eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
529 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
684 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
احمد عزیزی (زادهٔ ۴ دی ۱۳۳۷ – درگذشتهٔ ۱۶ اسفند ۱۳۹۵) شاعر معاصر کُرد اهل کرمانشاه بود وی بر اثر بروز یک بیماری، ۹ سال پایان عمرش را با سطح هشیاری پایین به سر برد. عزیزی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به دعوت شمس آل احمد به تهران آمد و موفق به دیدار شهید آیت الله مطهری شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی به همراه خانواده به تهران آمد و سپس برای مدتی ساکن شهرستان نور شد، سپس در تهران اقامت گزید و به همکاری با روزنامه جمهوری اسلامی پرداخت. عزیزی شاعری منحصر به فرد و ارائه دهنده سبک جدید مثنوی در کشور بود. دلیل سرشناسی وی همین سبک متمایز و نو در شعر (مثنوی) و نثر شطح‌گونه بود.  تمایل سبک وی به معنویت و عرفان اسلامی با فرم جدیدی از مثنوی -ملهم از مثنوی مولوی- در شعر معاصر بی‌نظیر است. این سبک تأثیر بسیار زیادی در شعر معاصر گذاشته‌است. او مثنوی‌هایش را غالباً با وصف طبیعت آغاز می‌کند و با تمهیدات گوناگون و با توسل به مناسبات و ترکیبات نو وتجنیسات سنتی، رفته رفته به موضوع اصلی گریز می‌زند. وی در ساختن ترکیبات نو به شیوه شعرای سبک هندی نیز مهارتی خاص دارد. برای نمونه می‌توان به این ترکیب‌ها اشاره کرد: جبرئیل آباد الهام، آب بازی‌های فطرت، تابستان عُزلت، تب خیس تکلم، درختان پا به ماه، کولیان شبنم فروش و .... کفش‌های مکاشفه، شطحیات، یک لیوان شطح داغ، باران پروانه، روستای فطرت، قوس غزل، ترانه‌های ایلیایی از جمله آثار وی است. نمونه ای تلخیص شده از یکی از مثنوی‌های وی تقدیم شما خواهد شد. "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
عشق من! پاييزآمد مثل پار باز هم، ما باز مانديم از بهار احتراق لاله را ديديم ما گل دميد و خون نجوشيديم ما بايد از فقدان گل، خونجوش بود در فراق ياس، مشكي پوش بود ياس بوي مهرباني مي‌دهد  عطر دوران جواني مي‌دهد ياس‌ها يادآور پروانه‌اند ياس‌ها پيغمبران خانه‌اند ياس در هر جا نويد آشتي‌ست ياس دامان سپيد آشتي‌ست ياس بوي حوض كوثر مي‌دهد  عطر اخلاق پيمبر مي‌دهد حضرت زهرا دلش از ياس بود  دانه‌هاي اشكش از الماس بود داغ عطر ياس زهرا زير ماه مي‌چكانيد اشك حيدر را به چاه عشق محزون علي ياس است و بس چشم او يك چشمه الماس است و بس  اشك مي ريزد علي مانند رود بر تن زهرا، گل ياس كبود گريه كن حيدر! كه مقصد مشكل است اين جدايي از محمد مشكل است گريه كن زيرا كه دُخت آفتاب بي‌خبر بايد بخوابد در تراب  گريه كن زيرا كه كوثر خشك شد زمزم از اين ابر ابتر خشك شد ياس خوشبوي محمد داغ ديد صد فدك زخم از گل اين باغ ديد مدفن اين ناله غير از چاه نيست جز تو كس از قبر او آگاه نيست گريه بر فرق عدالت كن كه فاق مي‌شود از زهر شمشير نفاق گريه بر طشت حسن كن تا سحر كه ُپر است از لخته‌ي خون جگر گريه كن چون ابر باراني به چاه بر حسین تشنه لب در قتلگاه خاندانت را به غارت مي‌برند دخترانت را اسارت مي‌برند گريه بر بي دستي احساس كن! گريه بر طفلان بي عباس كن!  باز كن حيدر! تو شطِّ اشك را تا نگيرد با خجالت مشك را گريه كن چون گريه ي ابر بهار گريه كن بر روي گل هاي مزار  مثل نوزادان كه مادر مرده‌اند مثل طفلاني كه آتش خورده‌اند گريه كن در زير تابوت روان گريه كن بر نسترن‌هاي جوان گريه كن زيرا كه گل‌ها ديده‌اند ياس‌هاي مهربان كوچيده‌اند "آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast