چند رباعی از عبید زاکانی
هر چند که دردِ دل هر خسته بسی است
وز دست فلک، رشتهی بگسسته بسی است
زنهار، ز کارِ بسته، دل، تنگ مدار
در نامهی غیب، راز سربسته بسی است
🌺🌺🌺
در کوچهی فقر، گوشهای حاصل کن
وز کِشت حیات، خوشهای حاصل کن
در کهنه رِباط دهر، غافل منشین
راهی پیش است، توشهای حاصل کن
🌺🌺🌺
ای آن که به جز تو نیست فریادرسی
غیر از کَرَمت، نداد کس دادِ کسی
کار من مستمند بیچاره بساز
کان بر تو به هیچ آید و بر ماست بسی
رباط: کاروانسرا
کلیات عبید زاکانی، رباعیات، ص ۱۰۹، ۱۱۲ و ۱۱۳.
#عبید_زاکانی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast