eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.7هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
19.5هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶🔸🔸🔸🔸 داستان کوتاه روزی یک مرد جوان رفت پیش دکتر وینسنت پیل و بهش گفت آقای دکتر من خسته شدم. من نمی تونم از پس مشکلاتم بر بیام. لطفاً به من کمک کنید. دکتر پیل جواب داد: باشه فقط یکم صبر کن من یک سخنرانی دارم بعد از سخنرانی به تو جایی رو نشون می­دم که هیچ کس اونجا مشکلی نداره. مرد جوان خوشحال می­شه و می­گه:باشه من منتظرم. هر طور شده به هر قیمتی من به اونجا می­رم. بعد از سخنرانی پیل اون مرد رو به اون مکان برد. می­تونید حدس بزنید اونجا کجا بود؟ قبرستان پیل یه نگاهی به مرد جوان انداخت و گفت:اینجا 150 نفر اقامت دارن بدون اینکه مشکلی داشته باشن. مطمئنی که می­خوای به اینجا بیای....؟؟؟؟ قرار نیست آدما بدون مشکل زندگی کنن. هنر حل کردن مشکل رو باید پیدا کنن. بی مشکل فقط کسی است که مرده ! 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚📚 📚📚 پدری به پسر خردسالش یک بطری کوچک که داخل آن یک عدد پرتقال بزرگ بود داد!!! کودک با تعجب درون بطری را نگاه میکرد و با خود میگفت: پرتقال به این بزرگی چطوری داخل این بطری کوچک رفته؟ کودک خیلی تلاش کرد تا پرتقال را از بطری خارج کند اما بی فایده بود! سپس کودک از پدرش پرسید: چه جوری این پرتقال بزرگ داخل بطری رفته؟ آخه دهنه این بطری خیلی کوچیکه! پدر ، پسر را به باغ برد و یک بطری خالی کوچک را به یکی از شاخه های درخت پرتقال بست . سپس یکی از شکوفه های کوچک پرتقال را درون بطری گذاشت روزها سپری شد و شکوفه، تبدیل به یک پرتقال بزرگ شد تا جایی که امکان خروج از بطری غیر ممکن شده بود... . بعد از مشاهده این موضوع، کودک راز پرتقال را فهمید و جایی برای تعجب نمانده بود. پدر رو به پسر کرد و گفت: 👈چیزی که امروز مشاهده کردی همان دین است 👌 اگر از خردسالی بذر اعتقادات دینی را درون ذهن کودک بکاریم در هنگام بزرگی خارج کردنش خیلی سخت میشود. 👌دقیقا مثل این پرتقال که خارج کردنش محال است 👈مگر اینکه شیشه را بشکنیم و از بین ببریم. حضرت علی(رض) می‌فرماید‌: «صفحه د‌ل کود‌ک همچون زمین مستعد‌ی است که هیچ گیاهی د‌ر آن نرویید‌ه و آماد‌ه هر نوع بذرافشانی است» 📚🌺🌺📚 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
❤️داستان کوتاه در زمان یکی از شاهان، شایعه شد که شاه مرده. شاه به عواملش دستور پیگیری داد که کسی که شایعه را درست کرده پیدا کنند. پس از جستجو، به عامل شایعه پراکنی که یک پیرزن بود رسیدند.، و نزد پادشاه بردند. پادشاه به پیرزن گفت، چرا شایعه مرگ من را درست کردی، در حالی که من زنده ام. پیرزن گفت من از اوضاع مملکت به این نتیجه رسیدم که شما دارفانی را وداع گفته اید. چون هرکسی هرکاری که بخواهد انجام میدهد، قاضی رشوه میگیرد و داروغه از همه باج خواهی میکند و به همه زور میگوید، کاسبها هم کم فروشی و گران فروشی میکنند هیچ دادخواهی هم پیدا نميشود، هیچکس بفکر مردم نیست و مردم به حال خود رها شده اند، لاجرم فکر کردم شما در قید حیات نیستی. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔶🔸🔸🔸🔸 حموم رفتن زمان ما!😂 میرفتیم تو حموم، یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما! اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود! یه عر میزدیم از سوزش، مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر. بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، یا یا صابون نخل میفتاد به جونمون، تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد! یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم! بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داره لونه ی شپشا را سمپاشی میکنه! بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن! بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود! دو لایه از پوستمونو بر میداشتن، فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن. بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن، یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش. بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!😂😂🤣🤣 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
معروف است كه خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند ! موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد ! مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند ! من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟ «به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه» 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🔶🔸🔸🔸🔸 شاد زندگی کردن😊 لباسای رنگي رنگي و شاد بپوش . بهترین صبحانه یه لیوان آب و بعداز نیم ساعت خوردن مقداری میوه ست . بهترین ساعت خواب 10 شب تا 4 صبحه ، اما حتی اگه شب و دیر خوابیدی، صبح زود بیدار شو. زیر بارون راه برو ! نترس از خیس شدن فقط و فقط آهنگ هایی گوش کن که ملودی شاد و متن مثبت دارن روزی چند دقیقه با یه آهنگ شاد و دلچسب برقص. توی حموم آواز بخون بی مناسبت برای خودت و ديگران کادو بخر تلفن رو بردار به دوست قدیمیت زنگ بزن مطالعه رو تو برنامه همیشگیت داشته باش. برو استخرو ماساژ و لذت ببر. قاصدک بگیرو آرزو کن، آرووووم فوتشون کن قبل خواب کارهای روزت رو مرور کن هیچ وقت خودت رو به مُردن نزن اخم نکن همه ی اینا رو گفتم و تو خوندی فقط خواستم یه چیزی بهت بگم : هر جا وایسی و دچار روزمرگي بشي ، مُردی بذار زندگی از اینکه تو زنده ای به خودش بباله برای خسته شدن خییییییییلی زوده بذار هركي هرچي دوس داره فكر كنه تو برای مردم زندگی نکن.تو شاد باش. لبخند روی صورتت هرگز فراموش نشه 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
زمان می گذرد اما معنای خانه هیچگاه عوض نخواهد شد! خانه های قدیمی با حوض آبی، حیاط دلبر با باغچه های پرگل و پله های سنگی همیشه یادآور عشق و صمیمیت انسان‌هایی هست که در آن زندگی کرده اند. ما “خیلی چیزها” را به دست آوردیم و چیزهای باارزشی را هم از دست دادیم سادگی‌هارا، بوی عطر چای صبح‌ خانه مادربزرگ و ... 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عالیه این👌 دستگاه دروغ سنج الکی وصل کردن بهش ازش اعتراف میگیرن😂 فقط قیافه پری مهربون😂😂 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
💎یکبار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذارد. لبخندی زد و گفت: موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم. دست از جنگیدن با کسانی که غیبتم را می کردند برداشتم. دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم. دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم، سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم. دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره من اشتباه می کند. آنگاه شروع کردم به جنگیدن برای: اهدافم رویاهایم ایده هایم و سرنوشتم روزی که جنگ های کوچک را متوقف کردم روزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد. هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد. نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚📚 آموز 📚📚 روزی شاگردی از استاد خود پرسید: سم چیست؟ استاد به زیبایی پاسخ داد: هرآنچه که بیش از نیاز و ضرورت ما باشد، سم است! مانند: قدرت، ثروت، ایگو، بلند پروازی، عشق، نفرت و یا هر چیز دیگری. شاگرد بار دیگر پرسید: استاد، حسادت چیست؟ استاد ادامه داد: عدم پذیرش داشته‌ها و موقعیت‌های خوب در دیگران. و اگر ما آن خوبیها در دیگران را بپذیریم، به الهام و انگیزه تبدیل خواهد شد... شاگرد: خشم چیست؟ استاد: رد و عدم قبول چیزهایی که فراتر از کنترل و توانایی ما است... اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد.. شاگرد: نفرت چیست؟ استاد: عدم پذیرش شخص به همان صورتی که هست. و اگر ما شخص را بدون قید و شرط پذیرا باشیم، این‌نفرت به‌عشق تبدیل خواهد شد! 📘#😍😍داستان‌های‌جالب‌وجذاب😍😍📘 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
💎 کاشکی آدم بتواند خودش‌ را دوست داشته باشد حتی اگر موقع راه رفتن کمی قوز کند، حتی شاید برسد زمانی که بتواند پشتش‌ را صاف کند. یا حتی بتواند بپذیرد که آدم‌ها با چانه کوچک و غبغب حتی موقعی که میخندند و لثه‌هاشان پیدا میشود دوست داشتنی‌اند؛ آنوقت شاید ویدیوها را آن لحظه‌ که دوربین میرسد به خودش جلو نزند. کاشکی آدم بتواند خودش‌ را دوست داشته باشد، آنوقت شاید از این که یک طرفه دوست داشته و میدانسته و باز هم خودش‌ را توی بغل او دیده، دیده که میبوسدش و به هر در بسته زده که این خیال را واقعی کند؛ به خودش سرکوفت نزند. کاشکی آدم بتواند خودش‌ را دوست داشته باشد حتی اگر چهل و دو سالش شده باشد و ازش بپرسند شغل؟ آنوقت شاید اتاق با هر چه که توش نچرخد دور سرش، نیفتد روی شانه‌هاش، ناخنهاش‌ را فشار ندهد کف دستش، نگاهش‌ را ندوزد به نوک کفشهاش. حتی شاید بتواند صداش‌ را صاف کند، سرش‌ را بالا بگیرد، توی صورت طرف نگاه کند و بگوید نویسنده؛ حتی اگر تا حالا آن رمانی‌ را که دلش میخواسته ننوشته باشد. کاشکی آدم بتواند خودش‌ را دوست داشته باشد. شاید دیگر فکر نکند که همیشه بار اضافه بوده روی دوش خانواده‌‌اش، فکر نکند همیشه مزاحم یکی میشود؛آنوقت شاید وقت کمک گرفتن از کسی عرق نکند،گر نگیرد،نفسش تنگ نشود. کاشکی آدم بتواند خودش را دوست داشته باشد حتی اگر بارها شنیده باشد خانواده من راضی نمیشوند به ازدواج با کسی که سالها متاهل بوده و جدا شده. آنوقت شاید بتواند توی آینه نگاهش را ندزدد از بدن لختش حتی اگر رد دستهایی را ببیند که باورشان کرده، راه داده به خودش و یکهو رفته‌‌اند، یکهو جا مانده. کاشکی آدم بتواند خودش‌ را دوست داشته باشد حتی اگر هول شود و کارتهای بازی از دستش بیفتد؛پخش شود جلوی نگاه بقیه که دوره‌اش کرده‌اند. حتی اگر هول شود و نخود لای مشتش وقتی داشته یواشکی سُر میداده توی آن یکی مشتش بیفتد روی زمین؛حتی اگر همه چیز گُل نشده پوچ شود. حتی اگر بلد نباشد خوب پانتومیم بازی کند حتی اگر سالهای زیادی باشد که با قرص خواب خوابیده حتی اگر به کسانی اعتماد کرده باشد که نباید، باجهایی داده باشد که نباید حتی اگر هیچ تپه نریده‌ای باقی نگذاشته باشد. کاشکی آدم یادش بیاید که با قدمهای یک کودک شروع کرده و تپه‌هایی جلوش سر برآورده که بزرگ بوده،ترسناک بوده،جذاب بوده و از بلندیهایی پریده که زندگی بوده. زندگی کرده، بزرگ شده و تاوانش‌ را با اضطراب،با رنج،با حسرت، با شکستگی استخوانش پرداخته؛ آنوقت شاید خودش‌ را دوست داشته باشد حتی اگر تا اینجای کار آنطور که میخواسته دوست داشته نشده باشد. ✍ .📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
📚گفتگوى خدا با داوود عليه‏السلام‏ خداوند به حضرت عليه‏السلام وحى كرد: چرا تو را تنها، دور از مردم مى‏نگرم؟ داوود: من به خاطر تو از آن‏ها دورى گزيدم، آن‏ها نيز از من دور شدند. خداوند چرا تو را خاموش می‏نگرم؟ داوود: و از تو، مرا خاموش نموده است. چرا تو را آن گونه مینگرم كه همواره مشغول من هستى؟ داوود: حب و تو مرا به عبادت مشغول ساخته است. خداوند چرا تو را مینگرم، با اين كه به تو از نعمت‏ها، عطا كرده‏ام؟ داوود: اداى حق تو، مرا فقير ساخته است. خداوند چرا تو را اين گونه و فروتن مى‏نگرم؟ داوود: عظمت و جلالت كه قابل توصيف نيست، مرا ذليل و فروتن كرده است. خداوند تو را به فضل و رحمت خود بشارت مى‏دهم، و آن چه را دوست دارى در روز ملاقات (قيامت) براى تو فراهم است، از مردم فاصله نگير، در اخلاق نيك با آن‏ها باش و از زشت آن‏ها دورى كن، كه در اين صورت، در به آن چه خواستى، از جانب من به آن نايل مى‏شوى. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk