eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
532 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
919 ویدیو
74 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
تو آن امام غریبی، تو آن امام رئوف در این کرانه به خورشید بی‌بدل معروف به یک اشارۀ ابرو، نَهَیتَ عَن مُنکَر به مهربانیِ لبخند، اَمَرتَ بِالمَعروف تو نور در دل من ریختی، نفهمیدم نبود سنخیتی بین ظرف با مظروف چه‌قدر آینه بیتوته کرده در حرمت چه‌قدر دل که در این بارگاه کرده وقوف برادرانه در آغوش خویش می‌کِشی‌ام خوشم که هیچ غمی نیست در جوار رئوف من از نگاه تو خواندم «فَمَن یَمُت یَرَنی» تو را همان دم آخر، فِی الاحتِضار اَشوف برای وصف تو تنها سکوت باید کرد چه الکن است در این آستان زبان حروف دو خط روایت ابن شبیب را خواندم و پا به پای دلم سوخت برگ برگ لهوف کبوترانه دلم پر کشید تا گودال که دعبل آمد و سرداد روضۀ مکشوف چه کشته‌ای، چه غریبی، مُخَضَّبٌ بِدِماء چه مقتلی، چه شهیدی، مُقَطَّعٌ بِسُیوف 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
علیه‌السلام 🔹رزم عبدالله🔹 در عشق، بنای نیک‌نامی دارند جسم‌اند که یک جان گرامی دارند در مقتل گودال، یکی باز دوید... این جان‌به‌کفان مگر تمامی دارند فهمید که لحظه، لحظه‌ای جان‌کاه است در معرکه دید فرصتش کوتاه است گودال که ختم ماجرا نیست، ببین این تازه شروع رزم عبدالله است می‌خواست چو قاسم بشود فرجامش از خیمه دوید جان ناآرامش در معرکه دست او قلم شد امّا نگذاشت که از قلم بیفتد نامش 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
علیه‌‌السلام 🔹رازدار سِرّ مگو🔹 حرف او شد که شد دلم روشن در دلم شوق اوست کرده وطن جامۀ کهنه‌ای به تن، دل من از در خانۀ امام حسن سرخوش و نونوار می‌آید با فقیران نشسته روی حصیر برکت می‌دهد به نان و پنیر به نگاهش دل یتیم، اسیر هیچ فرقی نمی‌کند که فقیر از کدامین دیار می‌آید باز تا بخششی دوباره کند اهل آن نیست استخاره کند سنگ را مهر او ستاره کند به نگاهی اگر اشاره کند ابر پروانه‌وار می‌آید مثل آیینه است آیینش رمضان الکریم مسکینش شمس از سکه‌های زرینش از ریاحین باغ و التّینش عطر و بوی بهار می‌آید دل‌شکسته‌ست از زمانۀ خود تکیه داده به نخل خانۀ خود غرق در شور بی‌کرانۀ خود هر شب از خلوت شبانۀ خود ماه شب‌زنده‌دار می‌آید هرچه دِرهم تصدّق سر او غرق زخم است روح و پیکر او زرهش هست یکه سنگر او تک و تنهاست گرچه، لشکر او به نظر بی‌شمار می‌آید چه کند؟ تیغ را غلاف کند؟ گوشۀ خانه اعتکاف کند؟ یک نفر نیست اعتراف کند؟ او اگر نیّت مصاف کند چه کسی پای کار می‌آید؟ زخم اگر بشکفد به جامۀ صلح یا که خونین شود عمامۀ صلح مصلحت هست در ادامۀ صلح دارد از پای عهدنامۀ صلح با شکوه و وقار می‌آید خون‌جگر از کلام بعضی‌ها ناامید از مرام بعضی‌ها زهر خورد از طعام بعضی‌ها زخم خورد از سلام بعضی‌ها همچنان بردبار می‌آید گرچه دشمن کمر به قتلش بست حرمتش را اگرچه دوست شکست رشتۀ طاقتش نرفت از دست از قعودی که ریشه‌اش صبر است چه قیامی به بار می‌آید او فدا شد فدای عاشورا در صدایش صدای عاشورا بانی ماجرای عاشورا صلح او رهگشای عاشورا نوبت کارزار می‌آید 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast