eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
20.7هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
23هزار ویدیو
41 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
♥ خودم را گم کرده بودم ولی من باید به زندگی برمیگشتم و این امتحان را تموم میکردم دخترم را به دنیا اوردم اسمش را ماهک گذاشتم و قد کشیدنش را نگاه میکردم و خودم را به دست تقدیرم سپردم و روزهارا پشت هم تااینکه همسرم ازما جدا شد و ازدنیا رفت من ماندم و قلب شکسته ام و دختر زیبایم که بی پدر بزرگ میشد ماهک من علان 14 ساله بود و به محله جدید رفته بودیم منم باکارکردن در خانه مردم امرار معاش میکردم یک روز که خسته از سرکار به منزل میرفتم ناخوداگاه چشمم به زن و مردی خورد که مرا به سالها قبل برد ولی افسوس که زوج بودن...پستچی من حالا مردی باموهای جوگندمی و قامت شکسته تر ولی در نظر من همان پستچی سرحال و شاداب باموهای طلایی بود محو دیدنش بودم که ارام ارام از نظرم دور شد خدا مرا به ارزویم رساندو قلبم ارام شد و راهی خانه شدم ازآن بـه بعد هر وقت صبح ها صدای زنگ در می شنوم ، بـه دخترم می‌گویم: مـن باز می کنم! سالهاست کـه با آمدن اینترنت، پستچی ها گمشده اند. دخترم یکروز گفت: یک جمله عاشقانه بگو لازم دارم. گفتم:چقدر نامه دارید. خوش بـه حالتان! دخترم فکر کرد دیوانه ام! سالها گذشته و من هنوز دلم به دیدن و شنیدن صدای عشقم میگذره هنوز خودکاری ک تودستم بود را دارم ؛جوهرش خشک شده ولی همچنان تنها یادگاری عشق من است و عشق...... 📒داستان های جالب وجذاب📒 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk