eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.9هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
19.2هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 زوج جوان به محل جدیدی نقل مکان کردند. صبح روز بعد، هنگامی که داشتند صبحانه می خوردند از پشت "پنجره" زن همسایه را دیدند كه لباس هایی را شسته و روی بند پهن می کند. زن گفت: ببین! لباسها را خوب نشسته است... شاید نمی داند که چطور لباس بشوید یا اینکه پودر لباسشویی اش خوب نیست! شوهر ساکت ماند و چیزی نگفت. مدتی گذشت و هر بار که خانم همسایه لباس ها را پهن میکرد، این گفتگوی تكراری اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه می گفت... یک ماه بعد، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر می رسید، شگفت زده شد و به شوهرش گفت: نگاه کن!!! بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید. شوهر پاسخ داد: صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم! ..! 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از سابقه گسترده سکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخدا کیکامون فر نمیخواد بیا 😍😅 خدا وکیلی کی مُخش میکشه سه ساعت فرو خالی کنه واسه یه پختن 😢😫 سخت نگیر اینجا خیلی راحت هر و خواستی بهت پختشو روی گاز یادمیدیم😌 آموزش پخت شیرمال و باگت 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/939524147C07237c7c8c کیکای اش حرف نداره خیلی هم راحته😍👆 بدو بیا🏃‍♀🏃‍♀
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
🥔🧅🥕🍗🧆🌯🌮🥩🥐🥪 👇طرز تهیه 120 نوع غذای نونی و محلی 😋😋 60 نوع غذا با 60 نوع غذا با 🍗 😍 آموزش همشونم و غداهای 🥖 😱 🤑 🍕 شومام آقاتون دوس دارن؟😍😝 آموزش100 مدل خوش خوراک خونگی 100مدل غذاهای 😍👍 فقط مدیون این کانالم😍 https://eitaa.com/joinchat/939524147C07237c7c8c عاااااالیه 😱🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاهکارهای دوست‌داشتنی عالم خلقت 😍 ‌‎‌‌‌‎‌‌‎ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔴📣خبر فوری اولین داروی کرونا در طب سنتی تجویز شد😍 ✅با پیوستن دکتر و استاد دکتر به کانال پرفسور و با اتحاد این ۴ اسطوره طب سنتی تمامی بیماری ها از جمله ریزش مو، چربی خون، هیپاتیت، پا درد، کمر درد، اختلالات جنسی، سفیدی دندان و بدن به صورت نسخه دارویی درمان میشود✅✅ کانال مشترک اساتید طب اسلامی سنتی کشور😍👇https://eitaa.com/joinchat/152043521C7e478c87a8 پخش لایو مشترک اساتید 👆 درمان سرطان، ام اس، سفیدی مو✅
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
چادر مشکی تو، برایت امنیت می آورد خیالت راحت، گرگ ها همیشه به دنبال شنل قرمزی هستند…😇👇 ـ ⚫️ ـ ⚫️ ـ ⚫️ ⚫️ ـ ⚫️⚫️ ⚫️ ⚫️ ـ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ـ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ ⚫️⚫️⚫️ ⚫️ ـ ⚫️ ـ ♦️ ♦️ ⚫️ ـ ♦️ بزرگترین و معتبرترین فروشگاه چادر مشکی در ایتا👌 جشنواره هدیه برای چادری ها😍
با عشق بخوونید❤️ قشنگه👌👌👌 روز تعطیل بود و مشغول تمیز کردن خونه بودم. تصمیم گرفتم سر و سامونی به کمد لباسام بدم. در کمد رو که باز کردم چشمم افتاد به لباسهای مهمونیم. یه دفعه یادم افتاد که کم مونده یه سال بشه که هیچکدومشون رو نپوشیدم. کفشها و کیفهایی که از بیشترشون مدتهاست هیچ استفاده ای نکردم. کابینتها رو که خواستم تمیز کنم؛ چشمم به ظرف و ظروفی افتاد که یک ساله هیچ غذایی دلشون رو گرم نکرده. مبل هایی که یه ساله رومبلیشون کنار نرفته تا پذیرای حضور گرم عزیزی بشن. باورم نمیشه که مدتهاست مثل خیلی ها هیچ مهمونی نداشتیم و هیچ جایی برای مهمونی نرفتیم. یه ترسی دلمو چنگ زد؛ نکنه عادت کنیم؟؟؟ عادت کنیم به خلوت خونه هامون، به تنهاییمون، به سکونمون و به سکوت. از عادت میترسم، همون که *اوریانا فالاچی* میگه بی رحمترین سَمّیه که میتونه اسیرت کنه، که به هر شرایطی سر خم کنی. نکنه عادت کنیم به بی خبری از هم، به بی عشق ماندن، به بی دوست ماندن.. با خودم فکر میکنم شاید مرگ بدترین پیامد پاندمی کرونا نباشه، شاید اگر کرونا کمی بیشتر طول بکشه تو دنیای پساکرونا بیماری تنهایی و مردم گریزی چنان تو سلولهامون رخنه کنه که با هیچ واکسنی ایمنی پیدا نکنیم. امیدوارم قبل از یخ زدن دلامون، از این ویروس نجات پیدا کنیم که زندگی بی دوست داشتن، بی رفت و آمد، بی دید و بازدید، بی حضور انسانها، بی امید دیدار به هیچ نمی ارزه به قول شاملو "سالیان بسیار نمی‌بایست دریافتن را که هر ویرانه، نشان از غیاب انسانی ست، که حضورِ انسان آبادانی‌ست". .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
خانم خونه باید واسه آقاااشون همیشه شیک باشه 😍👌 خانومای خوش سلیقه و شیک پوش زود بیاید ارزونترین کانال لباس زیر 😍 بدو بیااا ارزونترین کانال لباس زیر 😳 همه کارا تولید داخلی هستن 🤩 ✈️ارسال به تمام نقاط کشور خانمای خوش سلیقه زود زود عضو بشین 😍😍 اینم لینک کانالمون😍 http://eitaa.com/joinchat/2621767713C4d466ca335
روزی سه خسیس با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند، یکی گفت: از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه.! دومی گفت: که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند.! سومی گفت: که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.! وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند.! یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند.! دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند.! سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید.! و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند.! فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شماها بنگرم می ترسم پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را به جای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده و با آن ذکر یا قدوس بگویند! 👈 در کانال 📚داستانڪ📚 هر روز با بهترین و همراه ما باشید↙ @dastanakk
چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار: حکایت اول: از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند! حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود... پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم... پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟ حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت: آری... مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم... صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد... گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری... گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم... حکایت چهارم: عارفی راگفتند: خداوند را چگونه میبینی؟ گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد...
داستان کوتاه: توبه مرد آهنگر آهنگری که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خداوند (ج) کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود، از وضعیت دشوارش مطلع شد. گفت: "واقعاً عجیب است، درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خداترسی شوی، زندگیت بد تر شده. نمی خواهم ایمانت را ضعیف کنم، اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده". آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بود و نفهمیده بود چه بر سر زندگی اش آمده. اما نمی خواست دوستش را بی پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن، و سرانجام پاسخی را که می خواست یافت. این پاسخ آهنگر بود: "در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند و باید از آن شمشیری بسازم. می دانی چطور این کار را می کنم؟ اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت می دهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر می دارم و پشت سر هم به آن ضربه می زنم، تا اینکه فولاد، شکلی را بگیرد که می خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می کند و رنج می برد. باید این کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست." آهنگر ادامه داد: "گاهی فولادی که به دستم می رسد، نمی تواند تاب این عمل را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، باعث ایجاد شکستگی ها در آن میشوند.سپس می دانم از این فولاد هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد." باز مکث کرد و بعد ادامه داد: "می دانم که خداوند (ج) دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما می کنم انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است: خدای من! از کارت دست نکش تا شکلی را که تو می خواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی، ادامه بده. هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن."
داستان کوتاه: توبه مرد آهنگر آهنگری که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خداوند (ج) کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود، از وضعیت دشوارش مطلع شد. گفت: "واقعاً عجیب است، درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خداترسی شوی، زندگیت بد تر شده. نمی خواهم ایمانت را ضعیف کنم، اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده". آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بود و نفهمیده بود چه بر سر زندگی اش آمده. اما نمی خواست دوستش را بی پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن، و سرانجام پاسخی را که می خواست یافت. این پاسخ آهنگر بود: "در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند و باید از آن شمشیری بسازم. می دانی چطور این کار را می کنم؟ اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت می دهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر می دارم و پشت سر هم به آن ضربه می زنم، تا اینکه فولاد، شکلی را بگیرد که می خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می کند و رنج می برد. باید این کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست." آهنگر ادامه داد: "گاهی فولادی که به دستم می رسد، نمی تواند تاب این عمل را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، باعث ایجاد شکستگی ها در آن میشوند.سپس می دانم از این فولاد هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد." باز مکث کرد و بعد ادامه داد: "می دانم که خداوند (ج) دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما می کنم انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است: خدای من! از کارت دست نکش تا شکلی را که تو می خواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی، ادامه بده. هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن."