eitaa logo
عجیب و پر ابهام🥶
22.9هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
19.1هزار ویدیو
39 فایل
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ تعرفه تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1634205710Cfca0499cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت این یعنی "ایمان... كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانيكه شما اورابه هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند اورا خواهيد گرفت اين يعنى "اعتماد... هر شب ما به رختخواب ميرويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فرداكوك ميكنيم اين يعنى "اميد... برايتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا"را آرزو ميکنم…! 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 (عج) ستیغ عشق و رهایی در زمان‌های گذشته در شهر حله، مردی زندگی می‌کرد که نامش «اسماعیل هرقلی» بود. در روزگار جوانی زخم بزرگی در ران چپ اسماعیل پدیدار شد. زخم بسیار عمیق و‌ دردناک بود و چرک و‌ خون زیادی از آن بیرون می‌آمد. این مشکل اسماعیل را از تاب و‌ توان انداخته و از پا در آورده بود. سرانجام اسماعیل هرقلی بر آن شد که به دیدار دانشمند بزرگ زمان خود برود که «سیدبن‌طاووس» نام داشت و از علمای گرانقدر شیعه بود و با او در این زمینه مشورت کند. برای همین راهیِ خانه‌ی سیدبن‌طاووس شد. همین‌ که سید احوال او را پرسید، پاسخ شنید که: -این زخم عجیب، بسیار ناراحتم کرده‌ است و مرا به ستوه آورده! دارم از بین می‌روم! نمی‌دانم چه کار کنم؟! سید که با دیدن حال و روز و شنیدن درد و رنج اسماعیل، به شدت ناراحت شده بود اسماعیل را راهنمایی کرد که نزد پزشکان و جراحان معروف شهر حله برود. آنان هم وقتی زخم پای وی را دیدند، باهم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند چون آن زخم، درست روی یکی از رگهای بزرگ پا قرار دارد، اگر بخواهند پای اسماعیل را جراحی کنند، ممکن است آن رگ قطع شده و‌ منجر به مرگ وی شود. آنها اعلام کردند که نمی‌توانند دست به چنین کار خطرناکی بزنند. سیدبن‌طاووس که دید از پزشکان شهر حله کاری ساخته نیست و از سویی اسماعیل سخت در فشار است و از شدت درد به خود می‌پیچد، او را دلداری داد و گفت: -نگران نباش! باهم به بغداد می‌رویم. آن شهر پزشکان و جراحان برجسته و توانمندی دارد. به امید خدا، آنها می‌توانند راه حلی پیدا کرده و دردت را علاج کنند! همین حالا برو کارهایت را انجام بده و‌ مقدمات سفر را آماده کن تا فردا به یاری خدا راه بیافتیم. اسماعیل همراه سیدبن‌طاووس به شهر بغداد سفر کرد. در آنجا هم شورای پزشکی برای تشخیص و‌ معالجه‌ی بیماری وی تشکیل شد. آنان تلاش زیادی کردند شاید بتوانند زخم عمیق و دردناک اسماعیل را از میان ببرند. ولی متاسفانه آنها هم‌ به جایی نرسیدند و تنها همان نتیجه‌ای را که جراحان حله گفته بودند تکرار کردند! اسماعیل که بی‌صبرانه به بهبودی خویش می‌اندیشید، هنگامی که فهمید کاری از پزشکان ساخته نیست بسیار ناامید و اندوهگین شد! او فکر می‌کرد که از این پس باید پیش همسر و فرزندانش، شرمگین باشد، چون آن درد عجیب و بیماری شگفت انگیز توان انجام هر کاری را از وی گرفته بود. سیدبن‌طاووس، اما با دلی پر امید و با لحنی اطمینان بخش به اسماعیل هرقلی گفت: -فرزندم! ناراحت نباش و ناامید نشو. مسلمان راستین هرگز از درگاه خدای خویش ناامید نمی‌شود. هر گرهی به اراده‌ی خدای یگانه گشوده می‌شود. اوست که در سختی‌ها به درماندگان مدد می‌رساند و اوست که همه‌ی دردهای بی درمان را مداوا می‌کند. پروردگار یکتا بر انجام هر کاری تواناست. همچنین کردگار مهربان ما، رهبران گران‌قدری را برایمان فرستاده است که آنان نیز هرگاه چیزی از او بخواهند و دعا کنند خداوند خواسته‌هایشان را برآورده می‌سازد. تو نیز، هم‌اکنون به درگاه خداوند روی بیاور و درمان خویش را از او بخواه. اسماعیل با شنیدن این سخنان، ناگهان تکانی خورد و گفت: -استاد! پس من به سامرا می‌روم! به زیارت دو امام بزرگوارمان، حضرت علی النقی(ع) و حضرت حسن عسکری(ع)، که درود همگان نثار پیشگاه آن دو ستاره‌ی فروزان باد. آری به آنجا می‌روم تا از وجود امامان معصوممان استمداد بطلبم و با توسل به آن برگزیدگان خدا، اگر لایق باشم، سلامت خویش را باز یابم. اسماعیل پس از وداع با سیدبن‌طاووس راهیِ سامرا شد. او شب را در حرم دو امام گرانقدر شیعیان به صبح رسانید. سپیده که دمید، خود را به کنار دجله رسانید تا غسل زیارت کند و بار دیگر به زیارت امامان خویش بشتابد و خواسته‌های خود را بیان کند. در همین هنگام اسماعیل دید که چهار سوار از دور می‌آیند. با خودش گفت: «حتما اینان از بزرگان عرب هستند. آنگاه خویش را به کناری کشید تا آنها به آسانی از آنجا بگذرند.» سوارها نزدیک‌تر که شدند، اسماعیل دید آنها، چند جوان و یک پیرمرد هستند که شمشیری بر کمر و نیزه‌ای در دست دارند و عظمت و نور و بزرگی در سیمایشان موج می‌زند. سوارها باز هم‌ به اسماعیل نزدیک شدند..... 🔰ادامه این ماجرا جمعه آینده ... برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه 81،82،83،84،85 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 درس‌هایی از سوره کهف 1ذکر، صفتِ رحمان و فراموشی، کارِ شیطان است. اگر چیزی را جایی می‌گذاریم و فراموش می‌کنیم، کار شیطان است. اگر سخنی می‌شنویم ولی یادمان می‌رود کار شیطان است! بر عکس عملِ رحمان. پس کسانی که در یادِ رحمان باشند، نه جایی چیزی را گم می‌کنند و نه سخن نیک از ذهن‌شان فراموش می‌شود. (آیه 61) 2خداوند برای همه کارهای خود حکمتی دارد که انسان صبر شنیدن و ظرفیت درک حکمت‌های خدا را ندارد. لذا باید نخست بدانیم خدا عالم است؛ بعد دنبال دلایل برخی از اسرار خلقت باشیم. کسانی که خدا را عالم ندانند و بخواهند با سوال و بررسی پدیده‌ها به این برسند که معاذالله کاری که خدا کرده درست است؟! و در خلقت او شک کنند، هرگز خدا آنها را به علم و حکمت نمی‌رساند. بلکه شیطان بر آنان وارد شده و با پخش شبهه و افزودن بر مجهولات، گمراه‌شان می‌کند. پس قبول اصلِ توحید به عدل و علم، لازمه‌ی رسیدن انسان به پرسش‌های آفرینش است. کسانی که خدا را به جمیع صفات به نیکی می‌شناسند، اگر کسی شبهه‌ای در مورد اَفعال خدا برای آنها مطرح کند، هرگز شبهه را نمی‌پذیرند و در دفاع از حکمت خدا بر می‌آیند و خدا کمک‌شان می‌کند. ولی کسانی که دچار شبهه و دو‌دلی می‌شوند که خدا چرا چنین کرده است! آنها چون در توحید لنگ هستند، هرگز به علم واقعی نمی‌رسند؛ بلکه شیطان در مسیر زندگی با ایجاد مجهولات و شبهه‌های جدید بر گمراهی آنها می‌افزاید تا روز به ‌‌روز از خدا دورترشان سازد. (از آیات 65 داستان حضرت خضر (ع) و موسی (ع)) 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ خودت را با کسی مقایسه نکن... آرامش میخواهی شکرگزار باش... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی کمک کن ؛ تو توانایی ! شاید همه توانایی روحی و جسمی برای یاری کردن ندارند... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی با همه بی هیچ چشم داشتی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ ، هدف داشته باش... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ . آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ وابسته نباش . عاﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 در زمان شاه مى خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوارى ملّى را بسازند و بايد 35 خانه خراب مى شد به اطلاع صاحبان خانه ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود هيچكس به جز مرحوم راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد، و گفتند: «فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!» بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و (خار) خفيفش نمايند راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟ گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريده ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده ايد، زياد است!! من راضى نيستم از بيت المال مردم قيمت بيشترى براى خانه ام بگيرم بُهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت: «اگر اسلام اين است، من آماده ام براى مسلمان شدن...» جرعه‌ای از دریا 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 دو برادر بودند كه يكي از آنها معتاد و ديگري مردي متشخص و موفق بود. براي همه معما بود كه چرا اين دو برادر كه هر دو در يك خانواده و با يك شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتي متفاوت داشته اند؟ از برادرِ معتاد، علت را پرسيدند. پاسخ داد: علت اصلي شكست من، پدرم بوده است. او هم يك معتاد بود. خانواده اش را كتك مي زد و زندگي بدي داشت. چه توقعي از من داريد؟ من هم مانند او شده ام. از برادر موفق دليل موفقيتش را پرسيدند. در كمال ناباوري او گفت: علت موفقيت من پدرم است. من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگي اش را مي ديدم و سعي كردم كه از آن رفتارها درس بگيرم و كارهاي شايسته اي جايگزين آن ها كنم. طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد... 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 کاظمین در واپسین روزهای رجب حال و هوای خاصی دارد. وقتی عقربه تاریخ به بیست و پنجم رجب نزدیک می‌شود، دوباره ثانیه‌ها فریاد می‌زنند. در واپسین روزهای رجب ناله مرغان عاشق از دیوارهای شهر کاظمین به گوش می‌رسد قرار است پس چندین سال اسارت، هفتمین ستاره امامت و ولایت به آسمان هفتم پرواز کند. موسی ابن جعفر (ع) هفتمین امام شیعیان دوازده امامی است که در ایران بیشتر به عنوان امام موسی کاظم (ع) شناخته می‌شود. آغاز امامت موسی کاظم (ع) مصادف با حکومت منصور عباسی بود. امام موسی کاظم اکثر مدت عمر خود را در زندان عباسیان گذراند و نهایت به دستور هارون‌الرشید مسموم و به شهادت رسید. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 روزى ابراهیم ادهم که پادشاه بلخ بود، بار عام داده ، همه را نزد خود مى پذیرفت . همه بزرگان کشورى و لشکرى نزد او ایستاده و غلامان صف کشیده بودند . ناگاه مردى با هیبت از در درآمد و هیچ کس را جراءت و یاراى آن نبود که گوید: تو کیستى ؟ و به چه کار مى آیى ؟ آن مرد، همچنان آمد و آمد تا پیش تخت ابراهیم رسید . ابراهیم بر سر او فریاد کشید و گفت : این جا به چه کار آمده اى ؟ مرد گفت : این جا کاروانسرا است و من مسافر .کاروانسرا، جاى مسافران است و من این جا فرود آمده ام تا لختى بیاسایم. ابراهیم به خشم آمد و گفت : این جا کاروانسرا نیست ؛ قصر من است . مرد گفت : این سرا، پیش از تو، خانه که بود؟ ابراهیم گفت : فلان کس . گفت : پیش از او، خانه کدام شخص بود. گفت : خانه پدر فلان کس . گفت : آن ها که روزى صاحبان این خانه بودند، اکنون کجا هستند؟ گفت : همه آن ها مردند و این جا به ما رسید. مرد گفت : خانه اى که هر روز، سراى کسى است و پیش از تو، کسان دیگرى در آن بودند، و پس از تو کسان دیگرى این جا خواهند زیست ، به حقیقت کاروانسرا است ؛ زیرا هر روز و هر ساعت ، خانه کسى است . 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 همه میگویند که زندگی سر بالایی و سرازیری دارد اما من میگویم: زندگی هر چه که هست، جریان دارد میگویم تا خدا هست و خدایی میکند، امید هست فردا روشن است خدایا هرکسی برای هدفش زحمت کشیده اورا به هدفش برسان. همانهایی که در آخر کارچشم امیدشان به توست اگر در هر کاری به بن بست رسیدید این عبارت تاکیدی را با احساس تکرار کنید: به یمن هدایت الهی راه درست را در پیش می گیرم جایی که راه نیست خدا راه می گشاید شبتون مهدوي 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
🌸🍃🌸🍃 عذاب های آخرت بر جسم وارد می شود یا بر روح؟ پاسخ: سوختن در آتش و دیگر عذاب‏های ذکر شده در نصوص دینی واقعی است، و بر جسم و جان هر دو وارد می شود. از آموزه‌های وَحْیانی بر می‌آید که آتش جهنم بر خلاف آتش دنیا نه تنها تن و بدن بلکه جان و تن را با هم می‌سوزاند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: "تو چه می‌دانی حطمه چیست! آتش برافروخته الهی است! آتشی که از دل‌ها سر می‌زند. این آتش بر آنها به صورت در بسته است در ستون‌های کشیده و طولانی"(1). در تفسیرآیه آمده: این آتش بر خلاف تمام آتش‌های دنیا (که نخست پوست را می‌سوزاند و سپس به داخل نفوذ می‌کند) اوّل بر دل شراره می‌زند و درون را می‌سوزاند! نخست قلب و بعد مغز و استخوان را و سپس به خارج سرایت می‌کند.(1) بین سوزش عذاب آخرت و دنیا از چند جهت تفاوت هست: 1ـ از آتش دنیا فقط بدن می‌سوزد، ولی آتش آخرت روح و دل را هم می‌سوزاند. 2ـ آتش دنیا خالص نیست و تا با اکسیژن ترکیب نشود نمی‌سوزد، ولی آتش آخرت خالص است و جز درد چیز دیگری نیست. 3ـ در دنیا ادراکات ضعیف است، ولی در آخرت همه چیز به کمال نهایی خود رسیده و ادراک آدمی قوی است، از همین رو سوزش فوق‌العاده‌ای احساس می‌کند، همان گونه که لذت از نعمت‌های بهشت قابل مقایسه با دنیا نیست. 4ـ در دنیا پس از رسیدن سوزش به استخوان، احساس سوزش کم می‌شود، ولی در جهنم، خداوند دوباره گوشت تازه می‌رویاند و از کاهش عذاب جلوگیری می‌کند. 1. همزه (104) آیه 6 ـ 9. 2. تفسیر نمونه، ج 27، ص 316، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1379ش. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk
هدایت شده از تبلیغات حرم🔺
اجاق گازت پر لکه شده وتمیز نمیشه درز کاشی سرامیک جرم گرفته☹️ توالت،حمام بومیده😖 سینک ظرفشویی کدر شده میخوای همه جا برق بزنه😍 ترفندهای خانه داری بافیلم👇 http://eitaa.com/joinchat/3566075906Cda66f054e1 😍
🌸🍃🌸🍃 قال مولاناامام جعفر صادق (عليه السلام): بِرُّوا آباءَكُمْ يَبِرَّكُمْ اَبْناؤُكُمْ وَ عِفُّوا عَنْ نِساءِ النّاسِ تَعِفَّ نِساؤُكُمْ ؛ به پدر و مادر خود نيكى كنيد، تا فرزندانتان به شما نيكى كنند و نسبت به زنان مردم پاكدامن باشيد، تا زنانتان پاكدامن باشند. ٥ص٥٥٤ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk