندتصویرمعروف راآنجااز هادی گرفتیم.همان جا دیدم که هادی پیشانی بندهای زیبای یا زهرا علیه را بین رزمندگان پخش می کند. آن روز در تقسيم غذا بین رزمندگان کمک کرد. خیلی خوشحال و سرحال بود. میگفت: جبهه ی اینجا حال و هوای دفاع مقدس ما را دارد. این بچه ها مثل بسیجی های خود ما هستند. 💎هادی مدتی در منطقه ی عملیات بلد حضور داشت. در چند مورد پیش روی و حملهی رزمندگان حضور داشت و خاطرات خوبی را از خودش به یادگار گذاشت. در آن ایام همیشه دوربین در دست داشت و مشغول فیلم برداری و عکاسی بود. ایک روز من را دید و گفت: آنجا را ببین. یک دکل مخابراتی هست که پرچم داعش بالای آن نصب شده. بیا برویم و پرچم را پایین بکشیم. گفتم شاید تله باشد. آنها منتظرند ببینند چه کسی به این پرچم نزدیک می شود تا او را بزنند. در ثانی شما تجربه بالا رفتن از دکل داری؟ این دکل خیلی بلند است. ممکن است آن بالا سرگیجه بگیری. خلاصه راضی شد که این کار را انجام ندهد. عمليات بلد تمام شد و این شهر آزاد شد. 💎هادی تقاضای اعزام به سامرا داشت. رفتم و کار اعزام او را انجام دادم. با او راهی منطقه ی سامرا شده و به زیارت رفتیم. سه روز بعد با هم به یک منطقه ی درگیری رفتیم. منطقه تحت سیطره ی داعش بود. من و برخی رزمندگان، خیلی سرمان را پایین گرفته بودیم. واقعا می ترسیدیم. 💎هادی شجاعانه جلو می رفت و فریاد می زد: لاتخاف،لاتخاف ماكو شيئ ... نترس، نترس چیزی نیست ما آنقدر جلو رفتیم که به دشت باز رسیدیم. از صبح تا عصر در آنجا محاصره شدیم. خیلی ترس داشت. نمی دانستیم چه کنیم اما هادی خیلی شاد بود به همه روحیه می داد. عصر بود که راه باز شد و برگشتیم. از آنجا با هم راهی بغداد شدیم. بعد هم نجف رفتیم و چند روز بعد هادی به تنهایی راهی سامرا شد. 💎ما از طریق شبکه های اجتماعی با هم در ارتباط بودیم. یک شب وقتی با هادی صحبت می کردم گفت: اینجا اوضاع ما بحرانی است. من امروز در یک قدمی شهادت بودم. او ادامه داد: یک انتحاری پشت سر ما در میان نیروها منفجر شد. من بالای پشت بام خانه بودم که بلافاصله یک انتحاری دیگر در حیاط خانه خودش را منفجر کرد و... 💎چند روز بعد هادی به نجف برگشت. زیاد در شهر نماند و به منطقه مقدادیه رفت. از آنجا هم راهی سامرا شد. دو تن از دوستانم با او رفتند. دوستان من چند روز بعد برگشتند. با هادی تماس گرفتم و گفتم: کی برمی گردی؟ گفت: ان شاء الله مصلحت ما شهادت است؟ من هم گفتم این هفته پیش شما می آیم تا با هم فیلم و عکس بگیریم. اما چند روز بعد روز دوشنبه بود که از دوستان شنیدم که هادی شهید شده. 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌چـهـل‌و‌پـنـجـم درخط مقدم
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ابراهیم تهرانی اززبان حاج باقرشیرازی 💎چندروزی بودکه هادی رانمیدیدم. خبری ازاونداشتم.نمی دانستم برای جنگ باداعش رفته. درمسجدهندی همه ازاوتعریف میکردند؛از اخلاق خوب،لب خندان ومهم تراینکه با لوله کشی آب،درمنزل بیشترمردم،یک یادگارازخودش گذاشته بود. یکی دوبارهم به اوزنگ زدم.امابرنداشت. توی گوشی نام اورابه عنوان«ابراهیم تهرانی»ثبت کرده بودم. خودش روزاول گفته بودمن راابراهیم صدا کنید.بچه ی تهران هم بود.برای همین شدابراهیم تهرانی. 💎تااینکه یک روزبه مسجدآمد.خوشحال شدم وسلام علیک کردیم.گفتم:ابراهیم تهرونی کجایی نیستی؟ می دانستم درحوزه ی علمیه هم اورا اذیت کرده اند.اوبادوچرخه به حوزه وبرای کلاس میرفت،امابرخی افرادبااین کارمخالفت میکردند. بااینکه درس وبحث اوخوب بودوحسابی مشغول مطالعه بود،اماچون درکناردرس مشغول لوله کشی بود بعضی هامی گفتندیک طلبه نبایداین کارهاراانجام دهد! 💎خلاصه آن روزکمی صحبت کردیم.من فهمیدم که برای جهادبه نیروهای حشدالشعبی ملحق شده. آن روزدرخلال صحبت هااحساس کردم در حال وصیت کردن است.نام دوسیدروحانی رابردوگفت:من به دلایلی به این دونفرکم محلی کردم.ازطرف من ازاین دونفر حلالیت بطلب. بعد یکی ازاساتیدخودش رانام بردوگفت: اگرمن برنگشتم،حتماازفلانی حلالیت بطلب.نمی خواهم کینه ای ازکسی داشته باشم ونمیخواهم کسی ازمن ناراحت باشد. می دانستم آن شیخ یک باربه مقام معظم رهبری توهین کرده بودو...اوهمینطور وصیت کردوبعدهم رفت. 💎یک پیرمردنابینا درمحل داشتیم که هادی بااورفيق بود.اوراتروخشک میکرد. حمام می بردو همیشه هم اوراباخودش به مسجدمی آورد.هادی سراغ اورفت وباهم به مسجد آمدند. بعدازنمازبودکه دیگرهادی راندیدم.تااینکه هفته ی بعدیکی ازدوستان به مسجدآمدو خبرشهادت اورااعلام کرد. من به اعلامیه ی اونگاه کردم.تصویر خودش بودامانوشته بود:شیخ هادی ذوالفقاری،امامن اورابه نام ابراهیم تهرانی می شناختم. 💎بعدهاشنیدم که یکی ازدوستان شهیداو «ابراهیم هادی»نام داشت وهادی به او بسیارعلاقه مندبود. خبررادرمسجداعلام کردیم.همه ناراحت شدند.پیکرهادی چندروزبعدبه نجف آمد.همه برای تشييع اوجمع شدند. وقتی من درخانه گفتم که هادی شهید شده،همه ی خانواده ی ماناراحت شدند. همسرم گفت:میخواهم به جای مادرش که دراینجانیست درتشییع این جوان شرکت کنم. 💎بسیارمراسم تشیع باشکوهی برگزارشد. من چنین تشییع باشکوهی راکمتردیده ام. پیکراودرهمه ی حرمین طواف داده شدو اینگونه باشکوه درابتدای وادی السلام به خاک سپرده شد. ازآن روزتاحالا هیچ روزی نیست که در منزل مابرای شیخ هادی فاتحه خوانده نشود. همیشه به یاداوهستیم.لوله کشی آب منزل مایادگاراوست. یادم نمیرود.یک هفته بعدازشهادت خوابش رادیدم. درخواب نمیدانستم هادی شهیدشده. گفتم:شماکجایی،چی شد،نیستی؟ لبخندی زدوگفت:الحمدلله به آرزوم رسیدم. 🚫 @sheeay_heydar
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ قدم های آخر 💎این اواخر کمترحرف میزد.زمانی که ازتهران برگشته بودبیشترمشغول خودسازی بود.ازخودش کمترمیگفت.به توصیه های کتب اخلاقی بیشترعمل میکرد. هادی عبادت هاومسائل دینی رابه گونه ای انجام میدادکه درخفاباشد. کمترکسی ازحال وهوای اودرنجف خبر داشت.اوسعی میکردخلوت خودرابامولای متقیان امیرالمؤمنين «‌؏‌»حفظ کند. 💎هادی حداقل هرهفته باتهران ودوستان و خانواده تماس میگرفت وباآنهابگوبخند داشت،امادرروزهای آخرتغییرات خاصی در اودیده میشد.شماره همراه خودراعوض کرد. آخرین باربایکی ازدوستانش تماس گرفت.هادی پس ازصحبت های معمول به اوگفت:نمی خوای صدای من رو ضبط کنی؟!دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی! به یکی ازدوستان طراح هم گفته بود:من چهره ی جذاب وخوبی ندارم،اگه توانستی یه طرح قشنگ ازعکس های من آماده کن!بعدهابه دردمیخوره! 💎بااینکه بارهادرعملیات های گروه های مردمی ازطرف سپاه بدرعراق شرکت کرده بود،اماوصیت نامه اش راقبل ازآخرین سفرنوشت! درست‌درروز19بهمن1393،یعنی یک هفته قبل ازشهادت. وصیت نامه ی کاملی نوشت که توصیه های بسیارخوبی درآن داشت. عجیب اینکه بیشتردرخواست هایی راکه اودروصیتنامه آورده بودبه طرزعجیبی اجرا شد. 💎اوبعدازتکمیل وصیتنامه راهی مقر نیروهای مردمی شد.آنقدرعجله داشت که سجاده اش دراتاقش همینطوربازماند!بعد هم بادوستانش عازم سامراگردید. آنهادرعملیات پاکسازی مناطق اطراف سامراودیگرمناطق حضورفعال داشتند. نیروهای مردمی درچندعملیات قبلی با کمک مشاوران ایرانی توانسته بودند مناطق مهمی نظیرجرف الصخرراازدست داعش پاکسازی کنند. 💎هادی به همراه دیگرمدافعان حرم، حدودبیست کیلومترجلوترازحرم عسکریین درسنگرهاحضورداشتند. آنهابیشترشب هارابه حرم می آمدندو آنجامیخوابیدند. هادی هم که موقعیت خوبی پیداکرده بود، ازفضای معنوی حرمین سامرابه خوبی استفاده می کرد. 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌چـهـل‌و‌هـفـتـم قدم های آخر 💎ا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ فاصله تاشهادت اززبان سیدروح الله میرصانع 💎هادی سه باربرای مبارزه باداعش راهی منطقه ی سامراشد.اوبانیروهای حشدالشعبی همکاری نزدیکی داشت. دفعه ی اول حدودبیست روزطول کشیدو کسی خبرنداشت. چند باربه اوزنگ زدم اماحرف خاصی نمی زد.نمیگفت که کجا رفته،تااینکه برگشت وتعریف کردکه درمناطق نبردباداعش مشغول مبارزه بوده. 💎باردوم زمان کمتری رادرمناطق درگیری بود.وقتی به نجف برگشت،به منزل ماآمد.خیلی خوشحال شدم.به هادی گفتم:چه خبر؟توی اون مناطق چیکارمی کنی؟! هادی میگفت:خداماروبرای جهادآفريده، بایدجلوی این آدم های ازخدابیخبر بایستیم. بعدیادماجرایی افتادوگفت:این دفعه نزدیک بودشهیدبشم،اماخدانخواست! باتعجب پرسیدم:چطور؟! 💎هادی گفت:توی سامرامشغول درگیری بودیم.نیروهای انتحاری داعش قصد داشتند بافریب نیروهای ماخودشان رابه محدوده ی حرم برسانند.دریکی ازروزهای درگیری،یکی ازنیروهای داعش خودش راتانزدیک حرم رساندامایک باره لو رفت! چندنفربه دنبال اورفتندواین نیروی انتحاری واردیک ساختمان شد.مامحاصره اش کردیم.من سریع به دنبال اووارد ساختمان شدم. 💎آن نیروی داعشی موضع گرفته بودو مرتب شلیک میکرد.امادرواقع محاصره بود اگرازپشت دیواربیرون می آمد،به درک واصل میشد.بعدازچنددقیقه گلوله های من تمام شدوآرام ازساختمان بیرون آمدم. یکی ازدوستان من واردساختمان شدومن بیرون ایستادم. چنددقیقه بعددوست من دادزد:خشاب برسون.....خشاب رابرداشتم وآماده شدم که واردساختمان شوم.یک باره صدای مهیب انفجارمن را به گوشه ای پرت کرد. 💎عامل انتحاری داعش که فهمیده بود نیروهای ماگلوله ندارداز مخفیگاه خودش بیرون آمدوخودش رابه نیروهای مارساندو بلافاصله خودش رامنفجرکرد. چندلحظه بعدواردساختمان شدم.من فقط چندثانیه باشهادت فاصله داشتم.زنده ماندن من خیلی عجیب بود.دیوارهای داخل ساختمان خراب شده وخون شهدای مابه درودیوار پاشیده بود.پیکرهای پاره پاره ی شهدا همه جاریخته بود. 🚫 @sheeay_heydar
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ آخرین شب 💎بارهاازدوستان شهداشنیده بودیم که قبل ازآخرین سفررفتاروکردارآنهاتغییرمی کرد.شایدبرای خودمن باورکردنی نبود!با خودم میگفتم:شایدفکروخیال بوده،شاید میخواهند ازشهداموجودات ماورائی درذهن ماایجادکنند.اماخودمن باهمین چشمانم دیدم که روزآخری که هادی درنجف بودچه اتفاقاتی افتاد! 💎بارآخری که میخواست برای مبارزه با داعش اعزام شودهمه چیزعوض شد!او وصیت نامه اش راتکمیل کرد.به سراغ وسایل شخصی خودش رفته بودوهرآنچه را که دوست داشت به دیگران بخشید! چندتاچفیه ی زیباودوردوخته داشت که به طلبه هابخشید.ازهمه ی کسانی که با آنهارفت وآمدداشت حلالیت طلبید. دوستی داشت که درکنارمسجدهندی مغازه داشت. هادی به سراغ اورفت وگفت:اگربر نگشتم،ازفلانی وفلانی برای من حلالیت بگیر! 💎حتی گفت:برووازآن روحانی که بااو به خاطراهانت به رهبرانقلاب درگیرشده بودم حلالیت بطلب،نمیخواهم کسی از دست من ناراحت باشد. شب آخربه سراغ پیرمردنابینایی رفت که مدت هابااودوست بود.پیرمردراباخودش به مسجد آورد.بااین پیرمردهم خداحافظی کردوحلالیت طلبید. 💎برای قبرهم که قبلابایک شیخ نجفی صحبت کرده بودویک قبردرابتدای وادی السلام ازاوگرفته بود. برخی دوستان هادی رابارهادرکنارمزار خودش دیده بودندکه مشغول عبادت ودعا بود!! هادی تکلیف همه ی اموردنیایی خودش رامشخص کردوآماده ی سفرشد.معمولا وقتی به جای مهمی میرفت،بهترین لباس هایش رامیپوشید.برای سفرآخرهم بهترین لباس هاراپوشیدوحرکت کرد. 💎برادرحمزه عسگری ازدوستان هادی و ازطلاب ایرانی نجف میگفت:صورت هادی خیلی جوش میزد.ازدوران جوانی دنبال دوادرمان بود. پیش یکی دوتادکتردرایران رفته بودودارو استفاده کرد،اماتغییری درجوش های صورتش ایجادنشد. شب آخردیدم که باآن پیرمردنابینا خداحافظی میکرد.پیرمردباصفایی که هر شب منتظربودتاهادی به دنبال اوبیایدوبه مسجدبروند. 💎آخرشب بود که باهم صحبت کردیم. هادی حرف ازرفتن وشهادت زد.بعدگفتم: راستی دیگه برای جوش های صورت کاری نکردی؟ هادی لبخندتلخی زدوگفت:یه ‌انفجار احتياجه که این جوش های صورت مارو نابودکنه!دوباره حرف ازشهادت راادامه داد. 💎من هم به شوخی گفتم:هادی تو شهیدشو،مابرات یه مراسم سنگین برگزار میکنیم.بعدادامه دادم:یه شعرزیباهست که مداح هامیخونن،میخوام توی تشییع جنازه تواین شعرروبخونم.هادی منتظر شعربودکه گفتم:جنازه ام روبیارین،بگید فقط به زیرلب حسين«؏» هادی خیلی خوشش آمد.عجیب بودکه چندروزبعددرست درزمان تشییع،به یاد این مطلب افتادم.یک باره مداح مراسم تشییع شروع به خواندن این شعرزیباکرد. 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌چـهـل‌و‌نـهـم آخرین شب 💎بار
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ پرواز 💎شکست های پی درپی باعث شده بودکه توان نظامی داعش کم شود.آنهادر چنین مواقعی به سراغ نیروهای انتحاری رفته ویااینکه خودرادرمیان زنان وکودکان مخفی میکنند. آن روزهم نیروهای مردمی بلافاصله با خودروهای مختلف به سوی مناطق درگیری اعزام شده وبامشتیبانی سلاح های سنگین مشغول پیش روی و پاکسازی مناطق مختلف بودند. 💎نزدیک ظهرروزیکشنبه26بهمن 1393بودکه هادی به همراه دیگردوستان وفرماندهان عملیاتی،پس ازساعتی جنگ وگریز، به روستای مکیشفيه دربیست کیلومتری سامراواردشدند. ساختمان کوچکی وجودداشته که بیست نفرازنیروهای عراقی به همراه هادی به داخل آن رفته تاهم استراحت کنندوهم برای ادامه کارتصميم بگیرند. بقیه ی نیروهانیزدراطراف روستاحالت تدافعی داشته وشرایط دشمن راتحت نظرداشتند.درگیری هانیز به طورپراکنده ادامه داشت. 💎هنوزچنددقیقه ای نگذشت که یک بولدوزرازسمت بیرون روستابه سمت سنگرهای نیروهای مردمی حرکت کرد. بدنه ی این بولدوزرباورقه های آهن پوشیده شده وحالت ضدگلوله پیداکرده بود.به محض اینکه ازاولین سنگرعبورکرد نیروهافریادزدند:انتحاری،انتحاری، مواظب باشید... درست حدس زده بودند.این خودروبرای عملیات انتحاری آماده شده بود.چندنفراز نیروهای مردمی باشلیک آرپی جی قصد انفجاربولدوزرراداشتند. 💎برخی می خواستند راننده رابزننداما هیچکدام ممکن نشد!حتی گلوله ی آرپی جی روی بدنه ی آن اثرنداشت. یکی ازرزمندگان که مجروح شده ودرمسیر بولدوزرقرارداشت میگوید:این خودروبه سمت ماآمدوماازمسیرش فاصله گرفتیم، بلافاصله فهمیدیم که این بولدوزر انتحاری است!هرچه تیراندازی کردیم بی فایده بود. 💎فاصله ی ماباهادی ذوالفقاری ودیگر دوستان زیادبود.یک باره حدس زدیم که خودرو به سمت آنهامی رود. هرچه که دادوفریادکردیم،صدایمان به گوش آنهاترسید.صدای بولدوزروگلوله ها مانع ازرسیدن صدای مامیشد. هادی ودوستان رزمنده ای که درآنجاجمع شده بودند،متوجه صدای مانشدند. 💎لحظاتی بعدصدای انفجاری آمدکه زمین وزمان رالرزاند!صدهاکیلومواد منفجره،برای لحظاتی آسمان راسیاه کرد. وقتی به سراغ آن ساختمان رفتیم،بایک مخروبه ی کوچک مواجه شدیم!انفجاربه قدری عظیم بودکه پیکرهای شهدانیزقادر به شناسایی نبود. خبرشهادت بهترین دوستانمان راشنیدیم. 💎جنگ است دیگر،روزی شهادت داردو روزی پیروزی،البته برای انسان مؤمن، شهادت هم پیروزی است. روزبعدخبررسیدکه هادی ذوالفقاری مفقود شده وپیکری ازاوبه جانمانده! همه ناراحت بودند.نمیدانستیم چه کنیم. لذابه دوستان ایرانی هادی هم خبررسید که هادی مفقودالجسدشده. 💎خبربه ایران رسید.برخی ازدوستان گفتند:ازنمونه خون مادرهادی برای آزمایشDNAاستفاده شودتابلکه قسمتی ازپیکرهادی مشخص گردد. نیروهای عراقی بسیارناراحت بودند.لب خندان وچهره ی دوست داشتنی این طلبه ی رزمنده هیچ گاه ازذهن ماپاک نمیشد. پس ازمدتی اعلام شدکه باشناسایی برخی پیکرهافقط شش نفرازجمله هادی مفقود شده اند.ازهادی هم فقط لاشه ی دوربین عکاسی اش باقی مانده بود. 💎تااینکه خبردادندپیکرشهیدی باچنین مشخصات ازاطراف روستاکشف وبه بغدادمنتقل شده. سیدکاظم که مشخصات راشنیدبلافاصله گفت احتمالاهادی است خودش به بغداد رفت واوراشناسایی کرد. دراصل پیکرهادی ذوالفقاری براثرانفجار پرت شده بود. یک نفردرحال عبورازمعرکه پیکراورامیبیند وپلاک رابرای اطلاع خبرشهادت برمی دارد. بدن شهیدبی پلاک آنجامیماند.تااینکه او رابه بغداد انتقال میدهند. 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌‌پـنـجـاه پرواز 💎شکست ها
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ توفیق شهادت اززبان محمدرضاناجی 💎قراربودبرای تصویربرداری به هادی و دوستان ملحق شویم.روزیکشنبه نتوانستم به سامرابروم.هرچقدرهم باهادی تماس گرفتم تماس برقرارنمیشد. تااینکه فردایکی ازدوستان ازسامرا برگشت. سلام کردم وگفتم:چه خبرازبچه ها؟گفت:برای شیخ هادی دعاکن. 💎ترسیدم وگفتم:چرا؟مگه زخمی شده؟ دوست من بدون مکث گفت:نه شهید شده. همان جاشوکه شدم ونشستم.خیلی حال وروزمن به هم ریخت.نمیدانستم چه بگویم. آنقدرحالم خراب شدکه حتی‌نتوانستم بپرسم چطورشهیدشده. برای ساعاتی فقط فکرهادی بودم.یاد صحبت های آخرش.من شک نداشتم هادی ازشهادت خودش خبرداشت. 💎به دوستم گفتم:شیخ هادی به عشقش رسید.اوعاشق شهادت بود. بعدحرف ازنحوه ی شهادت شد. اوگفت:که در جریان یک انفجارانتحاری در شمال سامرا،پیکرهادی ازبین رفته و ظاهراًچیزی ازاونمانده! روزبعددوربین هادی راآوردند.همین که دوربین رادیدیم همه شوکه شدیم! لنزدوربین پرازآب شده وخوددوربین هم کاملامنهدم شده بود.بادیدن این صحنه حتی کسانی که هادی رانمی شناختند، فهمیدندکه چه انفجارمهیبی رخ داده. 💎ازطرفی همه ی دوستان مابه دنبال پیکرشیخ هادی بودند.ازهرکسی که درآن محوربودوسؤال میکردیم،نمیدانست ومی گفت:تاآخرین لحظه که به یادمامی آید، هادی مشغول تهیه ی عکس وفیلم بود. حتی ازلودرانتحاری که به سمت روستا آمدعکس گرفت. من خیلی ناراحت بودم.یادآخرین شبی افتادم که باهادی بودم.هادی به خودش اشاره کردوبه من گفت: برادرت دریک انفجارتکه تکه میشه!اگر چیزی پیداکردید،درنزدیک ترین نقطه به حرم امام علی‌دفنش کنید. 💎نمیدانستم برای هادی چه بایدکرد. شنیدم که خانواده ی اوهم ازایران راهی شده اندتابرای مراسم اوبه نجف بیایند. سه روزازشهادت هادی گذشته بود.من یقین داشتم حتی شده قسمتی ازپیکر هادی پیدامیشود؛چون اوبرای خودش قبر آماده کرده بود. همان روزیکی ازدوستان خبرداددرفرودگاه نظامی شهرالمثنی،یک کامیون یخچال دار مخصوص حمل پیکرشهداقراردارد.پیکر بیشتراین شهداازسامرا آمده. 💎درمیان آنهایک جنازه وجودداردکه سالم است اماگمنام!اوهیچ مشخصه ای ندارد،فقط دردست راست اودوانگشتر عقیق است. تااین راگفت یک باره به یادهادی افتادم.با سیدودیگرفرماندهان صحبت کردم.همان روزرفتم وکامیون پیکرشهدارادیدم. خودش بود.اولین شهیدشیخ هادی بودکه آرام خوابیده بود.صورتش کمی سوخته بود اماکاملاواضح بودکه هادی است؛دوست صمیمی من. 💎بالای سرهادی نشستم وزارزارگریه کردم.یادروزی افتادم که باهم ازسامرابه بغدادبرمی گشتیم. هادی میگفت برای شهادت بایدازخیلی چیزهاگذشت.ازبرخی گناهان فاصله گرفت و... بعدبه من گفت:وضعیت حجاب دربغداد چطوره؟ گفتم:خوب نیست،مثل تهران. گفت:باید چشم راازنامحرم حفظ کردتا توفيق شهادت راازدست ندهیم.بعد چفیه اش راانداخت روی سروصورتش. درکل مدتی که دربغداد بودیم همینطور بود.تااینکه ازشهرخارج شدیم وراهی نجف شدیم. 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌‌پـنـجـاه‌ویـڪ توفیق شهادت
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ خبرشهادت اززبان مادروبرادرشهید 💎سه شنبه بود.من به جلسه قرآن رفته بودم.درجلسه ی قرآن بودم که به من زنگ زدند.پرسیدندخانه ای؟گفتم:نه. بعدگفتند:بروید خانه کارتان داریم. فهمیدم ازدوستان هادی هستندو صحبتشان درباره ی هادی است،اما نگفتند چه کاری دارند. من سریع برگشتم.چندنفرازبچه های مسجدآمدندوگفتندهادی مجروح شده. 💎من اول حرفشان راباورکردم.گفتم: حضرت ابوالفضل وامام حسین اماکمک میکنند،عیبی ندارد.اما رفته رفته حرف عوض شد.بعدازدوسه ساعت همسایه ها آمدندومادردوتن ازشهدای محل مرادر آغوش گرفتندوگفتند:هادی به شهادت رسیده. اززبان برادرشهید 💎درمحل کارمعمولاموبایل رااستفاده نمی کنم.این ربیشترفامیل ودوستانم می دانند. آن روزچند ساعتی توی محوطه بودم. عصروقتی برگشتم به دفتر،گوشی خودم راازتوی کمدبرداشتم.باتعجب دیدم که هفده تاتماس بی پاسخ داشتم!تماس هاازسوی یکی دوتاازبچه های مسجدودوست هادی بود. 💎سریع زنگ زدم وگفتم:سلام،چی شده؟ گفت:هیچی،هادی مجروح شده،اگه میتونی سریع بیامیدان آیت الله سعیدی باهات کارداریم. گوشی قطع شد.سریع باموتورحرکت کردم.توی راه کمی فکرکردم.شک نداشتم که هادی شهیدشده؛چون به خاطر مجروحیت هفده بارزنگ نمیزدند!درثانی کارعجله ای فقط برای شهادت میتواند باشدو... 💎به محض اینکه به میدان آیت الله سعیدی رسیدم،آقاصادق وچندنفرازبچه های مسجدرادیدم.موتورراپارک کردم ورفتم به سمت آنها. بعدازسلام واحوال پرسی،خیلی بی مقدمه گفتند:میخواستیم بگیم هادی شهیدشده و.... دیگه چیزی ازحرف های آنهایادم نیست! انگارهمه ی دنیاروی سرمن خراب شد.با اینکه این سال هازیاداورانمیدیدم اماتازه داشتم طعم برادربودن راحس میکردم. 💎یک دفعه ازآنهاجداشدم وآرام آرام دور میدان قدم زدم.میخواستم به حال عادی برگردم. نیم ساعت بعددوباره بادوستان صحبت کردیم وبه مادرم خبردادیم.روزبعدهم مقدمات سفرفراهم شدوراهی نجف شدیم. 💎هادی درسفرآخری که داشت خیلی تلاش کردتامادرمان رابه نجف ببرد،رفت از پدرمان رضایت نامه گرفت وگذرنامه را تهیه کرد،اماسفربه نجف فراهم نشد. حالاقسمت اینطوربودکه شهادت هادی مارابه نجف برساند. مادرمراسم تشییع وتدفین هادی حضور داشتیم.همه میگفتندکه این شهیدهمه چیزش خاص است.ازشهادت تاتشییع و تدفین و... 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌‌پـنـجـاه‌ودو خبرشهادت
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ وصیت نامه 💎هادی بااینکه سه ماه درمناطق مختلف عملیاتی حضورداشت امافقط یک هفته قبل ازشهادت دست برقلم بردو وصیتنامه خودرااینگونه نگاشت: ❇️اینجانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت میکنم که من رادرایران دفن نکنند.اگر شد،ببرندحرم امام رضاطواف بدهندو برگردانندودرنجف وسامراوکربلاوکاظمین طواف بدهندودروادی السلام دفن کنند. دوست دارم نزدیک امام باشم وهمه ی مستحبات انجام شود.درداخل ودورقبرمن سیاهی بزنندودستمال گریه ی مشکی و...مثل تربت بگذارند. ❇️داخل قبرمن مثل حسینیه شودواگر شدجایی که سرم میخوردبه سنگ لحد،یک اسم حضرت زهرابگذارندکه اگرسرم خورد به آن سنگ،آخ نگویم وبگویم یازهرا. بالای سرمن روضه وسینه زنی بگیرندو موقع دفن من،پرچم بالای قبرم قراربگیرد ودرزیرپرچم من رادفن کنید. زیادیاحسین بگوییدوبرای من مجلس عزا نگیرید،چون من به چیزی که میخواستم رسیدم.برای امام حسین وحضرت زهرا مجلس بگیریدوگریه کنید. ❇️(من را)روبه قبله صحيح دفن کنید... روی سنگ قبرم اسم من رانزنید وبنویسید که اینجا قبریک آدم گناه کاراست.  یعنی؛العبدالحقيرالمذنب ویامثل این. پیراهن مشکی هم بگذاریدداخل قبر. وصیتم به مردم ایران ودربعضی ازقسمت هابرای مردم عراق این است که من الان حدودسه سال است که خارج ازکشورم زندگی میکنم،مشکلات خارج کشوربیشتر ازداخل کشوراست،قدرکشورمان رابدانند و پشت سرولی فقیه باشند. بابصیرت باشند؛چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران ازمشکلات بیرون بیاید. ❇️ازخواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرارعایت کنند،نه مثل حجاب های امروز،چون این حجابها بوی حضرت زهرانمیدهد. ازبرادرانم میخواهم که غیرحرف آقاحرف کس دیگری راگوش ندهند. جهان درحال تحول است،دنیادیگرطبیعی نیست،الان دوجهاددرپیش داریم،اول جهاد نفس که واجب تراست؛زیراهمه چیز لحظه آخرمعلوم میشودکه اهل جهنم هستیم یابهشت. حتی درجهادبادشمن هااحتمال میرودکه طرف کشته شودولی شهیدبه حساب نیاید،چون برای هوای نفس رفته جبهه و اگربرای هوای نفس رفته باشدیعنی برای شیطان رفته ودراین حال چه فرقی است بین ماودشمن!آنهااهل شیطان هستندو ماهم شیطانی. ❇️دین خودتان راحفظ کنید،چون اگرامام زمان(عج)بیایداحتمال داردروبه روی امام باشیم وباامام مخالفت کنیم.امام زمان را تنها نگذارید. من که عمرم رفت ووقت راازدست دادم. تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم وپل های پشت سرم راشکسته ام وراه برگشت ندارم. بچه های ایران وعراق،من دیرفهمیدم و خیلی گناه وکارهای بیهوده انجام دادم و یکی ازدلایلی که آمدم نجف به خاطر همین بودکه پیشرفت کنم. ❇️نجف شهری است که مثل تصفیه کن است که گناه هارابه سرعت ازآدم میگیردوجای گناهان ثواب میدهد.این مولای ماخیلی مهربان است. همچنین میخواهم که مردم عراق ازناموس ووطن خودشان ومخصوصاحرم هادفاع کنند واجازه به این ظالمان ندهندومردم عراق مخصوصاطلاب نجف دراین جهادشرکت کنند،چون دیدم که مدافع هست لکن کم است، بایدزیادشود. ومطمئنم که این ها(دشمنان)کم هستند وفقط بایک هجوم بااسم حضرت زهرا میشودکاراین مفسدهاراتمام کردومنتظر ظهورشویم. ❇️بهتراست که دست به دست همدیگر دهیدواین غده ی سرطانی راازبین ببرید. برای من خیلی دعاکنید؛چون خیلی گناه کارم وازهمه حلالیت بگیرید. وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدادرس میخوانندوهدف دارند،بخوانند.اگر اینطورنیست نخوانند. چون میشودکارشیطانی.بعد شهریه ی امام راهم میگیرند؛دیگرحرام درحرام می شودومسئولیت دارد. ❇️اگرمیتواننددرس بخوانندو ادامه بدهندالبته همه اش درس نیست، عبودیت هم هست بایدمقداری ازوقت خودراصرف عبادت کنند؛چون طلبه ای با تقواکم داریم اول تزکیه ی نفس بعددرس. ای دادازعلم شیطانی.دنیارنگ گناه دارد، دیگرنمیتوانم زنده بمانم.ان شاءالله امام حسین وحضرت زهراوامام رضادرقبرمی آیند.... والسلام 🚫 @sheeay_heydar
شیعه ی حیدر🌹🍃🌾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #پسـرڪ_فـلافـل_فـروش #پـارت‌‌‌پـنـجـاه‌‌وسـه وصیت نامه 💎
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ تشییع وتدفین 💎خبرپیداشدن پیکرهادی درست زمانی پخش شدکه قراربودشب جمعه یعنی شب اول ایام فاطمیه درمسجدموسی ابن جعفر تهران برای اومراسم برگزارشود. همزمان بامراسم اعلام شدکه امروزپنج شنبه،برای شهیدهادی ذوالفقاری چهار مراسم تشییع برگزارشده! 💎هادی وصیت کرده بودپیکرش رادرسامرا، کاظمین،کربلاونجف طواف دهند.این وصیت بعیدبوداجراشود؛زیراعراقی ها شهدای خودرافقط به یکی ازحرمین می برند و بعددفن میکنند. امادرباره ی هادی بازهم شرایط تغییر کرد،ابتداپیکراورابه سامراوبعدبه کاظمین بردند.سپس درکربلاوبین الحرمین پیکراو تشییع شد.بعدهم به نجف بردندومراسم اصلی برگزارشد. 💎درهمه ی حرم هانیزبرایش نماز خواندند!پرچم زیبای ایران نیزبرروی پیکر این شهید،حرف های زیادی باخودداشت. اینکه مردم ما،برادران شیعه خودرارها نمیکنند. تشییع هادی درنجف بسیارباشکوه بود. چنین جمعیتی حتی درتشییع علماو فرماندهان دیده نشده بود. 💎مرحوم آیت الله آصفی«نماینده ی مقام معظم رهبری»هم درنجف برپیکرهادی نماز خواند.درآخرهم همه ی جمعیتی که برای تشییع پیکرهادی آمده بودندبرای تدفین به سمت وادی السلام رفتند. میگویندعراقی هادرنجف برای شهدای خودشان تشییع خوبی درحرم هاراه می اندازند،ولی بعدازآنکه میخواهندشهیدرا دفن کنند،همه میروندوفقط چندنفرمی مانند. 💎ولی درتشیع پیکرهادی همه چیزفرق کرد.صدهانفرواردوادی السلام شدند.خود عراقی هاهم ازشرکت چنین جمعیتی در مراسم تدفین شهیدتعجب کرده بودندو میگفتنداین شهیداستثنایی است. امانکته ی دیگراینکه قطعه ی شهدای عراق درنجف ازحرم حضرت امیرفاصله ی بسیاری داردامامزارهادی به حرم حضرت علی بسیارنزدیک است. 💎این قبرمتعلق به یکی ازدوستان هادی بود که اوهم قبررابرای مادرش درنظرداشت، اماهادی قبل ازاعزام بااوصحبت کرد.او هم مادرش راراضی نمودتامزاررابرای هادی قراردهد. یکی ازدوستانش میگفت:هادی دراین روزهای آخر،بیشترشبهاوسحرهابرسر مزاری که برای خودش درنظرگرفته بود حاضرمیشدودعاونماز میخواند. دست آخردرست درشب جمعه وشب اول فاطمیه،درهمان مزار"کمی جلوترازقبر علامه سیدعلی قاضی"به خاک سپرده شد. 💎شهیدذوالفقاری وصیت های عجیبی برای تدفین داشت که عمل کردنش مشکل بود،امابه خواست خداهمه اش تحقق یافت. اووصیت کرده بودقبرمراسیاهی بزنیدوبعد مرادرآن دفن کنید!اماامکانش نبود،قبر های نجف به شکلی است که ماسه های سستی دارد.ممکن است خیلی ساده فروبریزد. 💎هادی درمعرکه شهیدشدوغسل نداشت. خودش قبلاپرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش رادرمیان آن پرچم پیچیدندودرقبرقرار دادند!ناخواسته كل قبرش سیاه ووصیت شهیدعملی شد. به گفته ی دوستانش یک شال"یافاطمة الزهرا"هم بودکه آن راروی صورتش گذاشتندوبه خواست خودش بالای سنگ لحدشهیدنوشتند:یازهرا 💎اماهمه ی دوستان وآشنایان براین باورندکه شایدعلت این مفقودیت ارادت ویژه ی شهیدبه حضرت زهراچه بوده. چون وقتی پیکراوبااین تأخیرچندروزه پیدا شد،آغازایام فاطمیه بود.شبی که اوبه خاک سپرده شدشب اول فاطمیه بود. دوستانش میگویندبعدازشهادت هادی وقتی به خانه اش رفتیم دیدیم حتى سجاده اش پهن بوده است. انگارکه اوبعدازنمازبرای رفتن وجنگیدن به قدرسجاده جمع کردنی هم درنگ نکرده است. 🚫 @sheeay_heydar