eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.7هزار دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
19.6هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 (عج) به امام باقر علیه السلام گفتم: -ای مولا و ای فرزند فرستاده‌ی خدا، مگر همه‌ی شما امامان قیام کنندگان به حق نیستید؟ حضرت با لحنی سرشار از اطمینان فرمود: -چرا، ای ابوحمزه ثمالی! همه‌ی ما این‌گونه‌ایم. پرسیدم: -پس چرا تنها امام زمان (عج) قائم نامیده شده است؟ امام پنجم که بر او باد درود همه‌ی مردم، پاسخ داد: -زیرا هنگامی که جدم، حسین‌بن علی علیه السلام شهید شد، فرشته‌های آسمان به شدت گریستند و با ناله و اندوه به پروردگار گفتند: «خداوندگارا! آیا آنان را که برگزیده‌ترین آفریده‌ات را کشتند، به حال خود رها می‌کنی؟» خداوند بلند مرتبه به آنان پیام داد که «آرام باشید! به عزت و‌جلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت، هرچند پس از گذشت زمان و روزگار درازی باشد» سپس پرده و حجاب را از دیدگانشان برداشت و فرزندان حسین علیه السلام را که وارثان مقام امامت بودند، به آنان نشان داد فرشتگان از نگریستن به این صحنه خرسند شدند و دیدند که یکی از امامان به نماز ایستاده است. سپس خداوند به فرشته‌ها فرمود: «این پیشوای قائم، از آنان انتقام خواهد گرفت» 🔰جمعه‌ها، منتظر روایت‌هایی از زندگی امام زمان (عج) باشید... برگی از کتاب امام زمان (عج) صفحه 74 و 75 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
۲۸ دی ۱۴۰۱
🌸🍃🌸🍃 (عج) محمدبن یوسف برایم نقل کرد که: یک‌بار زخمی چرکین در بدنم پدیدار شد، برای درمان آن نزد پزشکان رفتم و هزینه‌ی زیادی هم پرداختم. اما بهبودی نیافتم. آنگاه نامه‌ای به پیشگاه مبارک امام زمان (عج) نگاشتم و از ایشان درخواست دعا کردم. امام مهدی که درود همگان بر ایشان باد، پاسخی برایم فرستادند که در آن نوشته بودند: «خداوند به تو‌ تندرستی عطا فرماید و در دنیا و آخرت تو را با ما قرین و‌همراه قرار دهد.» هنوز بیش از یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که زخم‌ من کاملا بهبود یافت. در همین زمان محل آن زخم را به یکی از دوستانم که پزشک بود، نشان دادم. او‌ با صراحت اظهار داشت که ما، به راستی برای چنین زخمی هیچ دارویی نمی‌شناسیم، بنابراین باید بگویم که بهبود یافتن آن تنها از سوی پروردگار مهربان بوده است. 🔰جمعه‌ها، منتظر روایت‌هایی از زندگی امام زمان (عج) باشید... برگی از کتاب امام زمان (عج) صفحه 75 و 76 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
۸ بهمن ۱۴۰۱
🌸🍃🌸🍃 (عج) حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رو به من کرد و فرمود: - ای زراره! مهدی کسی است که گروهی درباره‌ی به دنیا آمدنش تردید روا می‌دارند، برخی خواهند گفت که پدرش از دنیا رفته و جانشینی برای خود به جا نگذاشته است و گروهی بر این باور خواهند بود که او به هنگام درگذشت پدرش در شکم مادر خود بوده است و افرادی نیز خواهند گفت مهدی دو سال پیش از رحلت پدر خویش به دنیا آمده است. باید دانست که منظور خداوند حکیم از فرمان دادن به غایب شدن حضرت مهدی پس از ولادتش، این است که بدین گونه، شیعیان را بیازماید و پیروان راستین، ثابت قدم، خالص، برجسته و ممتاز او باز شناخته شوند. آنگاه من از امام ششم پرسیدم: -اگر من تا آن روزگار بودم، بهتر است چه کاری انجام دهم؟ امام صادق علیه السلام پاسخ داد: - این دعا را بخوان «اللهم عرفنی نفسک فانک إن لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک...» (بار خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خویشتن‌ را به من نشناسانی، نمی‌توانم پیام‌آورت را بازشناسم. پروردگارا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی، توانایی شناخت حجت تو را نخواهم داشت. کردگارا! حجت خود را به من بشناسان. زیرا اگر حجت خویش را به من نشناسانی، دین خود را از دست خواهم داد و‌گمراه خواهم شد.» 🔰جمعه‌ها، منتظر روایت‌هایی از زندگی امام زمان (عج) باشید... برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه76و 77 و 78 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
🌸🍃🌸🍃 (عج) ستیغ عشق و رهایی در زمان‌های گذشته در شهر حله، مردی زندگی می‌کرد که نامش «اسماعیل هرقلی» بود. در روزگار جوانی زخم بزرگی در ران چپ اسماعیل پدیدار شد. زخم بسیار عمیق و‌ دردناک بود و چرک و‌ خون زیادی از آن بیرون می‌آمد. این مشکل اسماعیل را از تاب و‌ توان انداخته و از پا در آورده بود. سرانجام اسماعیل هرقلی بر آن شد که به دیدار دانشمند بزرگ زمان خود برود که «سیدبن‌طاووس» نام داشت و از علمای گرانقدر شیعه بود و با او در این زمینه مشورت کند. برای همین راهیِ خانه‌ی سیدبن‌طاووس شد. همین‌ که سید احوال او را پرسید، پاسخ شنید که: -این زخم عجیب، بسیار ناراحتم کرده‌ است و مرا به ستوه آورده! دارم از بین می‌روم! نمی‌دانم چه کار کنم؟! سید که با دیدن حال و روز و شنیدن درد و رنج اسماعیل، به شدت ناراحت شده بود اسماعیل را راهنمایی کرد که نزد پزشکان و جراحان معروف شهر حله برود. آنان هم وقتی زخم پای وی را دیدند، باهم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند چون آن زخم، درست روی یکی از رگهای بزرگ پا قرار دارد، اگر بخواهند پای اسماعیل را جراحی کنند، ممکن است آن رگ قطع شده و‌ منجر به مرگ وی شود. آنها اعلام کردند که نمی‌توانند دست به چنین کار خطرناکی بزنند. سیدبن‌طاووس که دید از پزشکان شهر حله کاری ساخته نیست و از سویی اسماعیل سخت در فشار است و از شدت درد به خود می‌پیچد، او را دلداری داد و گفت: -نگران نباش! باهم به بغداد می‌رویم. آن شهر پزشکان و جراحان برجسته و توانمندی دارد. به امید خدا، آنها می‌توانند راه حلی پیدا کرده و دردت را علاج کنند! همین حالا برو کارهایت را انجام بده و‌ مقدمات سفر را آماده کن تا فردا به یاری خدا راه بیافتیم. اسماعیل همراه سیدبن‌طاووس به شهر بغداد سفر کرد. در آنجا هم شورای پزشکی برای تشخیص و‌ معالجه‌ی بیماری وی تشکیل شد. آنان تلاش زیادی کردند شاید بتوانند زخم عمیق و دردناک اسماعیل را از میان ببرند. ولی متاسفانه آنها هم‌ به جایی نرسیدند و تنها همان نتیجه‌ای را که جراحان حله گفته بودند تکرار کردند! اسماعیل که بی‌صبرانه به بهبودی خویش می‌اندیشید، هنگامی که فهمید کاری از پزشکان ساخته نیست بسیار ناامید و اندوهگین شد! او فکر می‌کرد که از این پس باید پیش همسر و فرزندانش، شرمگین باشد، چون آن درد عجیب و بیماری شگفت انگیز توان انجام هر کاری را از وی گرفته بود. سیدبن‌طاووس، اما با دلی پر امید و با لحنی اطمینان بخش به اسماعیل هرقلی گفت: -فرزندم! ناراحت نباش و ناامید نشو. مسلمان راستین هرگز از درگاه خدای خویش ناامید نمی‌شود. هر گرهی به اراده‌ی خدای یگانه گشوده می‌شود. اوست که در سختی‌ها به درماندگان مدد می‌رساند و اوست که همه‌ی دردهای بی درمان را مداوا می‌کند. پروردگار یکتا بر انجام هر کاری تواناست. همچنین کردگار مهربان ما، رهبران گران‌قدری را برایمان فرستاده است که آنان نیز هرگاه چیزی از او بخواهند و دعا کنند خداوند خواسته‌هایشان را برآورده می‌سازد. تو نیز، هم‌اکنون به درگاه خداوند روی بیاور و درمان خویش را از او بخواه. اسماعیل با شنیدن این سخنان، ناگهان تکانی خورد و گفت: -استاد! پس من به سامرا می‌روم! به زیارت دو امام بزرگوارمان، حضرت علی النقی(ع) و حضرت حسن عسکری(ع)، که درود همگان نثار پیشگاه آن دو ستاره‌ی فروزان باد. آری به آنجا می‌روم تا از وجود امامان معصوممان استمداد بطلبم و با توسل به آن برگزیدگان خدا، اگر لایق باشم، سلامت خویش را باز یابم. اسماعیل پس از وداع با سیدبن‌طاووس راهیِ سامرا شد. او شب را در حرم دو امام گرانقدر شیعیان به صبح رسانید. سپیده که دمید، خود را به کنار دجله رسانید تا غسل زیارت کند و بار دیگر به زیارت امامان خویش بشتابد و خواسته‌های خود را بیان کند. در همین هنگام اسماعیل دید که چهار سوار از دور می‌آیند. با خودش گفت: «حتما اینان از بزرگان عرب هستند. آنگاه خویش را به کناری کشید تا آنها به آسانی از آنجا بگذرند.» سوارها نزدیک‌تر که شدند، اسماعیل دید آنها، چند جوان و یک پیرمرد هستند که شمشیری بر کمر و نیزه‌ای در دست دارند و عظمت و نور و بزرگی در سیمایشان موج می‌زند. سوارها باز هم‌ به اسماعیل نزدیک شدند..... 🔰ادامه این ماجرا جمعه آینده ... برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه 81،82،83،84،85 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
۶ اسفند ۱۴۰۱
🌸🍃🌸🍃 (عج) عبدالله پسر فضل هاشمی گفت: از امام ششم شیعیان که شایسته‌ترین درودها بر ایشان باد، شنیدم که فرمود: -صاحب این امر به ناچار مدتی پنهان خواهد شد، به گونه‌ای که همه‌ی افراد دو دل، باز شناخته و رسوا شوند. -پرسیدم: چرا؟ -فرمود: ما مجاز به کشف علت آن نیستیم... -گفتم: آخر می‌خواهم بدانم حکمت این غیبت چیست؟ امام صادق علیه السلام افزود: همان حکمتی که درباره‌ی پیشوایان و رهبران الهی پیش از وی بوده است. حکمت غیبت امام قائم تا پس از ظهورش، کشف و آشکار نمی‌شود. همچنان که حکمت کارهای حضرت خضر نبی در زمینه‌ی سوراخ کردن کشتی، کشتن آن پسر بچه و باز‌سازی آن دیوار در پایان دیدار حضرت موسی با وی و به هنگام جدا شدن آن دو از یکدیگر، روشن شد. پس آنگاه امام ششم علیه السلام ادامه داد: ای پسر فضل! این مسأله (پنهان شدن امام زمان (عج)) کاری خدایی، سرّی از اسرار الهی و یکی از نمونه‌های غیب دانی است که علم آن تنها در اختیار خداوندگار ماست و ما چون می‌دانیم و یقین داریم که خداوند حکیم است، پس بر این باوریم که همه‌ی کارهای او از روی حکمت است، هرچند که آن حکمت‌ها، علت‌ها و نشانه‌ها از ما پوشیده و‌ پنهان باشد. 🔰جمعه‌ها، منتظر روایت‌هایی از زندگی امام زمان (عج) باشید... برگی از کتاب امام زمان (عج) صفحه 78 و 79 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
۷ اسفند ۱۴۰۱