eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
23.1هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
18.9هزار ویدیو
38 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این تلاوت زیبا به آسمان ها سفر کنید ضد افسردگی و غم و اندوه 🎧▷ ◉───────0:14 (لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا) 🥰! 🍃🌸(سوره مبارکه آیه 40) .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این تلاوت زیبا به آسمان ها سفر کنید ضد افسردگی و غم و اندوه 🎧▷ ◉───────0:14 (لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا) 🥰! 🍃🌸(سوره مبارکه آیه 40) .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔻حضرت آيت‌الله بهجت(رحمه‌الله) ازجمله شرایط دعا، است.اگر از کرده و ناکرده توبه کنیم، دعایمان مستجاب خواهد شد. هر نقص و عیبی که هست از ناحیۀ خود ماست. 📚بهجت‌الدعاء، ص۴٨ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔻حضرت آيت‌الله بهجت(رحمه‌الله) ازجمله شرایط دعا، است.اگر از کرده و ناکرده توبه کنیم، دعایمان مستجاب خواهد شد. هر نقص و عیبی که هست از ناحیۀ خود ماست. 📚بهجت‌الدعاء، ص۴٨ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 امام صادق "ع" فرمود: وقتی که بنده ای توبه خالص کند، خدای سبحان او را دوست بدارد و او را در دنیا و آخرت بپوشاند. پرسشگر پرسید چگونه او را بپوشاند؟ امام فرمود: ➖دو فرشته ای که گناهان او را نوشته اند به فراموشی سپرند ➖به اعضاء و جوارح او وحی می کند، گناهان او را کتمان کنند ➖و به بقعه های زمینی وحی می کند گناهانی که انجام داده است بپوشانند و زمانی که خدا را ملاقات می کند در حالی است که چیزی نیست تا به گناهان او شهادت دهند. بر اساس این روایت اگر انسانی توبه حقیقی کند و در توبه شرایط آن را رعایت کند محبوب خدا می شود و با محبوب خدا شدن تمام گناهان او از نامه اعمال او محو می گردد. ٢ص٤٣٠ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
امام صادق "ع" فرمود: وقتی که بنده ای توبه خالص کند، خدای سبحان او را دوست بدارد و او را در دنیا و آخرت بپوشاند. پرسشگر پرسید چگونه او را بپوشاند؟ امام فرمود: ➖دو فرشته ای که گناهان او را نوشته اند به فراموشی سپرند ➖به اعضاء و جوارح او وحی می کند، گناهان او را کتمان کنند ➖و به بقعه های زمینی وحی می کند گناهانی که انجام داده است بپوشانند و زمانی که خدا را ملاقات می کند در حالی است که چیزی نیست تا به گناهان او شهادت دهند. ✔️بر اساس این روایت اگر انسانی توبه حقیقی کند و در توبه شرایط آن را رعایت کند محبوب خدا می شود و با محبوب خدا شدن تمام گناهان او از نامه اعمال او محو می گردد. 📚 اصول کافی، ج 2، ص 430 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🦋 ❣ بن دینار چگونه کرد : 💢روایت است كه از سبب توبه‌ی مالك بن دینار از او پرسیدند، چنین گفت: 🌼🍃من از پاسبانان حكومتی و غرق تباهی باده نوشی بودم، كنیزكی گران‌بها خریدم كه سخت در زندگی من به بهترین وضع قرار گرفت و برای من دختری آورد كه شیفته‌اش شدم و چون دخترك زمین خیزه می‌كرد، محبت او در دلم افزون شد. دخترك به من انس گرفت و من به او، هرگاه جام و باده مقابل خود می‌نهادم، می‌آمد و آن را می‌كشید و روی جامه‌ام می‌ریخت. چون دخترك دو ساله شد، مُرد و اندوه مرگش مرا دل‌فسرده و سوخته‌جگر ساخت. 🌼🍃شب جمعه‌ای كه شب نیمه‌ی شعبان بود، سیاه مست از باده نوشی خوابم برد، بدون آن‌كه نماز عشاء بگزارم، در خواب چنان دیدم كه بر صور دمیده و رستخیز بر پای شد، گورها شكافته و خلایق محشور شدند و من هم در آن میانه بودم. ناگاه صدایی از پشت سر خویش شنیدم، برگشتم، اژدهایی سیاه و كبود چشم كه بسیار بزرگ بود، دهان گشوده آهنگ من داشت. من ترسان و هراسان شروع به گریز از مقابل او كردم و اژدها هم‌چنان در پی من بود. میان راه به پیرمردی خوشبو و خوش جامه رسیدم، بر او سلام دادم، پاسخ داد، گفتم: ای شیخ! مرا از این اژدها پناه بده كه خدایت پناه دهد! 🌼🍃پیرمرد گریست و گفت: من ناتوانم و اژدها از من نیرومندتر است و یارای ستیز با او ندارم، برو، شتابان‌تر برو شاید خداوند برای تو چیزی فراهم فرماید كه تو را از آن برهاند. 🌼🍃من هراسان به گریز خود ادامه دادم. من بر یكی از بلندی‌های قیامت رفتم و مشرف بر طبقات دوزخ شدم و بر آن نگریستم و نزدیك بود از بیم اژدها در آن سرنگون شوم، فریاد برآورنده‌ای بر من فریاد كشید كه: برگرد، تو دوزخی نیستی. من به سخن او اطمینان و آرامشی یافتم و برگشتم. باز اژدها در پی من افتاد، دوباره به آن پیرمرد رسیدم، گفتم: از تو خواهش كردم مرا از این اژدها امان دهی و نكردی؟ 🌼🍃شیخ گریست و گفت: من ناتوانم، بر این كوه رو كه در آن ودیعه‌هایی از مسلمانان موجود است، اگر تو را هم در آن ودیعه‌ای باشد، به زودی یاری‌ات خواهد داد. 🌼🍃من نگاه كردم، كوهی گرد از نقره بود كه در آن روزنه‌ها و شكاف‌هایی بود همراه با پرده‌های آویخته بر مدخل هر روزنه و شكاف دو مصراع در زرین از زر سرخ و آراسته به یاقوت و گهر بود و بر هر مصراع پرده‌ای حریر آویخته بود. 🌼🍃چون بر آن كوه نگریستم، گریزان به سمت آن رفتم و اژدها هم‌چنان در پی من بود، چون نزدیك كوه رسیدم، یكی زا فرشتگان فریاد برآورد: پرده‌ها را بالا برید، درها را بگشایید، همگان بالا آیید، شاید برای این بینوا میان شما ودیعه‌ای باشد كه او را از دشمنش پناه دهد. ناگاه پرده‌ها بالا رفت و درها گشوده شد و از میان آن روزنه‌ها كودكانی كه چهره‌یشان چون ماه رخشان بود، بر من مشرف شدند. 🌼🍃اژدها به من نزدیك می‌شد و من در كار خود سرگردان ماندم، یكی از كودكان فریاد كشید: ای وای بر شما! همگان آشكار شوید كه دشمن بر او نزدیك شده است. آنان گروهی پس از گروه دیگر آشكار شدند، ناگاه دخترك من كه مرده بود، همراه ایشان بر من آشكار شد و همین كه مرا دید، گریست و گفت: به خدا سوگند! این پدر من است. آن‌گاه هم‌چون تیری بر كفه‌ای از نور پرید و مقابل من ایستاد. دست چپش را به سوی دست راست من دراز كرد و من به آن آویختم. 🌼🍃 دختركم دست راست خود را به سوی اژدها دراز كرد و اژدها گریزان برفت. آن‌گاه مرا نشاند و خود در دامنم نشست و با دست راست خود ریش مرا نوازش داد و گفت: پدر جان! ﴿أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِیْنَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ﴾ [حدید: 15]؛ آیا برای آنان كه گرویده‌اند، هنگام آن نرسیده است كه دل‌هایشان برای یاد خدا فروتنی كند؟! 🌼🍃سخت گریستم و پرسیدم: دختركم! مگر شما هم قرآن می‌دانید؟ گفت: آری پدر! ما به قرآن از شما آشناتریم. گفتم: از آن اژدها كه آهنگ نابود كردن مرا داشت، بگو. گفت: آن كردار ناپسند تو بود كه آن را چندان نیرومند ساختی كه می‌خواست تو را در آتش جهنم غرق كند. 🌼🍃گفتم: از آن پیر كه در راه بر او گذشتم بگو. گفت: پدرجان! آن كردار پسندیده‌ات بود، ولی او را چندان ناتوان كرده بودی كه یارای ستیز با كردار ناپسندت نداشت. 🌼🍃پرسیدم: دختركم! شما در این كوه چه می‌كنید؟ گفت: كودكان مسلمانیم كه در آن سكونت داریم و تا روز رستخیز منتظر شماییم كه چون پیش ما آیید، از شما شفاعت كنیم. 🌼🍃مالك گفته است: سراسیمه از خواب پریدم، همه باده‌ها را بر زمین ریختم و ابزار آن را شكستم و به سوی خدای - عزّ وجلّ - توبه كردم و این موضوع سبب توبه‌ام بود. ❣برگرفته از "توبه كنندگان" تألیف: امام موفق الدین بن قدامه مقدسی 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
‌ 📚خدایی که در اثر ریاضتهای شیطانی از دهان خارج گردید! عالم بزرگوار سید علی اکبر خوئی فرمود: در زمان جوانی، رفیقی به نام ملا عبدالصمد معلم داشتم که پیوسته اوقات خود را صرف ختم ها و اوراد و اذکار می نمود... - تا آنکه به بیابان رفته و برای خود صومعه ای بنا کرد و دیگر به شهر نیامد. روزی من با دو نفر از محصلین، به قصد دیدن ملا عبدالصمد از شهر خارج شدیم، در وسط راه، یک نفر از ما که چیزی را فراموش کرده بود به شهر بازگشت و ما دو نفر به طرف صومعه عبدالصمد روانه شدیم. هنگامی که به صومعه نزدیک شدیم، ناگهان صدای او را از میان حجره شنیدیم که گفت: در را باز کنید، سید علی اکبر و فلانی است. ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم؟! در را باز كرد و ما داخل شديم. - گفت: شما سه نفر بوديد و در فلان محل، يك نفر از شما جدا شد و برگشت كه فلان چيز را بياورد. الآن به مدرسه رسيد و در اطاق را باز كرد، آن چيز را برداشت، در اتاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گرديد. مانند كسى كه او را میبيند، پيوسته از او خبر مى ‏داد، تا آن كه گفت: از شهر خارج شد و به فلان جا رسيد، الآن سوره ياسين را شروع كرد تا به فلان محل رسيد. - سوره را تمام كرد، آمد و آمد، الآن به فلان محل رسيده... تا آن كه گفت: الآن در را مى‏ كوبد. صداى كوبيدن در بلند شد! بسيار تعجّب كرديم كه از رياضت، انسان به چه مقاماتى مى ‏رسد! به هر حال، از نزد او خارج شديم و پس از گردش، وارد شهر و مدرسه شديم، اما متحيّر بوديم. چند ماه از اين قضيه گذشت. روزى ملا عبدالصمد را در شهر ديدم. تعجب كردم و گفتم: چه شده، شما را در شهر مى ‏بينم؟! - شما هرگز به شهر نمى‏ آمديد و با اهل دنيا آميزش نداشتيد. مقام و مرتبه خود را به كجا رسانديد؟! گفت: خدا لعنت كند را و خدا لعنت كند مجد الاشراف را... پدر شما گاهى به من مى‏ گفت: اين رياضت‏ها عاقبت خوشى ندارد. ولى ‏من قبول نمى‏ كردم و اكنون كرده ‏ام. - گفتم: براى چه؟! شما كه به مقاماتى رسيده بوديد! گفت: بلى، همه روزه مجد الاشراف را در شيراز مى‏ ديدم و با من سخن مى ‏گفت و دستوراتى به من مى ‏داد... و [در اين ايام] اشخاصى بر من ظاهر مى‏ شدند و مطالبى را به من مى‏ گفتند و من پيوسته به اوراد و اذكار مشغول بودم و چيزهايى بر من مكشوف مى‏ شد. روزى مجد الاشراف به نظر من آمد و گفت: ملا عبدالصمد! اكنون كامل شده‏ اى و به مقاماتى رسيده ‏اى... فردا مولود نفسى بر تو ظاهر خواهد شد. چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه ديدم از دهان من طفلى ‏خارج شد و برابر من ايستاد و به من خطاب كرد: اكنون كامل شدى، منم خداى تو، مرا سجده نما تا تو را به مقام مجد الاشراف برسانم! من به شگفت آمدم و به فكر فرو رفتم؛ خدا ديدنى و تصور كردنى نيست! چگونه از دهان من بيرون مى‏ آيد. پس معلوم مى‏شود كه شيطان است. گفتم: خدا لعنت كند شيطان را... - ناگاه حال من متغير شد و غشوه به من روى داد. چون به حال آمدم، فهميدم تمام اين رياضت‏ها شيطانى بوده! انسان نبايد براى چند روز دنيا و رياست و بزرگى و مريد خواهى، تا ابد خود را دچار گرداند! لذا توبه كردم و تمام اوضاع را به هم زدم. اكنون چيزى در دست ندارم و از خدا خواهانم توبه مرا قبول نمايد. 📎 منبع: مناظره با دانشمندان، آيت ‏اللَّه سيد على علم الهدى، مناظره 19، ص 130، انتشارات سجده‏. 📚 همراه با عالمان شیعه 👈کپی پست با ذکر منبع ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
حکایت پندآموز💕✨ ‏ فضيل عياض‏ فضيل گرچه در ابتداى كار راهزن بود و همراه با نوچه هاى خود، راه را بر كاروانها و قافله هاى تجارتى مى بست و اموال آنان را به غارت مى برد، ولى داراى مروت و همتى بلند بود، اگر در قافله ها زنى وجود داشت، كالاى او را نمى برد و كسى كه سرمايه اش اندك بود، از سرقت مال او چشم مى پوشيد، و براى آنان كه مال و اموالشان را مى ربود، دستمايه اى ناچيز باقى مى گذاشت، در برابر عبادت حق تكبر نداشت، از نماز و روزه غافل نبود، سبب اش را چنين گفته اند: عاشق زنى بود ولى به او دست نمى يافت، گاه به گاه نزديك ديوار خانه ى آن زن مى رفت و در هوس او گريه مى كرد و ناله مى زد، شبى قافله اى از آن ناحيه مى گذشت، در ميان كاروان يكى قرآن مى خواند، اين آيه به گوش فضيل رسيد: «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» . آيا براى آنان كه ايمان آورده اند وقت آن نرسيده كه دلهايشان براى ياد خدا خاشع شود؟ فضيل با شنيدن اين آيه از ديوار فرو افتاد و گفت: خداوندا! چرا وقت آن شده و بلكه از وقت هم گذشته، سراسيمه و متحير، گريان و نالان، شرمسار و بيقرار، روى به ويرانه نهاد. جماعتى از كاروانيان در ويرانه بودند، مى گفتند: بار كنيم و برويم، يكى گفت الآن وقت رفتن نيست كه فضيل سر راه است، او راه را بر ما مى بندد و اموالمان را به غارت مى برد، فضيل فرياد زد كه اى كاروانيان! بشارت باد شما را كه اين دزد خطرناك و اين راهزن آلوده توبه كرد! او پس از همه روز به دنبال صاحبان اموال غارت شده مى رفت و از آنان حلاليت مى طلبيد ، او بعد از مدتى از عارفان واقعى شد و به تربيت مردم برخاست و كلماتى حكيمانه از خود به يادگار گذاشت. 📒داستان های جالب وجذاب📒 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
حکایت پندآموز💕✨ ‏ فضيل عياض‏ فضيل گرچه در ابتداى كار راهزن بود و همراه با نوچه هاى خود، راه را بر كاروانها و قافله هاى تجارتى مى بست و اموال آنان را به غارت مى برد، ولى داراى مروت و همتى بلند بود، اگر در قافله ها زنى وجود داشت، كالاى او را نمى برد و كسى كه سرمايه اش اندك بود، از سرقت مال او چشم مى پوشيد، و براى آنان كه مال و اموالشان را مى ربود، دستمايه اى ناچيز باقى مى گذاشت، در برابر عبادت حق تكبر نداشت، از نماز و روزه غافل نبود، سبب اش را چنين گفته اند: عاشق زنى بود ولى به او دست نمى يافت، گاه به گاه نزديك ديوار خانه ى آن زن مى رفت و در هوس او گريه مى كرد و ناله مى زد، شبى قافله اى از آن ناحيه مى گذشت، در ميان كاروان يكى قرآن مى خواند، اين آيه به گوش فضيل رسيد: «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» . آيا براى آنان كه ايمان آورده اند وقت آن نرسيده كه دلهايشان براى ياد خدا خاشع شود؟ فضيل با شنيدن اين آيه از ديوار فرو افتاد و گفت: خداوندا! چرا وقت آن شده و بلكه از وقت هم گذشته، سراسيمه و متحير، گريان و نالان، شرمسار و بيقرار، روى به ويرانه نهاد. جماعتى از كاروانيان در ويرانه بودند، مى گفتند: بار كنيم و برويم، يكى گفت الآن وقت رفتن نيست كه فضيل سر راه است، او راه را بر ما مى بندد و اموالمان را به غارت مى برد، فضيل فرياد زد كه اى كاروانيان! بشارت باد شما را كه اين دزد خطرناك و اين راهزن آلوده توبه كرد! او پس از همه روز به دنبال صاحبان اموال غارت شده مى رفت و از آنان حلاليت مى طلبيد ، او بعد از مدتى از عارفان واقعى شد و به تربيت مردم برخاست و كلماتى حكيمانه از خود به يادگار گذاشت. 📒داستان های جالب وجذاب📒 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 امام صادق "ع" فرمود: وقتی که بنده ای توبه خالص کند، خدای سبحان او را دوست بدارد و او را در دنیا و آخرت بپوشاند. پرسشگر پرسید چگونه او را بپوشاند؟ امام فرمود: ➖دو فرشته ای که گناهان او را نوشته اند به فراموشی سپرند ➖به اعضاء و جوارح او وحی می کند، گناهان او را کتمان کنند ➖و به بقعه های زمینی وحی می کند گناهانی که انجام داده است بپوشانند و زمانی که خدا را ملاقات می کند در حالی است که چیزی نیست تا به گناهان او شهادت دهند. بر اساس این روایت اگر انسانی توبه حقیقی کند و در توبه شرایط آن را رعایت کند محبوب خدا می شود و با محبوب خدا شدن تمام گناهان او از نامه اعمال او محو می گردد. ٢ص٤٣٠ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
بیشترین فریاد اهل جهنم، از تسویف و به تاخیر انداختن و استغفار است. زیرا آنها می‌بینند که فاصلهٔ بین مقام آنها تا بهشتیان به اندازهٔ یک توبه است. ☘🌸 🌱 @hayate_dobareh 🌱