eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
515 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
708 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
در فارسی امروز، به‌خصوص در زبان محاوره، گاه واژۀ «ناغافل» را به‌صورت قید یا صفت و در معنی «ناگهانی، ناگهان، بی‌خبر، غافل‌گیرانه» به کار می‌برند. این کاربرد صحیح نیست؛ زیرا «غافل» خود به‌معنی «بی‌خبر» است و افزودن پیشوند منفی‌سازِ «نا» به آن، معنایش را برعکس می‌کند. به‌بیان گویاتر، «ناغافل» به‌لحاظ ساخت واژگانی، برابر است با «نابی‌خبر» که خود مساوی می‌شود با «باخبر»؛ یعنی درست برعکسِ چیزی که غالباً از آن قصد می‌کنند. پس این جملات غلط است: ـ ناغافل خوابم برد. ـ ناغافل سیل آمد. "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 "دانشجو" در جوامع، سمبل "دانش" و "آگاهی" بوده‌است، به همین علت در طبقه‌ی "خواص" جا داشته و دارد. خواص کسانی هستند که دیگر افراد جامعه، آنها را الگوی فکری و رفتاری خود می‌دانند. این ویژگی، هم محل "اعتلاء" می‌تواند باشد هم "آسیب". اعتلایش وقتی است که دانشجویان تلاش کنند از پوسته‌های ظاهری و قشری‌ عبور کنند و به واقعیت‌ و حقیقت‌ دست یابند. آسیبش آنجاست که دانشجویانِ ما را دچار توهم آگاهی کنند و با مهندسی افکار از آنان بازیچه‌ای بسازند برای مقاصد مختلف. در این غبارها و توهم‌ها و هیاهوها تو آگاهی را انتخاب کن و به دنبال علم و دانش باش. "تفکر" و "مطالعه" دو بالی است که تو را به اوج می‌برد تا از ابرهای توهم‌زا بگذری و از بالا همه‌چیز را مشاهده کنی‌. پس: بخوان، فکر کن، اوج بگیر، آگاه شو، بساز 🏵روزت مبارک دانشجو🏵 "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🌼🌸و تبریک ویژه به دانشجویان عزیزم که می‌دانند چقدر دوستشان دارم🌸🌼 الهی در اوج باشید و بدرخشید
◾صلی‌الله علیک یا فاطمه‌الزهرا 🔹 چشم‌انتظار 🔹 ..رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش انار تازه بچیند برای او در عرش کمی بلندتر از گریه‌های کودکشان درخت‌های جهان در حیاط کوچکشان کنار باغچه، زن داشت ربنا می‌کاشت برای تک‌تک همسایه‌ها دعا می‌کاشت و بی‌قرارتر از کودکی که در بر داشت غروب می‌شد و زن فکر شام در سر داشت چه خانه‌ای‌ست که حتی نسیم در می‌زد فدای قلب تو وقتی یتیم در می‌زد صدای پا که می‌آمد تو پشت در بودی به یاد در زدن هر شب پدر بودی فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود اسیر لقمۀ نانت فقیر آمده بود صدای پا که می‌آید... علی‌ست شاید... نه... همیشه پشت در اما... کسی که باید... نه... نسیمی از خم کوچه، بهار می‌آورد علی برای حبیبش انار می‌آورد خبر دهان به دهان شد انار را بردند و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند انار را همه بردند و نار آوردند قرار بود نرنجی ز خار هم... اما... به چادرت ننشیند غبار هم... اما... قرار بود که تنها تو کارِخانه کنی نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی فدای نافله‌ات! از خدا چه می‌خواهی؟ رمق نمانده برایت... شفا نمی‌خواهی؟ صدای گریۀ مردی غریب می‌آید تو می‌روی همه جا بوی سیب می‌آید تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی‌ماه به عزت و شرف لا اله لا الله.. "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا