eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.8هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
19.3هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 🔘 داستان واقعی دوستی تعریف میکردچند روز پیش سفری با اسنپ داشتم. (بعنوان مسافر). آونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا 40 سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار 19 تومنی 12 شده بود. گفتم بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا 40ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم چطور شده، مسافر گفت: 8 بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص می‌خورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود). حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه. من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمی‌دونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون 8 همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اونموقع به شدت 4 میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو 4میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بد شانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم. من هم به حکمت خدا فکر کردم 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از گسترده مارال
🚷داستان واقعی عاقبت ناشُکری🚷 بهش گفتم، من پسر میخوامااا، رفتیم سونوگرافی، دختر بود! به شوخی گفته بودم ولی جدی گرفته بود،یه شب قبل خواب پرسید: حالا که پسر نیست دوستش نداری بچه مونو؟! به مسخره گفتم نه که دوستش ندارم، بعد زایمانت خودت و دخترتو جا میذارم توی بیمارستان و فرار میکنم خودم!چیزی نگفت،فکر کردم میفهمه از سر شوخیه صبح که بیدار شدم دیدم....😭😰🤯 https://eitaa.com/joinchat/909705397C3167bea91b حتما بخونید عبرت بگیرید😭☝️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی در تمام پیامرسانها حرام😡
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
🚷 ۸سال‌ پیش‌ شوهرم‌ برای‌ کاربه‌ شهرهای‌ دیگه‌ میرفت، بچه‌اولم ‌۵‌سالش‌ بود‌که‌ بچه‌دوم‌ باردار‌ شدم‌ وضع‌ مالی‌ خوبی‌نداشتیم، خیلی‌ ناراحت‌ بودم😞‌موقع‌زایمان‌ شوهرم‌ نبودومن‌ تنها‌ در بیمارستان‌ بچه‌بدنیا‌ اوردم،دربیمارستان فهمیدم که‌ خانمی‌ دیگر بچه‌اش‌ رو‌ ازدست‌داده‌چون‌ به‌ پول‌نیازداشتم‌ بچه‌ام‌رو‌به‌ آنها‌فروختم😔 به‌دروغ‌ به‌شوهرم‌ گفتم‌ که‌بچه‌مرده‌ بدنیا‌ اومد ۸سال‌ از‌ماجرا‌گذشت‌،یک‌روززنگ‌درخانه‌بصدا‌در‌اومددر‌رو‌باز‌کردم‌ همون‌ خانومی‌که‌۸سال‌ پیش‌بچه‌امو‌ بهشون‌ فروخته‌بودم‌گریه‌کنان‌واردخانه‌شد..‌😨🤯ادامه👇 https://eitaa.com/joinchat/909705397C3167bea91b کپی درتمام پیامرسانها حرام❌
🌸🍃🌸🍃 اعمش می‌گوید: در مدینه کنیز سیاه چهره نابینائی را دیدم که آب به مردم می‌داد و می‌گفت:‌ به افتخار دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام بیاشامید، بعد از مدتی او را در مکه دیدم که بینا بود و به مردم آب می‌داد و می‌گفت: «به افتخار دوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام آب بنوشید، به افتخار آن کسی که خداوند به واسطه او بینائیم را به من بازگردانید!» نزدیک رفتم و به او گفتم قصه بینایی تو چگونه است؟ گفت: روزی مردی به من گفت:‌«ای کنیز تو آزاد شده علی بن ابی طالب و از دوستان او هستی؟» گفتم: آری. گفت: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَتْ صَادِقَهً فَرُدَّ عَلَیْهَا بَصَرَهَا «خدایا اگر این زن راست می‌گوید: [و در محبت خود به علی علیه السّلام] صادق است، بینائیش را به او برگردان» سوگند به خدا، بعد از این دعا، بینا شدم و خداوند نعمت بینائی را به من بازگردانید، به این مرد گفتم: تو کیستی؟ گفت: أَنَا الْخَضِرُ وَ أَنَا مِنْ شِیعَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع. من خضر هستم، و من شیعه علی بن ابیطالب علیه السّلام می‌باشم. ٤٢ص٩ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از سابقه گسترده تاج👑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍ از وقتی این کانال👆و پیدا کردم نمیدونی 🌈چقدر 🤗 🏡خونه ام خوشگل شده😍 💃 زیاد شده☺️ 🤷‍♀چیزی نمیگم خودت نگاه کن😌👇 👇👇⭐️⭐️ http://eitaa.com/joinchat/608043025C0dcfdf3f5b 💎تاپ‌ترین کانال و 😍
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
نگو بلا ااااا بگووو 😍 عاشقشم😁❤️ یه هفته اس گرفته سوادشم ولی هر چی تو ایتا داره رو پیاده میکنه😅 یعنی تو 😟😳 گفت عروس خانوم تا در نیومده برو اینجا باش😕👇 بزن رو مـــادرشوهر 👵❤️👇 👵👵👵👵👵👵👵👵👵👵 http://eitaa.com/joinchat/608043025C0dcfdf3f5b 👵👵👵👵👵👵👵👵👵👵
🌸🍃🌸🍃 در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال *معروفه. فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد. یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند. صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی! در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود. مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند. حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"! کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد. جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد: یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده. حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند، به آرامی و خونسردی می گوید: " خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد. اما مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
یه کانال آوردم براتون با ارسال رایگان😱💯 تنوع کارهاشون بی نظیره😍😯 دست خالی از این کانال نمیری بیرون بری بس که قیمت هاشون پایینه🤯 ارسال کارهاشون هم منظمه و هیچ نگرانی برای ارسال نداشته باشین کانال زنانه👇 https://eitaa.com/joinchat/3188654175C90b1a9dada کانال کیف و کفش 👇 https://eitaa.com/joinchat/261292164Cdabbd1366b
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
به قیمت عمده😟 ارسال رایگان و سریع ✅ ادمین خوش اخلاقو حرفه ای ✅ https://eitaa.com/joinchat/3188654175C90b1a9dada
📚داستانی تامل برانگیز او یک فرشته بود.... ✍🏻حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. 🍁نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد "فرشته" باشد؟ چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود، "کودکی خوش چهره و معصوم" را پیدا نمود و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند. 🦋"نقاش" به جاهای بسیاری می رفت، تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هر چند اشتباهی نمودہ بودند. 🦋سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد، پس از چهل سال که "حاکم" احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت: هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود. 🦋نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شهر یافت. 🦋از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند، او هم قبول نمود،متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟ 🦋گفت:من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی! امروز اعمالم مرا به "شیطان" تبدیل نموده.. خداوند همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید ، این ماییم که با اعمال ناشایست قدر خود را نمی دانیم و خود را به شیطان مبدل می کنیم . 📚داستان های جالب وجذاب📚 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از گسترده آرتا
😱حراج به قیمت پارسال😱 آقای خوش سلیقه، فقط با 199 هزار تومن نیم بوت شیک و جذاب بخر!😉 انواع نیم بوت مردانه چرم طبیعی و مصنوعی در رنگ ها و طرح های متنوع😍😍 💰 پرداخت درمحل 🚚 ارسال به سراسر ایران ✅ گارانتی مرجوعی کالا (کیفیت تضمینه😉 به هر دلیلی راضی نبودی می تونی پسش بدی) دیر بجنبی از دستت رفته🏃‍♂️ مدل ها و رنگبندی ها رو توی کانال ببین👇 https://eitaa.com/joinchat/2381185225Cf34a15bbd3 https://eitaa.com/joinchat/2381185225Cf34a15bbd3
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
انواع نیم بوت مردانه چرم طبیعی و مصنوعی در رنگ ها و طرح های متنوع😍😍 💰 پرداخت درمحل 🚚 ارسال به سراسر ایران ✅ گارانتی مرجوعی کالا (کیفیت تضمینه😉 به هر دلیلی راضی نبودی می تونی پسش بدی) دیر بجنبی از دستت رفته🏃‍♂️ مدل ها و رنگبندی ها رو توی کانال ببین👇 https://eitaa.com/joinchat/2381185225Cf34a15bbd3 https://eitaa.com/joinchat/2381185225Cf34a15bbd3