eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
532 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
933 ویدیو
76 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
تو قله خیالی و تسخیر تو محال  بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال  ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
مپرس از دل خود لاله‌ها چرا رفتند؟ که بوی کافری از این سوال می‌آید ... به لحظه‌لحظه این روزهای سرخ قسم که بوی سبزترین فصل سال می‌آید 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«آینۀ تمام‌نمای خدا» با ریگ‌های رهگذر باد با بوته‌های خار در خیمه‌های خسته بخوانید در دشت‌های تشنه با اهل هر قبیله بگویید: لات و منات و عزی را دیگر عزیز و پاک مدارید این مهر و ماه را مپرستید اینک ماهی دگر برآمد و خورشید دیگری آه ای امین آمنه، ای ایمان! باری اگر دوباره درآیی روی تو را خورشیدها چنان که ببینند گل‌ها آفتاب‌پرست تو می‌شوند ای آتش هزارۀ زرتشت از معبد دهان تو خاموش! ای امّی امین! میلاد تو ولادت انسان است -انسان راستین - آن شب چه رفت با تو، نمی‌دانم شاید خود نیز این حدیث ندانی با تو خدا به راز چه می‌گفت؟ باری تو خود اگر نه خداگونه بوده‌ای یارایی کلام خدا را نداشتی! گر بعثت تو سبب عصمت تو بود آنک چگونه کودک عصمت را تا موسم بلوغ نبوت رسانده‌ای؟ میلاد تو اگر نه همان بعثت تو بود! هان ای پرنده‌های مهاجر آنک پرنده‌ای که به هجرت رفت بی‌آن‌که آشیانه تهی ماند آن شب مشام خالی بستر از بوی هجرت تن او پر بود اما به جای او ایثار زیر عبای خوف و خطر خوابید تا چشم‌های خویش فرو بست گفتی آینۀ تمام‌نمای خدا شکست! آه ای یتیم آمنه، ای ایمان! دنیا یتیم آمدنت بود دنیا یتیم رفتنت آمد! خیل فرشتگان با حسرتی ز پاکی جبرآلود در اختیار پاک تو حیران‌اند تو اسطوره‌ای ز نسل خدایانی؟ یا از تبار آدمیانی؟ تردید در تو نیست در خویش بنگریم و ببینیم آیا خود از قبیلۀ انسانیم؟ در وقت هر نماز من با خدا سخن ز تو بسیار گفته‌ام بس می‌کنم دگر که تو را باید تنها همان خدا بسراید! 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
ما هیچ نیستیم جز سایه‌ای ز خویش آیینِ آینه خود را ندیدن است گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامُشی پاسخ همین تو را تنها شنیدن است بی‌درد و بی‌غم است چیدن رسیده را خامیم و درد ما از کال چیدن است... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
. دو دستم ساقهٔ سبز دعایت گل اشکم نثار خاک پایت دلم در شاخهٔ یاد تو پیچید چو نیلوفر شکفتم در هوایت به یادت داغ بر دل می‌نشانم ز دیده خون به دامن می‌فشانم چو نی گر نالم از سوز جدایی نیستان را به آتش می‌کشانم به یادت ای چراغ روشن من ز داغ دل بسوزد دامن من ز بس در دل گل یادت شکوفاست گرفته بوی گل پیراهن من همه شب خواب بینم خواب دیدار دلی دارم دلی بی‌تاب دیدار تو خورشیدی و من شبنم، چه سازم نه تاب دوری نه تاب دیدار سری داریم و سودای غم تو پری داریم و پروای غم تو غمت از هر چه شادی دل‌گشاتر دلی داریم و دریای غم تو 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
. صدای عبور کیست؟ این جزر و مدِ چیست که تا ماه می‌رود؟ دریای درد کیست که در چاه می‌رود؟ این‌سان که چرخ می‌گذرد بر مدار شوم بیم خسوف و تیرگیِ ماه می‌رود گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است یک لحظه مکث کرده، به اکراه می‌رود آبستن عزای عظیمی‌ست، کاین چنین آسیمه سر نسیم سحرگاه می‌رود امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان یا آفتاب روی زمین راه می‌رود؟ در کوچه‌های کوفه صدای عبور کیست؟ گویا دلی به مقصد دلخواه می‌رود دارد سر شکافتن فرق آفتاب آن سایه‌ای که در دل شب راه می‌رود 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماه تمام میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
قصیدۀ ناتمام خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم شکست کشتی دریادلان اگر در موج از آن کرانه که ماندند؛ ما ادامه دهیم اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست تو را به وسعت آیینه‌ها ادامه دهیم تو آن قصیدۀ شیوای ناتمامی، کاش به شیوه‌ای که بشاید؛ تو را ادامه دهیم قدس‌سره 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
من می‌شنوم رنگ صدا را آبی آهنگ ترِ ترانه‌ها را آبی در موج بنفش عطر گل می‌بینم موسیقی لبخند خدا را آبی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
. می خواستم  شعری برای جنگ بگویم دیدم نمی شود دیگر قلم زبان دلم نیست  گفتم :  باید زمین گذاشت قلم‌ها را  دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست باید سلاح تیزتری برداشت باید برای جنگ  از لوله ی تفنگ بخوانم  - با واژه‌ی فشنگ - می‌خواستم  شعری برای جنگ بگویم شعری برای شهر خودم - دزفول -  دیدم که لفظ ناخوش موشک را  باید به کار برد اما  موشک زیبایی کلام مرا می‌کاست گفتم که بیت ناقص شعرم  از خانه‌های شهر که بهتر نیست بگذار شعر من هم چون خانه‌های خاکی مردم خرد و خراب باشد و خون آلود باید که شعر خاکی و خونین گفت باید که شعر خشم بگویم  شعر فصیح فریاد -هر چند ناتمام ... 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
. ما می‌پذیریم که ملتی جنگ طلب هستیم ما برای "استقرار صلح" جنگ می‌کنیم و شما برای "استمرار جنگ" پیشنهاد صلح می‌کنید 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast