غزل غریب
در خانهات غریبه و در کوچهها غریب
هرگز نبوده هیچ کسی در دو جا غریب
نامرد بود و شیشهی عمر تو را شکست
در خانهات گذاشت تو را آشنا غریب
میخواستم که نام ترا بر لب آورم
دستی ولی گذاشت ردیف مرا: غریب
از تو گدا رسید به دولت ولی دریغ
در ملک خویشتن، شدی ای پیشوا غریب
بودند آشنا همه در کوچه با شما
ماندی کنار مادر خود، پس چرا غریب؟
دستان سنگ خورد به آیینه، خرد شد
افتاد مادرت به زمین، بی هوا، غریب
دیدم مدینه را شدم از اشک، آبشار
ریحانه بود پیش رسول خدا غریب
در باغ مصطفی، گل تو خاک میخورد
پیچیده است عطر تو در این فضا غریب
پرپر شدی و تشت، تو را در بغل گرفت
مادر به گریه گفت عزیزم: بیا غریب!
نه گنبدی، نه صحن و سرایی، نه زائری
مثل بقیع هست مگر کربلا غریب؟
صبح دوشنبه، قبل سلام علی الحسین
گویم تو را به گریه، سلام علی غریب
#امام_حسنمجتبی ع
#سیدمحمدحسین_ابوترابی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast