امروز
بی مقدمه
کلاس را شروع کردم.
لطف ارباب بود قطعا، آمدند و نشستند. حتی همان پسر بچههای تخسی که روزهای اول جواب سلاممان را هم نمیدانند.
شعر خواندیم، قرآن خواندیم، از خاطراتمان گفتیم، همبازی شدیم، رفاقت هایمان را پررنگ کردیم.
و من به فکر فرو رفتم... منی که غرق شده بودم در دنیای آنها، ناگهان به خودم آمدم. من کجا بودم و آنها کجا؟ دنیای آنها چه ساده بود، چه کوچک بود، چه حقیقی بود... و دنیای من ...
دنیا نبود انگار. مرداب بود. و من دلگیر بودم از دلی که دلبسته بود به مرداب و خیال میکرد شبیه بچهها به دریا وصل است. و چه خوش خیال بودم من. و چه خوشبخت بودند بچههایی که یک یا حسین ع گفتنشان میارزد به تمام عبادتهای بیمیلِ آدمی چون من.
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داشتنیهای من :)🌿'
شما صدای دختر پسر های دبستانیِ منو میشنوید که این روزها مهمون قلبهای مهربون و پاکِشون هستم.
برای یکی از رفقا
از مراسم امروز عکس فرستادم
تو قابی که عکس گرفته بودم؛ فقط چهرهی حاج حسین یکتا دیده میشد.
رفیقم در جواب پیامم گفت: خوش به سعادتت، نه بخاطر آدمش، بخاطر حرفهایی که میزنه.
راستش این جمله عجیب منو به فکر فرو برد. اما بعد از اینکه حسابی به جملهاش فکر کردم فهمیدم که چقدر عبارت درستیه(:
مگه آدمها جدا از حرفهاشون هستند؟ و مگه غیر از اینه که حرفهاشون گره خورده با عقاید و تفکراتشون؟ و مگه اعتقاد نداریم اگه حرف و عمل یکی باشه، نفوذ کلام هزار برابر میشه؟..
نمیدونم چرا و چطور؟ ولی انگار این جمله ی ساده و کوتاه رفیقم یه درس بزرگ برای من بود. اینکه میشه حق گفت، پای تاریخِ عزتمند اسلام و انقلاب و دفاع مقدس ایستاد، مرثیه سرایی کرد برای شهدا و در آخر محبوب دلها شد.
میشه جان فدای شهدا بشی و یهو ببینی شدی حاج حسین یکتا، کسی که جز حقیقت نمیگه و دنیا رو گره زده به یک گوشه نگاه سربازان خمینی.
تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه. سخن بگويد تا شناخته شويد كه آدمى در زير زبانش پنهان است. مولاعلیع
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#روز_نوشتهای_دلی
#محرم
یک دهه افتخار نوکری داشتیم
اینکه چقدر از این فرصت استفاده کردیم به کنار. اما چطور میشه باور کنیم که دیگه ایام تبلیغیمون تموم شده و باید مثل گذشته به روزمرگیهای عادیمون بسنده کنیم؟ کاش امام حسین ع نگاهی به قلبمون بندازه و یه دغدغهی مهدویِ تموم نشدنی بهمون بده(:
#ماجرایتبلیغ #رسالتطلبگی
شما را روی سر
شما را روی چشم باید گذاشت!
که یادمان نرود این حسین حسین گفتنها در آرامشِ این شبهایمان ثمرهی خون شماست :)
امروز میخواستم سخنرانی شیخ علی رو به صورت کامل براتون ضبط کنم. اما متاسفانه نشد. اما چندتا ویس کوتاه ضبط کردم. البته چون داشتن با میکروفون صحبت میکردن و محفلِ روضه بود؛ شاید صدا خیلی واضح نباشه.
دوست داشتید گوش بدید استفاده کنید.
محبت اباعبدالله الحسین علیه السلام، در انزوای مطلقِ ذهن، تو را به جماعتِ خوبان وصل میکند. هیچ هم که باشی، با حسین ع به اوج میرسی :)
دلم میخواد، کتاب های حوزه رو بغل کنم ببرم کنج امام زاده، بشینم تا شب برای امتحان درس بخونم. بعد برگردم خونه؛ شعر بخونم، به گلها آب بدم، چای دم کنم و با صلواتهایی که زیر لب میفرستم سعی داشته باشم استرس عجیبی که توی دلم نشسته رو کتمان کنم.
گاهی وقتها چیزهای ساده و همیشگی، آرزوی آدم میشه. مدتیه از فضای حوزه دور بودم و این عجیب ترین غمیه که رو دلم نشسته. انگار دنیا پر شده از دی اکسید کربن و من آدمی که نمیتونم بدون اکسیژن به نفس کشیدن ادامه بدم.. جدای از قشنگی های طلبگی و رسالت هایی که روی دوش آدم میزاره، خود فضای حوزه هم انسان سازِ و روح آدمو نوازش میکنه. یجورایی انگار هوای اونجا، هوای بهشته :)🌿
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#طلبگی #روزنوشتهایدلی