eitaa logo
علی مقدم
2.2هزار دنبال‌کننده
892 عکس
381 ویدیو
26 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16818822335153 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
در محفل دوستان به جز یاد تو نیست آزاده نباشد آنکه آزاد تو نیست شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار آن کیست که با اینهمه فرهاد تو نیست؟!
هدایت شده از علی مقدم
تضمین غزلی اخلاقی از امام خمینی رحمه الله علیه ما را نمیدهد ز چه دلبر دگر جواب؟! با ناز خویش از چه به یاران دهد عذاب؟! دیگر به داد ما نرسد نِی گُل و شراب "ما را رها کنید در این رنج بی حساب با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب" لب تر نکرده ایم هنوز از سبوی دوست دستی نبرده ایم به معراج موی دوست پیدا نکرده ایم نشانی ز کوی دوست "عمری گذشت در غم هجران روی دوست مرغم درون آتش و ماهـــی بــــــرون آب" حاصل نشد ز حرص و غضب جز درندگی سودی نداشت در پی دنیا دوندگی ماییم و حسرت نفسی طعمِ بندگی "حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی پیری رسید غرق بطالت پس از شباب"  بر دفترِ سواد ، خطِ بی رمق زدم سر در کتاب و بحث تمامِ فرق زدم حتی به ردّ باطل اگر حرف حق زدم "هرچـــه فراگرفتم و هرچـــه ورق زدم چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب" آری بکوش تا بتوانی به هوش باش عمرت نگشته تا که زیانی به هوش باش قدّت نگشته است کمانی ، به هوش باش "هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خـــواب" خود را اگر چه نیک قلمداد می کنند ابلیس را به مکرِ خود امداد میکنند جان را ز فرط آز و هوا باد میکنند "این جاهلان کــــه دعوی ارشاد مـــی کنند در خرقه شان به غیر "منم" تحفه ای میاب" اصلا نیاز نیست بگویی ، اشاره کن آری سکوت پیشه کن و فکرِ چاره کن اینجا که آمدی بنشین و نظاره کن "دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب" ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ ۲۵ جمادی الثانی ۱۴۴۲ @ASI_khorasani
بر کرده ی ناصحیح ، رحمی بنما هرچند شدم وقیح ، رحمی بنما یارب ز گناهِ خلوتم میترسم یا مَن سَتَرَ القَبیح ، رحمی بنما
🔶در کار خیر حاجت ‌‏هیچ استخاره نیست‏ ‌‏قطعه شعری حضرت امام دارند بدین‌‎ ‌‏مضمون:‏ 🔵بهار آمده دستار زُهد پاره کُنید!‏ ‌‏🔷به پیش پیر مغان رفته اِستشاره کُنید!‏ ‌‏ 🔹سِزد ز دانۀ انگور سُبحه ای سٰازید!‏ 🔵‌‏برای رفتن استخاره کُنید! دانه انگور را به دانه تسبیح تشبیه کردن، آن هم برای رفتن میخانه! مناسبت می و انگور و استخاره و تسبیح، داد مقدسین را در آورده بود. ‌‏ می گویند که عده ای نزد مرحوم حاج ، رئیس حوزه‌‎ ‌‏علمیه قم رفته، و به ایشان گفته اند: چه نشسته اید که آقا روح الله دیگر چه بی دینی که نکرده است! که می گوید! اهل هم که هست! اين هم شعرش! او را از حوزه بیرون کنید. حاج شیخ عبدالکریم حائری ـ که خیلی مورد‌‎ ‌‏علاقه و احترام امام نیز بودند ـ در جواب خندیدند و گفتند: عجب، از قول‌‎ ‌‏من به ایشان سلام برسانید و بگویید: در کار خیر حاجت هیچ استخاره‌‎ ‌‏نیست.‏ ‌‎ ‎ 📚‌ديوان امام مجموعه اشعار امام خمينى سلام الله عليه، ص: ۳۰۵ 📖 یک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه ۵۳۲
زیاد حرف زدن قلب را قسیّ میکند رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم : لاتَکثُرُوا الکَلَامَ بِغَیرِ ذکرِ اللَهِ، فإنَّ کثرةَ الکلامِ بِغَیرِ ذکرِ اللَهِ قَسوُ القلبِ، إنَّ أبعَدَ النّاسِ مِنَ اللَهِ القلبُ القاسی ترجمه : در غیر یاد خدا زیاد سخن نگویید؛ چرا که زیاد حرف زدن در غیر ذکر خدا موجب سختی و قساوت قلب است، و دورترین مردم از خدا افراد سخت دل هستند. «تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة» ج ۱۲ ص ۱۹۴ در غیرِ ضرور از "زبان" حرف مکش یک نقطه اضافه تر "زیان" میگردد @ali_moghddam
هدایت شده از 
• انجمن ادبی مطلع • آلبوم تصاویر با حضور میهمان ویژه جناب آقای از اصفهان @anjoman_matla
هدایت شده از 
هدایت شده از 
هدایت شده از 
هدایت شده از 
هدایت شده از 
هدایت شده از 
هدایت شده از 
هدایت شده از 
هدایت شده از 
به اُمیدِ گوشه چشمت چقدر گدا نشسته نه فقط گدا که حتی ، صف اغنیا نشسته منِ بنده را ز خیل حشمت سوا مفرما که به خوان لطف و جودت همه ماسوا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید حرمت نشسته هر کس ، حرم خدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که به گِرد کعبه حاجی چو رضا نباشی از او ، ز خدا جدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی مرو راه دیگر ای دل به خدا رسیده هر کس به ره رضا نشسته تو ز هیچکس نپرسی : "ز کجایی و که هستی؟" که غریبه هم ز لطفِ تو چو آشنا نشسته نه فقط که رو سپیدان به نماز ایستاده به نیاز ، روسیاهان همه با حیا نشسته همگی به دام لطف تو اسیر گشته اینجا که کمند لطف و جودت به کمینِ ما نشسته به جز از تو که نشستی سر سفره با گدایان به خدا نبوده شاهی بغل گدا نشسته چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش به دلم محبّتِ تو چقَدَر به جا نشسته شده "فابک للحُسین" تو دلیل گریه هایم که همیشه در دل تو غم کربلا نشسته
جز ذوالجلال وهم است در عالَمِ تعقُّل ، ما را وبال وهم است سوءُ النظر خیال و سوءُ الخِصال ، وهم است "یا ناقص الکمالیم ، یا کامل القصوریم"* ما ممکن الوجودیم ، از ما کمال وهم است در عالَمِ خیالی حرف از جلال پوچ است گر در پیِ جلالی ، جز ذوالجلال وهم است اهل عدم‌ کجا و حرفِ سوال از وصل؟! تو در پیِ جوابی؟! وقتی سوال وهم است عاصی اگر نمیری ، هرگز وِرا نبینی با زنده بودنِ تو ، فکرِ وصال وهم است ۱۰ جمادی الاولی ۱۴۴۲ ۵ دی ۱۳۹۹ *مصراع از بیدل دهلوی
هدایت شده از هندوستان
🥸چند بیت توصیه پدرانه ی صائب تبریزی وقتی می بینه جوانی داره سراغ دود میره نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟ دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش حیف باشد که به زنجیر بود محمودی چون سیاووش گذشتند ز آتش مردان ما به همت نتوانیم گذشت از دودی!؟ عیش خود تلخ مکن صائب ازین دود کثیف گر به آتش نگذاری به تکلف عودی @SAEB_TABRIZ
در انجام نسخه ای یک رباعی به نستعلیق از «شعرای اصفهانی» و قلمش و تاریخ 1261 آمده است و چون از الفاظ زشت استفاده نموده است در ذیل آن ابو الفضل ساوجی (م1312) (طبیب و خوشنویس و اهل فضل زمان ناصر الدین شاه قاجار) این دو بیت شعر رقم نموده است : هرگز نکند ادیب با فضل و فصیح آلوده دهان خود به الفاظ قبیح با دعوی علم و لفظ مستهجن زشت وانگاه بدینسان کند آنرا تصریح
لطیفهٔ حکیم انوری نقل است روزی حکیم انوری در بازار بلخ می گذشت.حلقه ای دید که مردم بسیار جمع آمده بودند .پیش رفت و سر در آن حلقه کرد.مردی را دید ایستاده و قصاید انوری را به نام خود می خواند و مردم اورا تحسین می کنند .انوری گفت: ای مرد این شعر از کیست؟ گفت: شعر انوری .گفت : انوری را دیده ای ؟ گفت: چه می گوئی انوری منم.انوری بخندید و گفت: شعر دزد شنیده ام امّا شاعر دزد ندیده ام.¹ ________________ 1_تذکرهٔ مخزن الغرائب ،شیخ احمد علیخان هاشمی ،به اهتمام محمّدباقر ،جلد اوّل ،صفحهٔ۹۵ @ASI_khorasani
شرح شمسیه شعری با چهار کلمهء متفاوت ، درمجلسی طبع شعر شاعری رابا این چهارکلمهء متفاوت امتحان کرده اند نظیر آنچه درباب ملک الشعراء بهار مسطور است . نمد ، کلاه ، طاس ، شرحِ شمسیّه درپرده اگردودِ سیاهی داریم ازطاسِ فلک نظاره گاهی داریم ازما سخنی زشرحِ شمسیّه بپرس ما نیز‌ ازین نمد کلاهی داریم شرح شمسیّه کتابی است درعلم منطق که درقدیم تدریس می شده است . @ASI_khorasani
در همین موضوع ، انوری در مورد معزی گفته است : کس دانم از اکابر گردن کشانِ نظم کو را صریح خون دو دیوان به گردن است که او را متهم میکند که مضامین اشعارش را از اشعار عنصری و فرخی گرفته است