مراسم اعتکاف تمام شد
از دو ماه پیش منتظر امروز بودم که بگویم مراسم اعتکاف تمام شد
مراسمی که مربوط است به مسجد جامع و نمی شود از زیرش در رفت و البته هر سال سخت تر هم می شود، کلی مخاطب دارد و کلی قضایا که خوب یا بد اتفاق می افتد.
امسال احتمال می دادیم که به خاطر هزینه های بالا و وضعیت امتحانات بچه ها و البته بخاطر ممنوع بودن استفاده از گوشی همراه در اعتکاف، ثبت نام ما هم خلاصه بشود در کمتر از صد و پنجاه نفر اما با همه این حرفها، جمعیت امسال بی نظیر بود.
وجود بیش از سیصد دانش آموز پسر فضایی را در مسجد به وجود آورده بود که هر رفیقی می آمد با چشمانی نگران به مسجد نگاه می کرد، در گوش من می گفت خدا کمکت کند....
بعضی از دوستان هم در جایگاه مربی قبول دعوت و زحمت کرده بودند و حضور داشتند که نزدیک به بیست نفر می شدند، اینها یا معلم بودند و یا روحانی، و یا روحانی هایی که معلم هم بودند و یا هیچ کدام اما می توانستند مربی باشند.
جمع رفقای ما برای اداره بچه ها خیلی عالی بود، اینکه وقتی داخل اتاق صوت مسجد نشسته بودیم و منتظر اذان مغرب آخرین روز اعتکاف بودیم بعضی بچه ها می آمدند و از بعضی دوستان طلبه من خداحافظی می کردند، این یعنی ارتباط گرفته بودند و این صحنه های زیبا کم نبود و از همین ارتباط ها نیروها ساخته می شود.
اما حرف هایی آدم را اذیت می کند، به قول شیخ محمد آدم از کار خسته نمی شود اما از حرفهایی که در مورد کار زده می شود چرا....!
حرف هایی که یا از روی دلسوزی نیست یا اگر از روی دلسوزی است در اوج بی سلیقگی گفته می شود و گاهی نشان میدهد که متکلم این حرف ها هیچ شناختی از نسل جدید ندارد.
اعتکاف 1403 هم تمام شد، خدا به ما رحم کند با این کم کاری هایمان، خدا رحم کند وقتی ما را به میز محاکمه بکشاند و بگوید از حضور سه روزه پانصد نفر در مسجد چه نتیجه ای گرفتید و چه کارهایی انجام دادید؟ و من جز کم کاری و شرمندگی چیزی یادم نیاید.
دوستانم باعث دلگرمیم بودند اما چند حرف دارم، با دوستان طلبه و فرهنگی
آنها که اهل کار فرهنگی هستند.
بنده حقیر معتقد هستم نماز سراسرش درس است، مثلا شما در نماز یک نقطه سخت دارید، آنهم شروع نماز است، یعنی اگر خودت را به پای سجاده کشاندی و الله اکبر تکبیر الاحرام را گفتی بقیه اش روال است، یعنی بین آدم های بی نماز و با نماز فقط یک الله اکبر فاصله است، این را که بگویی مجبور می شوی تا آخرش پیش بروی و سلام آخر نماز را بگوئی، خب تو دیگر تارک الصلاة نیستی، و کار فرهنگی هم همین است، باید شروع کنی، بقیه اش سخت هم که باشد مجبور می شود تا آخر کار بروی، دوستانم یادشان هست که چقدر اول شروع اعتکاف به خودم بد و بیراه می گفتم.
نکته دوم اینکه برای کار با دیگران باید تحمل ها را زیاد کرد، ریاضتی است کار با کسانی که صد در صد قبولشان نداری، مثلا در همین اعتکاف بیست و هفت نفر به عنوان مربی به من قول داده بودند که در اعتکاف حضور داشته باشند اما ده نفرشان بی هیچ دلیلی زیر قولشان زدند، و این قسمتی از کار است.
یا اینکه من با دیگران در بعضی از مسائل مخالف بودم اما مجبور می شدم بخاطر اینکه تعامل ها وجود داشته باشد سکوت کنم و هیچ نگویم، این هم قسمت از کار است.
و اینکه عده ای هستند که بدی ها را می بینند و عده ای هم خوبی ها را، ما به هیچ کدام نباید کار بگیریم، ما باید سعی کنیم بهترین کار را انجام بدهیم تا خدا خودش ببیند و بهترینهاش را بخرد، البته خاصیت خریداری خدا این است که اگر خریدار شد دَرهم می خرد و خیلی خوب و بدش نمی کند.
تشکر می کنم از همه کسانی که اعتکاف مسجد جامع را پیش بردند، آقای برهانی که پشت صحنه و تدارکات را برعهده داشتند و بی کم و کاست وقت گذاشتند و زحمتها کشیدند، برادران عزیزم که در جایگاه مربیگری کمک کردند که به خاطر تعدادشان اسم نمی برم، خانم هایی که که در قسمت خواهران خادمی و مربی گری می کردند.
و بسیجی هایی که شب و روز در بحث امنیت تلاشها کردند و بی خوابی ها کشیدند.
خدا از همه قبول کند
الان فردای اعتکاف 1403 است
تشکر از همه دوستان و دست اندرکاران
#دلنوشته
#اعتکاف
#اعتکاف_مسجد_جامع_کاشمر
#اعتکاف_دانش_آموزی
#اعتکاف1403
https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
در آن جمعیت کثیر وقتی قرار بر خوابیدن بود یکی از بچه ها سرفه ای غیر عادی می کرد و همه سرفه می کردند و صدای سرفه ها مسجد را بپر می کرد.
یک بار هم وسط سفره افطار یکی شروع کرد به دست زدن همه دست زدن و شلوغ کردند.
یک بار هم وقتی سخنران داشت ذکر مصیبت می کرد همه گریه می کردند.
یکی از خانم ها گفت پرچم گنبد امام حسین را بیاورید تا ببریم برای خواهران....
پرچم دست مداح بود و صورتش را گذاشته بود روی پرچم و گریه می کرد و جمع با او گریه می کردند
به یکی گفتم پرچم را بگیر تا ببرم....
پرچم را از دست مداح گرفت و به من رساند، تا پرچم به دستم رسید یکی از بچه ها که صورتش از گریه خیس شده بود خودش را به پرچم رساند و با صدای بلند هق هق میزد و گریه می کرد، دیگری آمد و دیگران آمدند دیگر نتوانستم خودم پرچم را ببرم خیلی عجیب بود
همان بچه هایی که کف می زدند و شلوغ می کردند حالا اینطور با امام حسین عشق بازی می کردند
من اینطور فهمیدم، بستگی دارد چه جَوی حاکم باشد، همه همان کار را می کنند
امام حسین هیاهو می خواهد، جو را باید امام حسینی کرد، خودش درست می شود.
#دلنوشته
#اعتکاف
#اعتکاف_مسجد_جامع_کاشمر
#اعتکاف_دانش_آموزی
#اعتکاف1403
https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari