«خیاط به کوزه افتاد»
در شهر مرو خیاطی بود، در نزدیکی گورستان دکانی داشت و کوزه ای در میخی آویخته بود و هر جنازه ای که در آن شهر تشییع می شد سنگی در کوزه می انداخت و هر ماه حساب آن سنگ ها را داشت که چند نفر در آن شهر فوت کرده اند.
از قضا خیاط بمرد و مردی به طلب به در دکان او آمد.
در را بسته دید و از همسایه خیاط پرسید که او کجاست. همسایه گفت : خیاط نیز در کوزه افتاد!
و این حرف ضرب المثل زمانی به کار می رود که کسی به بلائی دچار شود که پیش از آن درباره اش حرف می زده وگمان می کرده تنها برای دیگران است.
#ضرب_المثل
#مثل
#ادبیات
#ایران
@Sheeroghazal
💕چند تا ضرب المثل با معنی
▪️در خانه مور،شبنمی طوفانست!
معنی :
بلای کوچک برای فقیر بزرگ است
▪️فقیر ، در جهنم نشسته است !
معنی :
هر چه از دست تهی دست برود می گوید : به جهنم.
▪️درخت هر چه پر بارتر باشد شاخه هایش پایین تر می آید !
معنی :
یک انسان واقعی هر چه از نظر مقام و معنا بالاتر برود متواضع تر میشود .
▪️سر بزرگ، بلای بزرگ داره
معنی :
مانند هرکه بامش بیش برفش بیشتر
▪️گرگِ دهن آلوده ی یوسف ندریده
معنی :
کسی که کاری نکرده و مردم او را فاعل آن کار می شناسند و بد نامش می کنند
▪️کور خود و بینای مردم
معنی :
عیب خود را نمی بیند ولی عیب دیگران را می بیند.
#ضرب_المثل
@Sheeroghazal
ضرب المثل «آفتابه لگن هفت دست ... شام و ناهار هیچی»
این ضرب المثل کنایه به کسی است که به نیازهای ضروری زندگی نمی پردازد اما برای تجملات زندگی هزینه می کند.
در قدیم مردم با دست غذا می خوردند و رسم بود که قبل از غذا خوردن دست های خود را با آفتابه و لگن بشویند. چون آفتابه و لگن از تجملات سفره بود، بعضی ها سعی می کردند بر سر سفره چند دست از آن بیاورند، در نتیجه انتظار می رفت که غذا نیز مفصل تر باشد، اما گاهی پیش می آمد در سفره بیشتر به جای غذا، آفتابه و لگن بود. در چنین موردی از این ضرب المثل استفاده می شد.
#ضرب_المثل
@Sheeroghazal
حکایت
🍀پیاز تا چغندر خدایا شکرت🍀
میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی می کرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود.
همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:برای پادشاه چغندر ببر! اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.
از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفت:«چغندر تا پیاز، شکر خدا!!»
پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم!
شاه از این حرف مرد خندید وکیسه های زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار می رود.
#ضرب_المثل
#حکایت
@Sheeroghazal 🍃🍃🍃
داستان پهلوان پنبه
در قدیم الایام در برخی از جشنها، مردم لباسهای خاصی به تن میکردند، مثلاًً در یکی از این جشنهای مردمی، دلقکی لاغراندام و نحیف بود که لباسی بر تن میکرد و در آن پنبه کار میگذاشت و از خود هیکلی پهلوانی میساخت و به نمایش حرکات پهلوانان در نزد مردم میپرداخت.
در کنار آن، مردی بود که شعر میخواند و همزمان کمانداری با تیر و کمان خود پهلوان قلابی را نشانه میگرفت و آن قدر تیر به سمت او روانه میکرد که نهایتاً همه پنبههایش را میزد.
در نهایت اندام نحیف و لاغر دلقک را مردم میدیدند و پس از آن پهلوانان واقعی وارد میدان میشدند.
از آن زمان بود که اصطلاح «پهلوان پنبه» و «پنبهاش را زدند» در میان مردم رواج یافت.
«پهلوان پنبه» از آن به بعد به فردی اطلاق میشود که چیزی در چنته ندارد اما ادعای فراوانی دارد و بعد از مدتی بر همگان مسجل میشود که هر آنچه گفته و انجام داده همه برای عرضاندام بوده است.
#ضرب_المثل
#پهلوان_پنبه
🌸🌱 @sheeroghazal
📚شعر و غزل🌹
#ضرب_المثل
پا را به اندازه گلیم خود دراز کن
روزی شاه عباس از راهی می گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند.درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت. در میان آن جمع درویشی بود که به فکر افتاد او هم از انعام شاه نصیبی ببرد،به این امید سر راه شاه پوست تخت خود را پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست. وقتی که مرکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند هریک از دست ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوری که نصف بدنش روی زمین بود.در این حال شاه به او رسید و او را دید وفرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند.یکی از نزدیکان شاه از او سوال کرد که : «شما در رفتن درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید. امادر بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست ؟» شاه گفت : «درویش اولی پای خود را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود» پس هرکس که حد و اندازه خود را نداند سزاوار تنبیه است.
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
داستان #ضرب_المثل_ها
در زمان گذشته متاسفانه هرگاه زنی براساس هوش و استعداد ذاتی به جایگاه رفیعی می رسید، اغلب اوقات مورد حسادت مردان زمانه قرار می گرفت و برای تحقیر زن و خانواده اش این شعر را معمولاً می خواندند :
فروغی نماند در آن خاندان
که بانگ خروس آید از ماکیان
این شعر ریشه در یک حکایت تاریخی دارد، سلطان محمد خدابنده پدر شاه عباس کبیر نابینا بود و نمی توانست تصمیمات درستی برای اداره ی مملکت بگیرد در عوض همسر او یعنی «خیر النساء بیگم» که اصل و ریشه ی مازندرانی داشته و از سادات مرعشی بود، چنان با کیاست و مدبر بود که تقریباً تمام امور مملکت را از داخل حرمسرا خود کنترل می کرد. در نتیجه یکی از شاعران شوخ طبع، شعری را که در بالا گفته شده، برای دوران حکومت خیرالنساء سرود.
متاسفانه خیر النساء بیگم با سران قزلباش چندان خوب نبود و همواره آنها را به دیده ی تحقیر نگاه می کرد، در نتیجه قزلباش ها توطیه کرده و به قصر او یورش برده و خیرالنساء و تعدادی از نزدیکانش را به قتل می رسانند.
شاردن، سیاح معروف فرانسوی که در زمان صفویه به ایران آمده بود، هم در خاطراتش این #ضرب_المثل را نقل می کند.
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
💡#حکایت و #ضرب_المثل
اصطلاح «پنبه اش را زدند » کنایه از این است که اسرار و رازهای فردی برملا شود و مردم متوجه شوند که شخص مورد نظر، چیزی در چنته نداد و آن چنان که می نماید نیست. حال ببینیم این اصطلاح از کجا آمده است.
براساس مدارک موجود در گذشته ایرانیان در سال نزدیک به پنجاه جشن داشتند به عنوان مثال در تابستان جشن تیرگان و در پاییز جشن مهرگان را برگزار می کردند. در هر کدام از این اعیاد در کنار جشن اصلی، دلقک های نیز بودند که با کارهای خود موجب شادی مردم می شدند. بعضی از این دلقک ها لباس های خود را با پنبه پر می کردند و وانمود می کرد که این پنبه ها اعضلات آنها هستند و ادعای پهلوانی می کردند در طول نمایش خنده دار این افراد، یک حلاج با کمک کمان خود با رقص و پایکوبی به تدریج پنبه ها را از بدن دلقک می زدود و اندام لاغر و نحیف شخص آشکار می شد و دستش برای همه رو می شد که پهلوان نیست و مردم شروع به خندیدن می کردند به این کار در اصطلاح می گفتند «پنبه اش را زدند».
@sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
زیر آب زنی یعنی چه؟
زیرآب، در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه نشده بود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز میکردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض میرفت و زیرآب را باز میکرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود.
در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند. برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز میکردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد. صاحب خانه وقتی خبردار میشد خیلی ناراحت میشد چون بی آب میماند. این فرد آزرده به دوستانش میگفت: «زیرآبم را زده اند.» این اصطلاح که زیرآبش را زدند ریشه از همین کار دارد که چندان دور هم نبوده است.
#ضرب_المثل
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#ضرب_المثل
#اصطلاح_جنگ_زرگری
در زمان گذشته قیمت دقیق طلا مشخص نبود، در نتیجه هر زرگری قیمتی را بر روی جنس خود می گذاشت. معمولا دو یا چند زرگر با یکدیگر توافق ناجوانمردانه ای می کردند، تا مشتری های بیچاره را تا حد ممکن سر کیسه کنند، به این رفتار "جنگ زرگری "گفته می شد.
وقتی مشتری از همه جا بی خبر، به دکان زرگری می رسید، زرگر قیمت متاع خود را چند برابر مقدار واقعی می گفت و از طرفی در حین گفتگو به زرگری دیگر که با او از قبل توافق کرده بود، پیغام می رساند، زرگر دوم به بهانه ای خودش را به دکان زرگر اول می رساند و با صدای بلند و قیافه حق به جانب داد می زد :"ای نابکار، مگر تو مسلمان نیستی! دین و ایمان نداری! این چه قیمتی است که می گویی؟ "زرگر اولی هم در جواب با پرخاش می گفت :"ای دغل باز، من تو را خوب می شناسم، می خواهی جنس کم عیارت را آب کنی."زرگر دوم با عصبانیت بیشتر می گفت :"جنس من کم عیار است!؟! بیا سنگ محک بزنیم ببینم چقدر عیارش بالاست".... باری مشتری بیچاره در انتها خام زرگر دوم می شد و به دکان او می رفت و جنسی را چند برابر قیمت واقعی می خرید و در ضمن گمان می کرد، سود کرده است. در انتها دو زرگر سود بدست آمده را با یکدیگر تقسیم می کردند.
اصطلاح" جنگ زرگری "کنایه از جنگی غیر واقعی است، که دو طرف دعوا فقط برای فریفتن دیگران وانمود می کنند، با هم دشمن هستند، ولی در واقع با هم رفیق و همراه هستند.
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🔴 #ضرب_المثل سر و کیسه کردن
این ضربالمثل که در زبان عامیانه "سرکیسه کردن" گفته میشود، کنایه از این است که همه موجودی و دارایی کسی را از او گرفتهاند.
در روزگار گذشته که وسایل نظافت و آرایش تا این اندازه وجود نداشت، کیسهکشی و سرتراشی در حمامهای عمومی انجام میشد. یعنی دلاک حمام نخست سر حمام کننده را میتراشید، او را کیسه میکشید و سپس صابون میزد تا همه موهای اضافی و چرکهای بدن او به کلی زدوده شود و شستشوی کامل انجام بگیرد.
از این رو سر و کیسه کردن (یعنی اصلاح کردن موی سر و کیسه کشیدن بدن) نزد مردم شستشوی کامل به شمار میرفت و هر کس این دو کار را با هم انجام میداد، آن چنان پاک میشد که به گمان خودش مدتها نیاز به نظافت دوباره نداشت.
امروزه اگر چه عمل "سر و کیسه کردن" دیگر مورد استعمال ندارد، ولی معنی استعارهای آن باقی مانده است و در مورد کسی به کار میرود که دیگری چیزی برای او باقی نگذاشتهاند.
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
«شمشیر از رو بستن» ⚔️
این عبارت کنایه از مبارزه آشکار است نه پنهانی. وقتی می گویند فلانی شمشیر را از رو بسته است، یعنی اهل حیله و فریب نیست که شمشیر پنهان داشته باشد و از پشت خنجر بزند بلکه آشکارا مبارزه می کند. عیاران و جوانمردان به خاطر این که تشکیلات محرمانه داشتند و به ظاهر کسی آن ها را نمی شناخت، در زمان انجام مأموریت شمشیر را از رو نمی بستند بلکه کمربند چرمی را در زیر لباس به کمرشان می بستند و شمشیر را به حلقه کمربند آویزان می کردند طوری که معلوم نشود سلاحی دارند و احیاناً شناخته شوند اما بعد ها که تشکیلات عیاری رونق پیدا کرد، هرگاه که دشمن را ضعیف و ناتوان تشخیص می دادند و مبارزه پنهانی را ضروری نمی دیدند، بدون هیچ ترسی شمشیر را از رو می بستند و دشمن را از پای درمی آوردند. این عبارت رفته رفته به مرور زمان، به صورت ضرب المثل درآمد و در موارد مبارزات علنی و آشکار و به منظور تحقیر طرف مقابل مورد استفاده قرار گرفت!
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#ضرب_المثل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ضرب_المثل
❤️ هرچیزی که خوار آید،یک روز به کار آید
روزی مرد روستایی با پسرش از ده راه افتادند بروند شهر. مقداری راه که رفتند یک نعل پیدا کردند. مرد روستایی به پسرش گفت: نعل را بردار که به کار می خورد. پسر جواب داد: این نعل آهنی به زحمت برداشتنش نمی ارزد.
مرد خودش نعل را برداشت و توی جیبش گذاشت. وقتی به آبادی وسط راه رسیدند نعل را به یک نعل فروش فروختند و با پولش مقداری گیلاس خریدند و به راه خودشان ادامه دادند تا به صحرا رسیدند.
در صحرا آب نبود و پسر داشت از تشنگی هلاک می شد. مرد که جلوتر از پسرش می رفت یکی از گیلاسها را به زمین انداخت.
پسر دولا شد و گیلاس را از زمین برداشت. چند قدم دیگر که رفتند مرد روستایی دوباره یک دانه گیلاس به زمین انداخت و باز پسرش دانه گیلاس را برداشت و خورد.
خلاصه تا به آب و آبادی رسیدند هر چند قدمی که می رفتند مرد یک دانه از گیلاسها را به زمین انداخت و پسر هم آن را بر می داشت و می خورد. آخر کار مرد رو کرد به پسرش و گفت:
یادت هست که گفتم آن نعل را بردار، گفتی به زحمتش نمی ارزد؟
پسر گفت: بله یادم هست. پدر گفت: دیدی که من آن را برداشتم و با پولش گیلاس خریدم؛ اما یکجا ندادمت. برای اینکه مطلب خوب متوجه بشوی، گیلاسها سی و هفت دانه بود و تو سی و هفت بار به خودت زحمت دادی و آنها را از زمین برداشتی؛ اما یک بار به خودت زحمت ندادی که نعل را برداری بدان: هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید...
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
📚جایی نمیخوابه آب زیرش بره
این مثل در مورد افراد زرنگ و محتاط به کار میرود.
از گذشته تا حال کوچ یکی از کارهایی است که ایلات انجام میدهند. اصطلاحاً ییلاق قشلاق میکنند و برای اقامت چادر می زنند. محل زدن چادر برای خودش یک هنر محسوب میشود. باید مکانی را انتخاب کنند که موقع باران یا طغیان رودخانه نم به زمین نرسد و خوابیدن و زندگی را دشوار نکند.
همین موضوع ضربالمثلی شده که به وسیله آن افراد با احتیاط را توصیف میکنند.
البته در موارد بسیاری این ضربالمثل به صورت کنایه استفاده شده و در مورد افراد رِند و سودجو نیز به کار میرود.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1701
#ضرب_المثل #ادبیات
📚باد آورده
در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایران و روم جنگ شد و در این جنگ ایرانیها پیروز شدند و قسطنطنیه که پایتخت روم بود به محاصره ارتش ایران در آمد و سقوط آن نزدیک شد.
پادشاه روم چون پایتخت را در خطر میدید، دستور داد که خزائن جواهرت روم را در چهار کشتی بزرگ نهادند تا از راه دریا به اسکندریه منتقل سازند تا چنانچه پایتخت سقوط کند، گنجینه روم بدست ایرانیان نیفتد.
این کار را هم کردند. ولی کشتیها هنوز مقداری در مدیترانه نرفته بودند که ناگهان باد مخالف وزید و هرچه ملاحان تلاش کردند نتوانستند کشتیها را به سمت اسکندریه حرکت دهند و کشتیها به سمت ساحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیان بود، رفتند.
ایرانیان خوشحال شدند و خزاین را به تیسفون پایتخت ساسانی فرستادند.خسرو پرویز خوشحال شد و چون این گنج در اثر تغییر مسیر باد بدست ایرانیان افتاده بود خسرو پرویز آن را «گنج باد آورده» نام نهاد.
از آن روز به بعد هرگاه ثروت و مالی بدون زحمت نصیب کسی شود، آن را باد آورده میگویند.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1700
#ضرب_المثل #داستان_شب