🔹از جان گذشته🔹
این زن که از برابر طوفان گذشتهبود
عمرش کنار حضرت باران گذشتهبود
صبرش امان حوصلهها را بریدهبود
وقتی که از حوالی میدان گذشتهبود
باران اشک بود و عطش شعله میکشید
آب از سر تمام بیابان گذشتهبود
آتش گرفته بود و سر از پا نمیشناخت
از خیمههای بی سر و سامان گذشتهبود
اما هنوز آتش در را به یادداشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشتهبود...
میدید آیه آیهٔ آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشتهبود
یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشتهبود
بر صفحههای سرخ مقاتل نوشتهاند
این زن هزار مرتبه از جان گذشتهبود
#احمد_حسینپورعلوی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast