🌸🍃🌸🍃
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید:
كسى كه بتواند خود را از چهار چيز بدور نمايد ، سزاوار است هيچ گاه ناگوارى و ناخوشى بر وى نازل نشود
عرض شد: آن چهار چيز کدام است؟؛
حضرت فرمود:
1⃣ عجله كردن
2⃣ لج بازی نمودن
3⃣ خودبينى
4⃣ سستى کردن
#تحف_العقول_ص206
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#نفرين_پدر
حضرت محمد (ص) میفرمایند:
از نفرين پدر خود، سخت بپرهيزيد، زيرا چنين نفرينى «ابر» را هم مى شكافد و بالاتر مى رود، و مورد توجه خدا قرار مى گيرد،
تا جايى كه خداوند متعال مى فرمايد:
آن نفرين را نزد من آوريد تا مستجاب گردانم.
بنابراين، از نفرين پدر عليه خود، سخت پرهيز داشته باشيد..
زيرا از شمشير برّنده تر است
#النوادر_ص5
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#اندکی_تفکر
یکی از سربازان فرانسوی
طی انقلاب الجزائر، در خاطرات خود مینویسد:
هنگامی که به روستاها میرفتیم
و بدنبال افراد انقلابی خانه ها را تفتیش میکردیم!
خیلی خجالت میکشیدم...!!
چون که دختران و زنان بادیدن ما، به سمت اسطبل و آغل حیوانات میدویدند
و خود را با فضولات حیوانات کثیف میکردند
تا ما به انها تجاوز نکنیم...!
صحنه بسیار درداوری است که ببینید یک زن خود را اغشته به فضولات کند تا کسی به او نزدیک نشود....
و اما افسوس برای دخترانی که خود ، بدن خود را
که، زیبایی خود نیز هست،در خیابان های کثیف
جامعه ی امروزی به عرضه میگذارند....
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
اگر به مشکلاتت بیش از حد توجه کنی به آنها خوراک داده ای.
توجه خوراک ذهن است به هرچه که توجه کنی قویتر میگردد.
هرگز با توجه کردن به بدبختی ها به آنها خوراک نرسان. به چیزهای منفی کمتر توجه کن.
در باره رنجهایت زیاد سخن نگو و آنها را بزرگ نکن.
بیشتر به شادی متمایل شو، توجه ات را به شادی های کوچک معطوف کن.
لحظات کوتاه شادی را ارج بگذار و خودت را کامل در آنها غرق کن. اینگونه آن لحظات کوتاه رشد خواهند کرد و در تمام زندگی ات منتشر خواهند شد.
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
36.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣❣❣
🌼🍃کلیپ فوق العاده زیبا و آمــــوزنده
🌼🍃 با انواع ترفندهای شیطان آشنا شوید...
❣نشر کلیپ صدقه جاریه هست
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
حكايت خرها و پالان دوزها📗
♦️حکایت نموده اند که در روزگاران قدیم، الاغهای دِه، از پالان دوزشان بسیار ناراضی بودند.
زیرا پالانی که برایشان میدوخت پشت شان را زخمی میکرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به ده شان بیاید.
از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی جدید وارد دهشان گشت...
اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه همان پالان دوز سابق... نه تنها پالان راحتی بر تن خر ها نمیدوخت، بلکه از مواد اولیه پالانها نیز کم میگذا...شت و اینبار نه تنها پشتشان زخمی میشد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد. بازهم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالان دوز جدید دعایی بکنند.
این دفعه نیز به لطف دل پاک و بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالان دوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده.... این یکی به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد اولیه ی پالانها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگهدارد تا شاید پالانها به تنشان اندازه شود... و اینبار نه تنها پالان شان راحت نبود و پشتشان همچنان زخمی، بلکه دلسوخته و از کرده پشیمان، که چرا قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته و ناشکری کرده بودند... خلاصه .... هی جمع شدند و هی دعا کردند و این پالاندوز آمد و آن پالاندوز رفت
اما زخم پشتشان خوب نشد که هیچ بدتر هم شد.
🔹تا اینکه تصمیم گرفتند جمع شوند و این بار نه برای رهایی از پالان دوز بلکه برای رهایی از خریت خود دعایی بکنند!!
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣زن باوفا
🌼🍃یکی از وزیران ثروتمند مامون ، شخصی به نام اصمعی بود.او می گوید روزی به شکار رفته بودم که در بیابان بی آب و علفی گم شدم. به شدت تشنه وبه دنبال گریز از مرگ بودم که خیمه ای در وسط آن بیابان دیدم .به طرف آن خیمه رفتم ودر آنجا زن جوان وزیبائی دیدم . سلام کردم واز او تقاضای آب کردم . رنگ از صورتش پرید و گفت :
🌼🍃در خیمه آب هست ولی از شوهرم اجازه ندارم آن را به تو بدهم ، اما مقداری شیر برای نهار خود دارم که آنرا به تو می دهم. شیر را به من دآد و من آنرا نوشیدم وبه استراحت پرداختم..
طولی نکشید که از دور کسی پیدا شد که به سوی خیمه می آمد.زن تا متوجه او شد برخاست و ظرف آب را برداشت و بیرون خیمه به انتظار ایستاد.
🌼🍃در این لحظه دیدم پیر مرد سیاه ولنگی که شوهر این زن بود نزدیک شد واز شتر پیاده شد. زن با عجله دوید و از شوهر استقبال کرد و پاهایش را شستشو داد، اما هر چه زن بیشتر به او محبت و احترام می کرد آن مرد با بد خلقی و تندی جبران می کرد و تمام خستگی خود را نثار آن زن می کرد وهر چه زن با او به نرمی حرف می زد او با خشونت جواب می داد!
🌼🍃من نتوانستم این وضع عجیب را تحمل کنم و حاضر شدم از سایه زیر خیمه بر خیزم و زیر آفتاب سوزان قرار گیرم اما این صحنه را نبینم. چون از خیمه بیرون رفتم آن مرد به من اعتنائی نکرد، اما زن دوید و مرا احترام و بدرقه کرد. وقتی این احترام را از آن زن جوان دیدم گفتم: حیف از جوانی و زیبائیت نیست که در اختیار این مرد بد اخلاق گذاشته ای؟ او نه جوان است ونه زیبا،نه پول دارد و نه اخلاق خوب! اصلا تو چرا این همه در برابر چنین شخصی تواضع و احترام می کنی ؟
🌼🍃زن جوان با شنیدن این حرف، سخت بر آشفت و گفت:افسوس بر تو که با اینکه وزیر مملکت اسلامی هستی با این سخنان پوچ می خواهی محبت همسرم را از دلم بزدائی!و سخن چینی می کنی!
🌼🍃اصمعی می گوید:من که از این سخنان سخت متحیر شده بودم با نصیحت او روبرو شدم که گفت: روایتی از پیغمبر(ص) شنیده ام که می خواهم به آن عمل کنم تا با ایمان کامل از دنیا بروم . من شنیده ام که آن حضرت فرموده اند که نصف ایمان شکر و نصف دیگرش صبر است.
سپس گفت : دنیا چه خوب چه بد ، چه تلخ چه شیرین، می گذرد مهم آن است که انسان با ایمان بمیرد
👌دنیا پل رسیدن به آخرت و سرای همیشه باقی است
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این تلاوت زیبا به آسمان ها سفر کنید
ضد افسردگی و غم و اندوه
🎧▷ ◉───────0:14
#کلام_پاک_الله
(لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا)
🥰#غم_مخور_که_خدا_با_ما_است!
🍃🌸(سوره مبارکه #توبه آیه 40)
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
✨در برخورد با مردم دریادل باشیم
🌸بعضی از آدمها مثل یک آپارتمان هستند
مبله ... شیک ... راحت
اما دو روز که توش زندگی میکنی، دلت تا سرحد مرگ میگیره
🌸بعضی آدمها مثل یه قلعه هستند،
خودت را می کُشی تا بری داخلش،
بعد می بینی اون تُو هیچی نیست
جز چند تا سنگ کهنه و رنگ و رو رفته
🌸اما ...
بعضی ها مثل باغند
میری تُو، قدم میزنی؛ نگاه میکنی
عطرش رو بو می کشی؛ رنگ ها رو تماشا میکنی
میری و میری آخری در کار نیست
به دیوار که رسیدی بن بست نیست
میتونی دور باغ بگردی
🌸چه آرامشی داره؛ همنفس بودن با کسیکه دلش دریاست و تو هر روز یه چیزی میتونی ازش یاد بگیری چون روحش بزرگه
زندگیتون پر باشه از اين آدما ❣️🙏
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
حتما" بخونید،بسیار بسیار جالبه...
🍉🍉🍉" هندوانه "
هندوانه دونه هاش توى تمام میوه پخش هستن،
اما خربزه و طالبی و بقیه ی میوه های خانواده ی melon دونه هاشون وسط شون یه جا جمع هستن.
میدونی چرا؟!
چون دانه یا همون تخم طالبی و خربزه و ... خاصیتی نداره و لازم نیست همراه میوه خورده بشه؛
اما تخم هندوانه ویتامین B16داره که در مابقی مواد غذایی یافت نمیشه و این ویتامین کمیاب، خاصیت اعجاب انگیز ضد سرطانی داره.
خدا با قرار دادن تخم هندوانه بصورت نامنظم در داخل این میوه میخواسته ما این تخم ها رو با شیرینی و گوارایی هندوانه میل کنیم تا هم لذت میوه ای خوش طعم رو درک کنیم هم به سرطان مبتلا نشیم.
اما از بچگی بهمون گفتن هرکسی تخم هندونه بخوره کچل میشه! این شایعه زمانی در کشورهای جهان سوم پخش شد که داروی ضد سرطان فوق العاده گرانقیمت اسرائیلی وارد بازار شد.
جالبه بدونید یهودی های اسرائیل هندوانه رو با تخمش میخورن... دقیقا به همین خاطره که در اسرائیل کسی به سرطان مبتلا نمیشه و در کشورهای مسلمان نشین خاورمیانه، آمار مرگ و میر ناشی از سرطان روز بروز بالاتر میره.
و در آخر واقعیتی تلخ...
هیچ بیماری به نام سرطان وجود خارجی نداره...
این چیزی نیست بجز:
بیماری ناشی از کمبود ویتامین B16...🍉
اشتراک گذاری فراموش نشه👌🏻
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
واقعه غدیر از دیدگاه اهل سنت
#ویژه_اهل_سنت
در سال دهم هجری که رسول خداص عازم آخرین سفر حج بود، نامههایی به رؤسای قبایل عرب و بلاد مسلمین فرستاد و از آنان دعوت کرد که برای انجام حج در مکه حاضر شوند. از جمله نامهای نیز به علی رضی اللہ عنہ - که در این هنگام در یمن بسر میبرد و اخذ زکات مینمود -نوشت و آن حضرت را به شرکت در مراسم حج دعوت کرد. علی رضی اللہ عنہ وقتی نامة رسول خداصلی الله عليه وسلم را دریافت کرد، با خود اندیشید که اگر بخواهد اموال بیت المال را با خود حمل کند، نمیتواند در موقع مقرر به مکه برسد. ناچار آن اموال را به تعدادی از کسانی که همراه او بودند - مانند بریدة اسلمی و خالد بن ولید -واگذار نمود که تحت مراقبت آنان حمل شود و خود به سرعت بیشتر روانة مکه شد تا به موقع در مراسم حج حضور یابد. پس از انجام مراسم حج به سوی کاروان یمن بازگشت. لکن وقتی به قافله بیت المال رسید، مشاهده نمود که پارهای از اموال بیت المال مورد تصرف و استفادة خالد بن ولید و بریده اسلمی و دیگران قرار گرفته است. از مشاهدة آن وضع غضب بر وی مستولی شد و خاطیان را مورد عتاب و خطاب قرار داد و با آنان به شدت و با قاطعیت برخورد کرد. این رفتار، که عین صواب بود بر متخلفان سختگران آمد و کینة آن حضرت را در دل گرفتند و آماده انتقام شدند و کسانی را به خدمت رسول خدا فرستاده و یا خود مستقیماً مراجعه نموده و از خشونت و شدت سختگیری آن جناب شکایت نمودند.
آنحضرت صلى الله عليه وسلم برای آرامش دادن به آنها پارهای از فضایل علی رضی اللہ عنہ را بیان کرد.
اما خالد و بریده و دیگران قبل از ملاقاتِ رسول خدا تا توانسته بودند از بدگویی علی رضی اللہ عنہ نزد دیگران مضایقه نکرده بودند و طبعاً بسیاری از مردمی که هنوز علی رضی اللہ عنہ را به درستی نمیشناختند ممکن بود اثر این بدگوییها، نسبت به آن حضرت بدبین شده و کدورتِ خاطر حاصل کنند.
رسول خداصلی الله عليه وسلم وقتی این وضعیت را مشاهده نمود، بر خود لازم دید که قبل از آنکه جمعیت همراه متفرق گردند و پیش از آنکه امواج این واقعه به مکه برسد و یا در مدینه شایع شود و مردم آنجا را تحت تأثیر قرار دهد، از شخصیت بارز و ممتاز علی رضی اللہ عنہ دفاع کرده و او را با فضایلی که دارد به مسلمانان معرفی کند و قضیه را در همانجا حل و فصل نماید. لذا در اجتماع غدیر خم به معرفی آن جناب پرداخت و وجوب دوستی او بر همة مسلمانان را مطرح کرد، بدین صورت که ابتدا از مردم در مورد «اولی» بودنِ خودش نسبت به آنان اعتراف گرفت و سپس فرمود :
«من کنت مولاه فهذا علی مولاه» و در آخر چنین دعا فرمود : «اللهم وال مَن والاه وعاد مَن عاداه این بود خلاصهای از ماجرای غدیر خم، آنگونه که در اسناد و مدارک معتبر تایخی و ر روایی آمده و مورد قبول فریقین است. همانگونه که دیدیم، علت و زمینة اصلی وقوع این حادثه ماجرای درگیری عدهای از کاروانیان یمن (خصوصاً خالد بن ولید و بریدة اسلمی) با علی رضی اللہ عنہ بود و در تحلیل این حادثه نباید این نکتة مهم مغفول واقع شود.
همانطور که مستحضر هستید قضیه غدیر حل اختلافی بوده است که قبل از حج الوداع پیش آمده است و پیامبر صلی الله علیه و سلم برای حل اختلاف به بریده اسلمی می گوید: ای بریده من کنت مولاه فهذا علی مولاه
در متن روایت بریده که در مسند امام احمد آمده است کاملا مشخص است که هدف رفع کدروتی بوده است که در جریان سفر یمن پیش آمده است.
✅یکبار دیگر روایت را با همدیگر ببینیم: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي غَنِيَّةَ عَنِ الْحَكَمِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ غَزَوْتُ مَعَ عَلِيٍّ الْيَمَنَ فَرَأَيْتُ مِنْهُ جَفْوَةً فَلَمَّا قَدِمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَكَرْتُ عَلِيًّا فَتَنَقَّصْتُهُ فَرَأَيْتُ وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَتَغَيَّرُ فَقَالَ يَا بُرَيْدَةُ أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قُلْتُ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ (مسند امام احمد)
همراه علی برای غزوه به یمن رفتیم و از او خشونت دیدیم وقتی به رسول الله صلی الله علیه و سلم رسیدم از علی یاد کردم و از او بد گفتم پس رسول الله صلی الله علیه و سلم را دیدم که چهره اش تغییر کرد و گفت ای بریده آیا من نسبت به مومنان از خودشان اولی تر نیستم گفتم: بله یا رسول الله. گفت هر کس من مولی( دوست) او هستم علی هم مولی اوست.( یعنی بعض او را نداشته باش)
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸🍃
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
.📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk