💎 هر آدمی در وجودش یک مادربزرگ دارد که به وقت دلتنگی می تواند به کمکش بیاید. مادربزرگی که سماور را جوش می کند، چای دارچین و هل دم می کند
قوری و قندان میبدی اش را می آورد؛ با مرغ های آبی آوازخوانش .
کنار استکان کمر باریک و نعلبکی گل گلی، پولکی اصفهان می گذارد؛ توی پیاله تاجیکی.
می رود نان سنگک می گیرد و نخود و لوبیا و سبزی پاک می کند و آش رشته بار می گذارد.
او بوی نعنا داغ و پیاز داغ را با هیچ عطری عوض نمی کند.
از وانتی، سبزی خوردن تازه می خرد و پاک می کند و تربچه نقلی و پیازچه ها را گلچین می کند و از زرشکیِ تربچه ها و سفیدیِ پیازها شادی و شور می چیند.
زیتونِ سوغات لاهیجان و گردوهای باغ آهار و پنیر خانگی هم در پیشدستی سفالینش می گذارد.
و دل می دهد به صورتی گل کوکبی که پیازش را خودش کاشته و آن برگ های سبز و عنابی بوته زرشک که در گلدان شیشه ای قدیمی اش گذاشته است.
هر آدمی مادربزرگی دارد که به وقتش برایش قصه می گوید، مَتَل و حکایت و خاطره تعریف می کند؛ شعر و ترانه و لالایی می خواند.
من چنین مادربزرگی ندارم.
مادربزرگ هایم سالهاست که به رحمت خدا رفته اند؛ برای همین است که خودم مادربزرگ خودم شده ام.
حالا سالهاست که ما، نوه و مادربزرگی هستیم که در یک پیراهن زندگی می کنیم.
صفایی دارد مادربزرگانه زیستن.
تو هم بلند شو
مادربزرگ خودت باش!
✍️ #عرفان_نظرآهاری
❤️لطفا عضو کانال داستان کوتاه شده و کانال ما را به دوستان خوب خود معرفی کنید🙏
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💎 هر آدمی در وجودش یک مادربزرگ دارد که به وقت دلتنگی می تواند به کمکش بیاید. مادربزرگی که سماور را جوش می کند، چای دارچین و هل دم می کند
قوری و قندان میبدی اش را می آورد؛ با مرغ های آبی آوازخوانش .
کنار استکان کمر باریک و نعلبکی گل گلی، پولکی اصفهان می گذارد؛ توی پیاله تاجیکی.
می رود نان سنگک می گیرد و نخود و لوبیا و سبزی پاک می کند و آش رشته بار می گذارد.
او بوی نعنا داغ و پیاز داغ را با هیچ عطری عوض نمی کند.
از وانتی، سبزی خوردن تازه می خرد و پاک می کند و تربچه نقلی و پیازچه ها را گلچین می کند و از زرشکیِ تربچه ها و سفیدیِ پیازها شادی و شور می چیند.
زیتونِ سوغات لاهیجان و گردوهای باغ آهار و پنیر خانگی هم در پیشدستی سفالینش می گذارد.
و دل می دهد به صورتی گل کوکبی که پیازش را خودش کاشته و آن برگ های سبز و عنابی بوته زرشک که در گلدان شیشه ای قدیمی اش گذاشته است.
هر آدمی مادربزرگی دارد که به وقتش برایش قصه می گوید، مَتَل و حکایت و خاطره تعریف می کند؛ شعر و ترانه و لالایی می خواند.
من چنین مادربزرگی ندارم.
مادربزرگ هایم سالهاست که به رحمت خدا رفته اند؛ برای همین است که خودم مادربزرگ خودم شده ام.
حالا سالهاست که ما، نوه و مادربزرگی هستیم که در یک پیراهن زندگی می کنیم.
صفایی دارد مادربزرگانه زیستن.
تو هم بلند شو
مادربزرگ خودت باش!
✍️ #عرفان_نظرآهاری
❤️لطفا عضو کانال داستان کوتاه شده و کانال ما را به دوستان خوب خود معرفی کنید🙏
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💎 وای اگر پرندهای را بیازاری
پسرک بی آنکه بداند چرا، سنگ در تیرکمان کوچکش گذاشت و بیآنکه بداند چرا، گنجشک کوچکی را نشانه رفت.
بالهایش شکست و تنش خونی شد. پرنده میدانست که خواهد مُرد. اما پیش از مردنش مروّت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر هرگز هیچ چیزی را نیازارد.
پسرک پرنده را در دست هایش گرفته بود تا شکار خود را تماشا کند اما پرنده شکار نبود. پرنده پیام بود.
پس چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش میدانستی که زنجیر بلندی است زندگی، که یک حلقهاش درخت است و یک حلقهاش پرنده. یک حلقهاش انسان و یک حلقه سنگ ریزه. حلقهای ماه و حلقهای خورشید. و هر حلقه در دل حلقه دیگر است. و هر حلقه پارهای از زنجیر؛ و کیست که در این زنجیر نگنجد؟!
و وای اگر شاخهای را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای اگر سنگریزهای را ندیده بگیری، ماه تب خواهد کرد.
وای اگر پرندهای را بیازاری، انسانی خواهد مُرد؛ زیرا هر حلقه را بشکنی، زنجیر را گسستهای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره کردی.
پرنده این را گفت و جان داد. و پسرک آنقدر گریست تا عارف شد.
وای اگر پرندهای را بیازاری...!
✍ #عرفان_نظرآهاری
📚 #هر_قاصدکی_یک_پیامبر_است
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💎 وای اگر پرندهای را بیازاری
پسرک بی آنکه بداند چرا، سنگ در تیرکمان کوچکش گذاشت و بیآنکه بداند چرا، گنجشک کوچکی را نشانه رفت.
بالهایش شکست و تنش خونی شد. پرنده میدانست که خواهد مُرد. اما پیش از مردنش مروّت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر هرگز هیچ چیزی را نیازارد.
پسرک پرنده را در دست هایش گرفته بود تا شکار خود را تماشا کند اما پرنده شکار نبود. پرنده پیام بود.
پس چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش میدانستی که زنجیر بلندی است زندگی، که یک حلقهاش درخت است و یک حلقهاش پرنده. یک حلقهاش انسان و یک حلقه سنگ ریزه. حلقهای ماه و حلقهای خورشید. و هر حلقه در دل حلقه دیگر است. و هر حلقه پارهای از زنجیر؛ و کیست که در این زنجیر نگنجد؟!
و وای اگر شاخهای را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای اگر سنگریزهای را ندیده بگیری، ماه تب خواهد کرد.
وای اگر پرندهای را بیازاری، انسانی خواهد مُرد؛ زیرا هر حلقه را بشکنی، زنجیر را گسستهای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره کردی.
پرنده این را گفت و جان داد. و پسرک آنقدر گریست تا عارف شد.
وای اگر پرندهای را بیازاری...!
✍ #عرفان_نظرآهاری
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💎 وای اگر پرندهای را بیازاری
پسرک بی آنکه بداند چرا، سنگ در تیرکمان کوچکش گذاشت و بیآنکه بداند چرا، گنجشک کوچکی را نشانه رفت.
بالهایش شکست و تنش خونی شد. پرنده میدانست که خواهد مُرد. اما پیش از مردنش مروّت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر هرگز هیچ چیزی را نیازارد.
پسرک پرنده را در دست هایش گرفته بود تا شکار خود را تماشا کند اما پرنده شکار نبود. پرنده پیام بود.
پس چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش میدانستی که زنجیر بلندی است زندگی، که یک حلقهاش درخت است و یک حلقهاش پرنده. یک حلقهاش انسان و یک حلقه سنگ ریزه. حلقهای ماه و حلقهای خورشید. و هر حلقه در دل حلقه دیگر است. و هر حلقه پارهای از زنجیر؛ و کیست که در این زنجیر نگنجد؟!
و وای اگر شاخهای را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای اگر سنگریزهای را ندیده بگیری، ماه تب خواهد کرد.
وای اگر پرندهای را بیازاری، انسانی خواهد مُرد؛ زیرا هر حلقه را بشکنی، زنجیر را گسستهای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره کردی.
پرنده این را گفت و جان داد. و پسرک آنقدر گریست تا عارف شد.
وای اگر پرندهای را بیازاری...!
✍ #عرفان_نظرآهاری
📚 #هر_قاصدکی_یک_پیامبر_است
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💎 وای اگر پرندهای را بیازاری
پسرک بی آنکه بداند چرا، سنگ در تیرکمان کوچکش گذاشت و بیآنکه بداند چرا، گنجشک کوچکی را نشانه رفت.
بالهایش شکست و تنش خونی شد. پرنده میدانست که خواهد مُرد. اما پیش از مردنش مروّت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر هرگز هیچ چیزی را نیازارد.
پسرک پرنده را در دست هایش گرفته بود تا شکار خود را تماشا کند اما پرنده شکار نبود. پرنده پیام بود.
پس چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش میدانستی که زنجیر بلندی است زندگی، که یک حلقهاش درخت است و یک حلقهاش پرنده. یک حلقهاش انسان و یک حلقه سنگ ریزه. حلقهای ماه و حلقهای خورشید. و هر حلقه در دل حلقه دیگر است. و هر حلقه پارهای از زنجیر؛ و کیست که در این زنجیر نگنجد؟!
و وای اگر شاخهای را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای اگر سنگریزهای را ندیده بگیری، ماه تب خواهد کرد.
وای اگر پرندهای را بیازاری، انسانی خواهد مُرد؛ زیرا هر حلقه را بشکنی، زنجیر را گسستهای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره کردی.
پرنده این را گفت و جان داد. و پسرک آنقدر گریست تا عارف شد.
وای اگر پرندهای را بیازاری...!
✍ #عرفان_نظرآهاری
📚 #هر_قاصدکی_یک_پیامبر_است
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🔥سياوش در آتش
اسمت در شناسنامه هر چه كه باشد، فرقي نمي كند؛ در خانه به هر نامي كه صدايت كنند، فرقي نمي كند؛ زيرا هر آدمي چه مرد و چه زن، در زندگي بارها و بارها نامش سياوش خواهد شد.
و هر سياوشي ناگزير است كه براي اثبات حقانيتش از آتش بگذرد، براي اينكه بگويد راست مي گويد، براي اينكه درستي اش را نشان دهد.
مي داني؟ دنيا پر از حماقت كي كاووسان و حسادت سودابگان است. دنيا پر از هيزم دروغ و هيمه دسيسه است و هميشه كساني هستند كه هيزم بر هيزم مي گذارند و هميشه كساني هستند كه هيمه را بر مي افروزند.
دنيا پر از آتش بياران معركه است و هر كس به قدر توانش آتشي به پا مي كند؛ انسان يعني: حيوان كبريت در مشت!
اما از آزمون آتش ها و فتنه اخگرها، جز به پاي بي گناهي نمي توان گذشت؛ تنها لباسي كه در آتش نمي سوزد، لباس درستكاري ست، پيراهن معصوميت است، بالا پوش ايمان.
سال هاست نه قرن هاست كه همه ماه هاي من اسفند است و هفت روز هفته من ، سه شنبه آخر سال. از شنبه تا جمعه!
منم و زور آزمايي آتش ها.
من اما از روي آتش ها نمي پرم، من از آتش ها مي گذرم، با پاي تاول زده، با جگر خون؛ آهسته آهسته ، از دل آتش، از ميانه دود...
من اما نسوختن را آموخته ام و سال هاست دانسته ام آنكه آتشي را مي افروزد تا ديگري را بسوزاند، خود پيش از آن سوخته است.
من استخوان هاي زغالين بسياري را ديده ام با چشماني از خاكستر و گيسواني از دود كه نامشان آدم بود! جزغاله از حسد، كز داده از كينه، سياه از سنگدلي.
من هر روز از آتش مي گذرم و پايان هر روزم سه شنبه است، سه شنبه اي از سور و از سرور؛ سه شنبه اي از شور و از شكر.
به سرنوشت گفته ام: من آن سياوشم كه سوگ سياوش را به شور سياوش بدل مي كنم.آيين من اين است.
✍️#عرفان_نظرآهاری
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌸🍃🌸 بهار باش
بهار اتفاقی نیست که در تقویم ها بیفتد و روی کاغذ.
بهار ماجرایی نیست که در گوشی های موبایل رخ دهد و با پیام هایی نوروزی که هزاران بار دست به دست می گردد. بهار اتفاقی ست که در دل می افتد و در جان و در رفتار و در زندگی.
هیچ درختی پیام تبریکی برای کسی نمی فرستد.
درخت اما می شکفد، جوانه می زند، شکوفه می کند، سبز می شود... و ما باخبر می شویم که بهار است و ما می فهمیم که این چنین بودن مبارک است.
درختی که از شاخه ها و شانه هایش برف و یخ و قندیل های زمستانی آویزان است ، اگر هزاران تقویم بهارانه نیز بر خود بیاویزد ، کیست که باور کند ؛ چنین درختی غمنامه ای طنز آلود است.
🍃🌸🍃
بهار باش
نه بهار تقویم
که بهار تصمیم
✍️#عرفان_نظرآهاری
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💎 وای اگر پرندهای را بیازاری
پسرک بی آنکه بداند چرا، سنگ در تیرکمان کوچکش گذاشت و بیآنکه بداند چرا، گنجشک کوچکی را نشانه رفت.
بالهایش شکست و تنش خونی شد. پرنده میدانست که خواهد مُرد. اما پیش از مردنش مروّت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر هرگز هیچ چیزی را نیازارد.
پسرک پرنده را در دست هایش گرفته بود تا شکار خود را تماشا کند اما پرنده شکار نبود. پرنده پیام بود.
پس چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش میدانستی که زنجیر بلندی است زندگی، که یک حلقهاش درخت است و یک حلقهاش پرنده. یک حلقهاش انسان و یک حلقه سنگ ریزه. حلقهای ماه و حلقهای خورشید. و هر حلقه در دل حلقه دیگر است. و هر حلقه پارهای از زنجیر؛ و کیست که در این زنجیر نگنجد؟!
و وای اگر شاخهای را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای اگر سنگریزهای را ندیده بگیری، ماه تب خواهد کرد.
وای اگر پرندهای را بیازاری، انسانی خواهد مُرد؛ زیرا هر حلقه را بشکنی، زنجیر را گسستهای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره کردی.
پرنده این را گفت و جان داد. و پسرک آنقدر گریست تا عارف شد.
وای اگر پرندهای را بیازاری...!
✍ #عرفان_نظرآهاری
📚 #هر_قاصدکی_یک_پیامبر_است
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💎 وای اگر پرندهای را بیازاری
پسرک بی آنکه بداند چرا، سنگ در تیرکمان کوچکش گذاشت و بیآنکه بداند چرا، گنجشک کوچکی را نشانه رفت.
بالهایش شکست و تنش خونی شد. پرنده میدانست که خواهد مُرد. اما پیش از مردنش مروّت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر هرگز هیچ چیزی را نیازارد.
پسرک پرنده را در دست هایش گرفته بود تا شکار خود را تماشا کند اما پرنده شکار نبود. پرنده پیام بود.
پس چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش میدانستی که زنجیر بلندی است زندگی، که یک حلقهاش درخت است و یک حلقهاش پرنده. یک حلقهاش انسان و یک حلقه سنگ ریزه. حلقهای ماه و حلقهای خورشید. و هر حلقه در دل حلقه دیگر است. و هر حلقه پارهای از زنجیر؛ و کیست که در این زنجیر نگنجد؟!
و وای اگر شاخهای را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای اگر سنگریزهای را ندیده بگیری، ماه تب خواهد کرد.
وای اگر پرندهای را بیازاری، انسانی خواهد مُرد؛ زیرا هر حلقه را بشکنی، زنجیر را گسستهای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره کردی.
پرنده این را گفت و جان داد. و پسرک آنقدر گریست تا عارف شد.
وای اگر پرندهای را بیازاری...!
✍ #عرفان_نظرآهاری
📚 #هر_قاصدکی_یک_پیامبر_است
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk