eitaa logo
شِیخ .
10هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
125 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌‌شفاست تربت تو، گفت هر که را که مریض است نخست تربت، اگر نیست چای روضه بنوشان
‌ رانده شده باشی از همه‌ی دنیا بی پناه باشی، درمانده باشی، اندوه تا حدِ مرگ به جانت نشسته باشد. رفقایت‌ احوالِ کیفیت روزهایت را نداشته باشند و ندانند که چگونه صبح را به شب پیوند میزنی و نزدیکان نخواهند بدانند که در قلبت چه میگذرد. با تنهایی خو گرفته باشی. و ندانی پناهت کیست و پناهگاهت‌ کجاست؟... همه‌ی این احساسات درونی را به تنهایی حمل کنی و با پای پیاده به سختی ایام را بگذرانی تا بالاخره صفحه‌ی تقویم به ماه محرم برسد. و تو دوباره احساس کنی در آغوش حسین علیه السلام آرام گرفته ای. معرفت را، رفاقت را، همدردی‌ را، دلسوزی‌ را، آرامش را و همه‌ی همه‌ی احساسات عمیق و خوب را در او بیابی. و او برایت پدری کند. شب ها را تا صبح اگر گریه کردی نوازشگر روحِ مغموم‌ات باشد و تو را بخواهد. همانطور که هستی دوستت بدارد و آنقدر به تو عشق بورزد که در آخر همانی بشوی که او خواسته. که او گفته... حبیب اگر باشیم حسین علیه السلام یقینا جلوه عظیم تری در حیاتِ‌مان خواهد داشت. حال که هنوز نیاموخته ایم حبیبانه‌ برای حسین اوقات را سپری کنیم؛ لااقل همچون حر، سر به زیر باشیم و شرمنده . شرمندتم حسین. که تو رفاقت را در حق من تمام کردی و من هربار فراموش کردم تو را دارم (: ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی
بخوانید روایت نخلِ عاشق را. بوعلی سینا در فصل اول رساله‌ی العشق، مطرح می‌کند که عشق ویژه‌ی آدمیزاد نیست؛ بلکه در همه موجودات ساری و جاری‌ست... ‌
آنچه انسان را از مردگان متمایز می‌کند حیات است و اگر کسی عشق نداشته باشد و در مسیر نباشد از این حیات بهره‌ای نخواهد داشت ولو این‌که نفس بکشد یا راه برود. و نقطه مقابلش کسی‌ است که عشق را به خانه‌ی قلبش راه دهد و تمام وجودش را فدای عشق کند و دار و ندارش را در طبق اخلاص، تسلیم او نماید؛ او بزرگترين سود را از این معامله نصیب خویش نموده است. حسن‌محمودی ‌
پدر مهربان.mp3
6.27M
گوینده: آقای‌میر نویسنده:‌ طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی ‌انتشار : @AGHAYE_MIR/261
شرحِ مختصری از این روزها .
حوالی ساعت شش عصر قرار هرروزه‌ی ما با اونهاست :) از صبح که بیدار میشم تا عصر، ذهنم مشغولِ و قلبم مشتاق. ذهنم مشغولِ اینه که از چی بهشون بگم؟ چطور باهاشون صحبت کنم که قلبای مهربونشون ذوق کنه؟ ‌. و قلبم مشتاق اینه که زودتر ساعت بگذره و دیدار فرا برسه. قلبا و عمیقا دوسشون دارم. درسته که وقتی می‌رسیم اونها با ذوق و هیجان میان سمتمون‌، بغلمون میکنن و از دلتنگی هاشون میگن. اما خدا میدونه حس ما ده برابر اونهاست(: یعنی من اگر چاره داشتم دونه به دونه اونهارو میبوسیدم، مثل بچه ها از دیدن دوباره‌شون ذوق میکردم و موقع رفتن های های اشک می‌ریختم... ‌اما خب نمیشه .. خدایا ما عبد گناهکار توییم و سرمون پایینه. اما انقدر بنده های کوچک تو مهربون و با محبت هستن که بی دلیل مارو دوست دارن. این خیلی قشنگه:) خدایا ازت ممنونم که این ایام رو با وجود این فسقلی ها برای ما شیرین کردی. و باعث شدی حس کنیم قدر یه ذره کوچک به درد دستگاه اباعبدالله الحسین ع خوردیم. خدایا دمت گرم(: طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی
‌‌ از بچه ها یاد بگیریم : میشه چیزهای ساده رو دوست داشت، میشه از هدیه های کوچیک ذوق کرد، میشه بی دلیل عشق ورزید، میشه خوب بود و توقع نداشت :) ‌
کی گفته که عشق فقط واسه آدم بزرگهاست؟ من خودم از قبل دبستان دلم امام حسین ع رو میخواست :)🌿
‌ از رباب نشینده‌ام شاید نگفته‌اند آن‌قدر که باید. من هم ننوشته ام. نه در دفتر خاطراتم، نه در صفحات مجازی‌ام و نه حتی در حاشیه‌ کتاب‌هایم. اما باید از او گفت؛ از عشقِ بی حد و اندازه‌‌اش به امام حسین علیه السلام، از احساس مادری و عجیبی که به علی اصغر داشت. از وجود مبارکش در زمین کربلا... از چگونگی حیاتِ او پس از ماجرای عاشورا، از شخصیتِ عجیب و برجسته‌اش. همه‌اش را هم که رها کنیم و نگوییم. نمی‌توانیم غمِ عظیمی را که پس از شهادت علی اصغر بر روی قلب او نشست نادیده بگیریم. و روایت نکنیم. نمی‌توانیم به راحتی عبور کنیم. آنها که دریافتند احساسِ مادری چیست و تجربه کرده‌اند؛ یقینا می‌توانند بفهمند که رباب چگونه بر تشنگیِ علی صبوری کرد و چقدر سخت بود که لب‌های ترک خورده‌ی نوزداش را ببیند و کاری از دستش بر نیاید... دانی که چرا طفل به هنگام تولد در همهمه و زمزمه و آه و فغان است؟ چون قبل تولد ز رباب قصه اصغر بشنیده زین رو به ابد اشک به طفلان روان است. ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی | @Sheikh_Alii
‌چه رتبه‌ای است تو را كه سر نماز شبت حسين هم به تو می‌گفت، التماس دعا!
منم دوستتون دارم .
‌ امروز بی مقدمه کلاس را شروع کردم. لطف ارباب بود قطعا، آمدند و نشستند. حتی همان پسر بچه‌های تخسی که روزهای اول جواب سلاممان را هم نمی‌دانند. شعر خواندیم، قرآن خواندیم، از خاطراتمان گفتیم، هم‌بازی شدیم، رفاقت هایمان را پررنگ کردیم. و من به فکر فرو رفتم... منی که غرق شده بودم در دنیای آن‌ها، ناگهان به خودم آمدم. من کجا بودم و آن‌ها کجا؟ دنیای آن‌ها چه ساده بود، چه کوچک بود، چه حقیقی بود... و دنیای من ... دنیا نبود انگار. مرداب بود. و من دلگیر بودم از دلی که دلبسته بود به مرداب و خیال می‌کرد شبیه بچه‌ها به دریا وصل است. و چه خوش خیال بودم من. و چه خوشبخت بودند بچه‌هایی که یک یا حسین ع گفتنشان می‌ارزد به تمام عباد‌ت‌های بی‌میلِ آدمی چون من. ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داشتنی‌های من :)🌿' شما صدای دختر پسر های دبستانیِ منو می‌شنوید که این روزها مهمون قلب‌های مهربون و پاکِشون هستم.
‌ برای یکی از رفقا از مراسم امروز عکس فرستادم تو قابی که عکس گرفته بودم؛ فقط چهره‌ی حاج حسین یکتا دیده می‌شد. رفیقم در جواب پیامم گفت: خوش به سعادتت، نه بخاطر آدمش، بخاطر حرفهایی که میزنه. راستش این جمله عجیب منو به فکر فرو برد. اما بعد از اینکه حسابی به جمله‌اش فکر کردم فهمیدم که چقدر عبارت درستیه(: مگه آدمها جدا از حرفهاشون هستند؟ و مگه غیر از اینه که حرفهاشون گره خورده با عقاید و تفکراتشون؟ و مگه اعتقاد نداریم اگه حرف و عمل یکی باشه، نفوذ کلام هزار برابر میشه؟.. نمیدونم چرا و چطور؟ ولی انگار این جمله ی ساده و کوتاه رفیقم یه درس بزرگ برای من بود. اینکه میشه حق گفت، پای تاریخِ عزتمند اسلام و انقلاب و دفاع مقدس ایستاد، مرثیه سرایی کرد برای شهدا و در آخر محبوب دلها شد. میشه جان فدای شهدا بشی و یهو ببینی شدی حاج حسین یکتا، کسی که جز حقیقت نمیگه و دنیا رو گره زده به یک گوشه نگاه سربازان خمینی. تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه. سخن بگويد تا شناخته شويد كه آدمى در زير زبانش پنهان است. مولاعلی‌ع ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی
‌ یک دهه افتخار نوکری داشتیم اینکه چقدر از این فرصت استفاده کردیم به کنار. اما چطور میشه باور کنیم که دیگه ایام تبلیغی‌مون تموم شده و باید مثل گذشته به روزمرگی‌های عادی‌مون بسنده کنیم؟ کاش امام حسین ع نگاهی به قلبمون بندازه و یه دغدغه‌ی مهدویِ تموم نشدنی بهمون بده(:
شما را روی سر شما را روی چشم باید گذاشت! که یادمان نرود این حسین حسین گفتن‌ها در آرامشِ این شب‌هایمان ثمره‌ی خون شماست :) ‌
‌‌ امروز میخواستم سخنرانی شیخ علی رو به صورت کامل براتون ضبط کنم. اما متاسفانه نشد. اما چندتا ویس کوتاه ضبط کردم. البته چون داشتن با میکروفون صحبت میکردن و محفلِ روضه بود؛ شاید صدا خیلی واضح نباشه. دوست داشتید گوش بدید استفاده کنید. ‌‌
343.8K
577.3K