eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.8هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
19.3هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶🔸🔸🔸🔸 دو پیرمرد که یکی از آنها قدبلند و قوی هیکل و دیگری قدخمیده و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه داده بود، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند. اولی گفت: به مقدار 10 قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر می اندازد و اینک می گوید گمان می کنم طلب تو را داده ام. حضرت قاضی، از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر. چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم. دومی گفت: من اقرار می کنم که ده قطعه طلا از وی قرض نموده ام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم. قاضی: دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن. پیرمرد: یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم. سپس عصایش را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند، از روی فراموشکاری و نا آگاهی است. قاضی به طلبكار گفت: اكنون چه ميگويی؟ او در جواب گفت: من می دانم که این شخص قسم دروغ یاد نمی کند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود. قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد، پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت. در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بی درنگ هر دوی آنها را صدا زد. قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است. به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصایش را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد ولی من از او زیرک تر بودم 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
😍 بازگشایی مدارس نزدیکه 😍 فروشگاه بزرگ پارس قلم، با رونمایی محصولات جدیدش همه‌ دانش آموزا رو سوپرایز کرده 🤩 📚دفتر و خودکار 😙 🎲 بازی فکری جذاب 😙 📖 کــــتــاب داســـتــان 😙 لوازم تحریر با کیفیت 🤗👇 https://eitaa.com/joinchat/1479999547C5ca9663253
عجیب و پر ابهام🥶
😍 بازگشایی مدارس نزدیکه 😍 فروشگاه بزرگ پارس قلم، با رونمایی محصولات جدیدش همه‌ دانش آموزا رو
‌ من پارسال لوازم تحریرمو از اینجا گرفته بودم هم کلاسیام همش حواسشون به دفتر و خودکار من بود 🙊 میگفتن توروخدا بگو از کجا گرفتی😍😁 ‌
👥 دو پیرمرد که یکی از آنها قدبلند و قوی هیکل و دیگری قدخمیده و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه داده بود، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند. 💰 اولی گفت: به مقدار 10 قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر می اندازد و اینک می گوید گمان می کنم طلب تو را داده ام. ⚖ حضرت قاضی! از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر. چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم. 💰 دومی گفت: من اقرار می کنم که ده قطعه طلا از وی قرض نموده ام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم. 🔰 قاضی: دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن. ✋ پیرمرد: یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم. 🙌 سپس عصا را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند، از روی فراموشکاری و نا آگاهی است. ⚜ قاضي به طلبكار گفت: اكنون چه ميگويي؟ 😔 او در جواب گفت: من می دانم که این شخص قسم دروغ یاد نمی کند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود. 🎯 قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد، پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت. 🤔 در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بی درنگ هر دوی آنها را صدا زد. 🚹 قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است. 😉 به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصا را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد ولی من از او زیرک تر بودم. داستان کوتاه 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌷🌷🌷 ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ ﺍﺑﻮﺳﻌﯿﺪ ﺍﺑﻮﺍﻟﺨﯿﺮ ﺑﺎ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺳﯿﺎبی ﻣﯽ‌ﮔﺬﺷﺖ. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺑﺰﻧﺪ، لحظه ای ﺑﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﺩﺵ ﺳﻨﮓ‌ﻫﺎﯼ ﺁﺳﯿﺎب ﻭ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﻥ، ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﻣﯽ‌ﺷﻨﻮﯾﺪ؟ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ؟» ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺶ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ، ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺘﻨﺪ: «ﻧﻪ، ﻣﺎ ﭼﯿﺰ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻨﻮﯾﻢ.» ﺍﺑﻮﺳﻌﯿﺪ ﮔﻔﺖ: «ﺍﯾﻦ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮﻡ، ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭﺷﺖ ﻣﯽ‌ﺳﺘﺎﻧﻢ ﻭ ﻧﺮﻡ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ.» 👌درشت می ستاند و نرم باز می دهد، یعنی اگر شما هم سخن درشت و تلخ و تند از کسی شنیدید، به او نرم و نازک پاسخ دهید؛ مانند آسیاب. 📗 ✍ محمد بن منور 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk 🌷🌷🌷
🔶🔸🔸🔸🔸 وقتی مردی از زنش تـعریف میـکنه زن نباید هیچوقت بگه نه اینجوریم نیست که میگی یا نگه مرسی نظر لطفته یا امثال این جمله ها باید بگه خب مشخصه وقتی عشق توام بایدم اینجوری باشم یا بگه عشق توام دیگه یاخانوم شما هستم دیگه وقتی آقامون انقدر خوبه خب مشخصه یه فرشته نصیبش شده ذهن مردها یجوری تنظیم شده که از اول خودتو هرجور نشون بدی تا آخر هم همونطوری هستی 👤 دکتر محمود انوشه 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔶🔸🔸🔸🔸 وقتی مردی از زنش تـعریف میـکنه زن نباید هیچوقت بگه نه اینجوریم نیست که میگی یا نگه مرسی نظر لطفته یا امثال این جمله ها باید بگه خب مشخصه وقتی عشق توام بایدم اینجوری باشم یا بگه عشق توام دیگه یاخانوم شما هستم دیگه وقتی آقامون انقدر خوبه خب مشخصه یه فرشته نصیبش شده ذهن مردها یجوری تنظیم شده که از اول خودتو هرجور نشون بدی تا آخر هم همونطوری هستی 👤 دکتر محمود انوشه 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
❌خیلی وقت بود حاجت داشتم و براورده نمیشد ❌ 😞 این حاجتم نمیدونستم چرا نمی گیرم 😢 شبا دعا میکردم غصه میخوردم گریه میکردم😭 تا اینکه با این کانال اشنا شدم و ازشون حرز گرفتم 👇😔 https://eitaa.com/joinchat/4005167195C4787faa08b ❌😃وهیچوقت باورم نمیشد حرز بتونه همه ی حاجت هامو براورده کنه😃❌
🈯️💌💌💌💌 🌼خانوم‌ها ۳ نکته رو یادتون بمونه: ⚜به مردان قدرت دهید تا صمیمیت فوران کند؛ شوهر خود را حلال مشکلات بدانید. مشکل را به او بگویید و از او بخواهید آن را حل کند و تأیید کنید که تنها او قادر به حل این مسئله است. ⚜به مردان اندرز ندهید؛ مردان دوست دارند که مشکلات را به تنهایی حل کنند و اگر به شما چیزی نمی‌گویند یعنی به تنهایی قادر است موضوع را حل کند و در صورت لزوم با شما در میان می‌گذارند. با نصیحت نکردن زندگی خود را عاشقانه کنید. ⚜سکوت مردان را نشکنید؛ این اشتباه خانم‌هاست که وقتی مرد ساکت است مدام به سمت آنها می‌روند و با آنها حرف می‌زنند. اگر او ساکت است به سکوت نیازمند است و احترام به این سکوت یعنی صمیمیت بیشتر. سکوت طولانی در زنان ممکن است به معنی آزرده خاطر بودن باشد اما در مردها این طور نیست. .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختری و عضو این کانال نیستی 😱 آدرسش اینجاست زود جوین شو👇👇👇👇 هرچیزی که یه دختر شاد می خواد اینجاست 😍😊👇 http://eitaa.com/joinchat/835321856C51e3713201 ꔷ͜͜ꔷ ..❱ 🦋 •-• ⃟💅 📲 مو 💇‍♀ 😱 ᜴⃝۪۪۪۪ٖ⃕𝄽 ̤⃝꯭⃭݊✿⃭💕 گوشی تو خوشکل کن 📲😎🌈☔️
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
نگو ندارم نمیتونم درست کنم 😐😔 تنبلی تا چه حد ؟؟ بیا اینجا _فر با و بکینگ_پودر 🥚 کیک درست کن حتی 🎂🍰 https://eitaa.com/joinchat/2283601945C504b3e8c1f منم عین خودت بودم ولی الان یه پا شدم 😍🎂🍰
📚 به دانشگاه می رفتم که مادربزرگم و دم درب حیاط نشسته دیدم. سلام کردم و رد شدم گفت میری نونوایی گفتم نه مادر ، می‌بینی که میرم دانشگاه . کتابام رو ببین گفت پس مادر واسه منم چهارتا نون بگیر دیدم فایده نداره . سریع 4 تا نون گرفتم برگشتم . گفت حالا میری دانشگاه واسه چی؟ گفتم: فردا نون داشته باشم بخورم . گفت بیا مادر من دوتا نون بَسَمه. دوتا واسه من دوتا واسه تو . فردا هم بیا خودم نونت رو میدم اما اگه خودت بری نون بگیری . خندیدم گفت :مادرجان تمام زندگی من همین خنده های شماست . امروز کسی نیومده حوصلم سر رفته بود . وگرنه نون داشتم . اون روز کلاسم و تعطیل کردم و کنارش نشستم تا شب برای هم حرف زدیم و خندیدیم ⭐️مهمتر از هرچیزی در دنیا، پدر و مادرا هستند . تا هستندقدرشونو بدونید. در این شب جمعه شادی پدران و مادران و پدربزرگها و مادربزرگهای آسمانی فاتحه و صلوات .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk