♦️زيارت امام حسين عليه السلام از راه دور
سدير گويد:
امام صادق عليه السلام به من فرمود:
اى سدير! هر روز به زيارت قبر امام حسين عليه السلام می روى؟
گفتم: نه، فدايت شوم.
فرمود: چه جفايى می کنى، آيا در هر ماه زيارت می کنى؟
گفتم: نه.
فرمود: در هر سال يك بار به زيارت می روى؟
گفتم: به همين گونه است.
فرمود: اى سدير! چقدر نسبت به امام حسين عليه السلام روى گردان و بی اعتنا هستيد؟! آيا نمی دانى كه خداى تعالى را هزار هزار فرشته گرد آلود و موى پريشان است كه بر حسين عليه السلام مىگريند. و پيوسته زيارت می كنند و خسته نمی شوند
چه می شود كه تو هفته اى پنج بار و يا هر روز به زيارت امام حسين عليه السلام بروى؟
گفتم: فدايت شوم ميان من و قبر او فرسخها فاصله است.
فرمود: بر بام خانه برو، و به جانب راست و چپ بنگر، و سپس سر خود را به سوى آسمان كن، و پس از آن به سوى قبر آن حضرت توجه كن و بگو:
🌷 «السلام عليك يا ابا عبد الله، السلام عليك و رحمة الله و بركاته»
در اين صورت، اين عمل، براى تو يك زيارت محسوب خواهد شد، و هر زيارتى ثواب يك حج و يك عمره دارد.
پس از آن من، در هر ماه، گاهى بيست بار اين كار را انجام مى دادم...
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
#حڪـایــت
🔰حکایت مرد گناهکاری که آمرزیده شد.
🔶 در اطراف بصره مردی فوت کرد و چون بسیار آلوده به معصیت بود کسی برای حمل و تشییع جنازه او حاضر نگشت.
🔷 زنش چند نفر را به عنوان مزدور گرفت و جنازه او را تا محل نماز بردند ولی کسی بر او نماز نخواند.
بدن او را برای دفن به خارج از شهر بردند.
💠 در آن نواحی زاهدی بود بسیار مشهور که همه به صدق و صفا و پاکدلی او اعتقاد داشتند.
زاهد را دیدند که منتظر جنازه است.
🌾 همین که بر زمین گذاشتند زاهد پیش آمد و گفت آماده نماز شوید و خودش نماز خواند.
🔶 طولی نکشید که این خبر به شهر رسید و مردم دسته دسته برای اطلاع از جریان و اعتقادی که به آن زاهد داشتند از جهت نیل به ثواب می آمدند و نماز بر جنازه میخواندند و همه از این پیش آمد در شگفت بودند.
❓بالاخره از زاهد پرسیدند که: چگونه شما اطلاع از آمدن این جنازه پیدا کردید؟
💠 گفت: در خواب دیدم به من گفتند برو در فلان محل بایست جنازه ای می آورند که فقط یک زن همراه اوست بر او نماز بخوان که آمرزیده شده.
❔زاهد از زن پرسید شوهر تو چه عملی میکرد که سبب آمرزش او شد؟
🍷زن گفت: شبانه روز او به آلودگی و شرب خمر میگذشت.
💠 پرسید آیا عمل خوبی هم داشت؟
🔶 زن جواب داد آری سه کار خوب نیز انجام می داد:
1⃣ هر وقت شب که از مستی به خود می آمد گریه میکرد و میگفت خدایا کدام گوشه جهنم مرا جای خواهی داد؟
2⃣ صبح که میشد لباس خود را تجدید مینمود و غسل میکرد و وضو میگرفت نماز میخواند.
3⃣ هیچگاه خانه او خالی از دو یا سه یتیم نبود آنقدر که به یتیمان مهربانی و شفقت میکرد به اطفال خود نمیکرد.
✅ آری توجه به زیردستان آثار بخصوصی دارد.
یکی از آنها فریادرسی خداوند و آمرزش اوست در هنگام بیچارگی ما.
📔 کشکول شیخ بهائی
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد..
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
یک روز صبح در کشور آلمان مردمی که برای خرید شیر آمده بودند، در کمال تعجب دیدند شیری که تا دیروز 1 یورو فروخته میشد ، امروز 1.5 یورو عرضه میشود..
هیچ کس سروصدا و اغتشاشی نکرد، اما هیچ کس هم شیر نخرید.!
بطری های شیر به کارخانه مرجوع شد و همان شب آنگلا مرکل از تلویزیون رسمی آلمان بصورت زنده از مردمان کشورش بابت این گرانی عذر خواهی کرد و از فردا شیر دوباره به قیمت 1 یورو توزیع شد ...!!!!
یک روز در کشور ايران مردمی که برای خرید تخم مرغ آمده بودند ، در کمال تعجب دیدند تخم مرغی که تا دیروز شانه ای ۱۲ هزار تومان فروخته میشد ، امروز ۱۸ هزار تومان عرضه میشود . همه سرو صدا و اعتراض كردند اما ، همه هم تخم مرغ خریدند و حتی از نياز روزانه نيز بيشتر خريدند !!!
کارتن های تخم مرغ به کارخانه مرجوع نشد و همه به فروش رسيد حتی در بازار ناياب نيز شد!
فردای همان روز مجددا قيمت تخم مرغ افزايش پيدا كرد و به ۲۰ هزار تومان رسيد و همچنان مردم خريدند و كسی هم عذرخواهی نكرد و تخم مرغ نيز توزيع شد .....!!!!!!!
#از_ماست_که_بر_ماست
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
قوانین دنیا
حواسمون باشه تو زمان مجردی داریم چیکار میکنیم؟
از هر دستے بدی از همون دست میگیری
👈اگه به نامحرم نگاه👀کردی
👈اگه با نامحرم چت کردی
👈اگه بهش لبخند😊 زدی
⭕️ پس بپذیر که همسر آیندت هم این کارارو ممکنه انجام بده
زمان مجردی امتحان بزرگے برای انسانه
شاید خدا میخواد ببینه چیکار میکنے که به نسبت تلاش و عملت روزیت رو مقدر کنہ
حواست باشہ
👈شاید یه لبخند
👈شاید یه نگاه حرام
👈شاید یه چت ؛ یه دایرکت
ازدواجت رو به تاخیر بندازه
شاید لیاقت داشتن همسر خوبے که خدا برات مقدر کرده بوده رو با همین اشتباهات از دست بدی
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
#فوقالعاده😍
#حتما_بخونید
#خیلی_قشنگه👌
زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.
مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت:
حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!
مرد در خانه را باز کرد و رو به زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد!
زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!
غروب به خانه آمد.!
مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .!
زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!
زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟
مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
👈هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان
پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان👉
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
#حڪـایــت
🔰حکایت مرد گناهکاری که آمرزیده شد.
🔶 در اطراف بصره مردی فوت کرد و چون بسیار آلوده به معصیت بود کسی برای حمل و تشییع جنازه او حاضر نگشت.
🔷 زنش چند نفر را به عنوان مزدور گرفت و جنازه او را تا محل نماز بردند ولی کسی بر او نماز نخواند.
بدن او را برای دفن به خارج از شهر بردند.
💠 در آن نواحی زاهدی بود بسیار مشهور که همه به صدق و صفا و پاکدلی او اعتقاد داشتند.
زاهد را دیدند که منتظر جنازه است.
🌾 همین که بر زمین گذاشتند زاهد پیش آمد و گفت آماده نماز شوید و خودش نماز خواند.
🔶 طولی نکشید که این خبر به شهر رسید و مردم دسته دسته برای اطلاع از جریان و اعتقادی که به آن زاهد داشتند از جهت نیل به ثواب می آمدند و نماز بر جنازه میخواندند و همه از این پیش آمد در شگفت بودند.
❓بالاخره از زاهد پرسیدند که: چگونه شما اطلاع از آمدن این جنازه پیدا کردید؟
💠 گفت: در خواب دیدم به من گفتند برو در فلان محل بایست جنازه ای می آورند که فقط یک زن همراه اوست بر او نماز بخوان که آمرزیده شده.
❔زاهد از زن پرسید شوهر تو چه عملی میکرد که سبب آمرزش او شد؟
🍷زن گفت: شبانه روز او به آلودگی و شرب خمر میگذشت.
💠 پرسید آیا عمل خوبی هم داشت؟
🔶 زن جواب داد آری سه کار خوب نیز انجام می داد:
1⃣ هر وقت شب که از مستی به خود می آمد گریه میکرد و میگفت خدایا کدام گوشه جهنم مرا جای خواهی داد؟
2⃣ صبح که میشد لباس خود را تجدید مینمود و غسل میکرد و وضو میگرفت نماز میخواند.
3⃣ هیچگاه خانه او خالی از دو یا سه یتیم نبود آنقدر که به یتیمان مهربانی و شفقت میکرد به اطفال خود نمیکرد.
✅ آری توجه به زیردستان آثار بخصوصی دارد.
یکی از آنها فریادرسی خداوند و آمرزش اوست در هنگام بیچارگی ما.
📔 کشکول شیخ بهائی
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
🔻بهلول و بوی غذا:
یک روز عربی از بازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد، تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی، مردم جمع شدن و مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت، از بهلول تقاضای قضاوت کرد، بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است، بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت؟ ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر..
آشپز با کمال تحیر گفت: این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است: کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند.
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
💌🎉💌🎉💌🎉💌🎉
از امروز هرکی ازت پرسید حالت چطوره ؟
بگو عاااالي ام...😍
عالیم یعنی فرمان به کاینات، به زمین و زمان, به همه ی دنیا به همه ی فرشته های عالم ...
که ای خدا، ای آسمون، ای زمین، حال من باید عالی باشه...
حتی اگه بد بد بدم هستی بگو عالیم...
عالیم دروغ به خود نیست، عالیم فریب نیست، این یعنی چند ثانیه بعدش عالی می شی. . .
با قدرت، مثبت اندیش باش...💓
😇فکر ما زندگی ما رو تغییر می ده...
فکر های خوب و مثبت کنید...👋
نترسید، از همین امروز شروع کنـــــید...
💓من که عاااالیم...💓
شما چطور؟!
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
🔻بهلول و بوی غذا:
یک روز عربی از بازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد، تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی، مردم جمع شدن و مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت، از بهلول تقاضای قضاوت کرد، بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است، بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت؟ ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر..
آشپز با کمال تحیر گفت: این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است: کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند.
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
استادی میگفت:
صبحها که دکمه های لباسم را می بندم,
به این فکر میکنم که
چه کسی آنها را باز خواهد کرد؟
خودم یا مرده شور؟!
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است..
به آنهائى که دوستشان دارید,
بی بهانه بگوئيد :"دوستت دارم."
بگوئيد: در این دنیای شلوغ,
سنجاقشان کرده اید به دلتان.
بگوئيد: گاهی فرصت با هم بودنمان
کوتاهتر از عمر شکوفه هاست.
بگوئيد: بودن ها را قدر بدانيم،
نبودن ها همين نزديكى است...!
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk
چهار نفر از پیامبرانی که عرب زبان بودند
– حضرت هود
– حضرت صالح
– حضرت شعیب
– حضرت محمد
● پیامبرانی که با هم پسرخاله بودند
– حضرت عیسی و حضرت یحیی
● پیامبرانی که هرگز ازدواج نکردند
– حضرت عیسی
– حضرت یحیی
● پیامبرانی که با هم برادر بودند
– حضرت موسی و حضرت هارون
– حضرت اسمائیل و حضرت اسحاق
● پیامبرانی که پدر و پسر بودند
– حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل
– حضرت ابراهیم و حضرت اسحاق
– حضرت یعقوب و حضرت یوسف
● پیامبرانی که در کنار مزار حضرت علی(ع) مدفون هستند
– حضرت آدم
– حضرت نوح
– حضرت صالح
– حضرت هود
● پیامبرانی که دو نام داشتند
– حضرت محمد(ص)- احمد
– حضرت یونس(ع)- ذوالنون
– حضرت عیسی(ع)- مسیح
– حضرت خضر(ع)- ملیقا
– حضرت یعقوب(ع)- اسرائیل
– حضرت یوشع بن نون(ع)- ذوالکفل
● پیامبر اکرم(ص) چند مرتبه به معراج رفتند؟
– دو مرتبه
● حضرت یونس(ع) چند شبانه.روز در شکم ماهی بودند؟
– هفت شبانه.روز
● تعداد پیامبرانی که در بنی.اسرائیل مبعوث شدند
– شیصد پیامبر
● پیامبرانی که در زمین کربلا بر مصیبت امام حسین(ع) گریستند
– حضرت آدم
– حضرت ابراهیم
– حضرت موسی
– حضرت اسماعیل
– حضرت نوح
– حضرت عیسی
● پیامبرانی که پادشاه روی زمین بودند
– حضرت سلیمان
– حضرت ذوالقرنین
● آخرین پیامبری که وارد بهشت می.شود؟
– حضرت سلیمان
● پیامبرانی که با هم، هم.عصر بودند؟
– حضرت خضر
حضرت موسی
– حضرت موسی
حضرت شعیب
– حضرت ابراهیم
حضرت لوط
حضرت یعقوب
حضرت یوسف
● پیامبرانی که مقام امامت هم داشتند؟
– حضرت محمد
– حضرت ابراهیم
● کدام پیامبر(ع) در کشور ایران مدفون است؟
– حضرت دانیال نبی(ع) در شهر شوش دانیال
● کدام یک از پیامبران را سر بریدند؟
– حضرت یحیی
● قبر حضرت موسی(ع) توسط چه کسی کنده شد؟
– حضرت عزرائیل
● کدام پیامبر(ع) داماد یکی دیگر از پیامبران(ع) بود؟
– حضرت موسی(ع) داماد حضرت شعیب(ع) بود!
👈 در کانال 📚داستانڪ📚
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید↙
@dastanakk