آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
غم فراق عزیزان فزون ز حد شمار است
چگونه عرض کنم؟ بیشمار را چه نویسم؟
#فیض_کاشانی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
از عمر بسی نماند ما را
در سر هوسی نماند ما را
رُفتیم ز دل غبار اغیار
جز دوست کسی نماند ما را
رفتیم به آشیانهٔ خویش
رنج قفسی نماند ما را
از بس که نفس زدیم بیجا
جای نفسی نماند ما را
یاران بِشُدَند رفتهرفته
دمساز کسی نماند ما را
گرمی بردند و روشنائی
ز ایشان قبسی نماند ما را
گلهایْ رفتند زین گلستان
جز خاروخسی نماند ما را
دلواپسیِ دگر نداریم
در دهر کسی نماند ما را
کو خضرِ رهی در این بیابان
بانگ جرسی نماند ما را
جز ناله که مونس دل ماست
فریادرسی نماند ما را
بستیم چو فیض لب ز گفتار
چون همنفسی نماند ما را
#فیض_کاشانی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
دل از من بردی ای دلبر به فن آهسته آهسته
تهی کردی مرا از خویشتن آهسته آهسته
کشی جان را به نزد خود ز تابی کافکنی در دل
به سان آنکه میتابد رسن آهسته آهسته
ترا مقصود آن باشد که قربان رهت گردم
ربایی دل که گیری جان ز من آهسته آهسته
چو عشقت در دلم جا کرد و شهر دل گرفت از من
مرا آزاد کرد از بود من آهسته آهسته
به عشقت دل نهادم زین جهان آسوده گردیدم
گسستم رشته جان را ز تن آهسته آهسته
ز بس بستم خیال تو، "تو" گشتم پای تا سر من
"تو" آمد، خرده خرده رفت من آهسته آهسته
سپردم جان و دل نزد تو و خود از میان رفتم
کشیدم پای از کوی تو من آهسته آهسته
جهان پر شد ز حرف فیض و رندیهای پنهانش
شدم افسانهٔ هر انجمن آهسته آهسته
#فیض_کاشانی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast