به یاد قیصر امینپور
غزلی از محمدرضا طهماسبی
شاعر، مراقب باش جانت را
بیرون نریز آتشفشانت را
با سنگ عقل مردمان مشکن
آیینههای ناگهانت را
با خاکیان، از خاک صحبت کن
شاید نفهمند آسمانت را
تو مست شعر تازهای بودی
هر بار بو کردم دهانت را
شاعر، مراقب باش ما رفتیم
ایزد نگه دارد زبانت را
گزارهها، طهماسبی، ص ۴۱ و ۴۲.
#محمدرضا_طهماسبی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
🌹مادر
بس پُر برکت شبیه گندم، این خوشهی دسته دسته، مادر
نانی است شریف و تُرد هر چند، خرد است و خمیر و خسته، مادر
تن باشد اگر تکیده در تب، جان باشد اگر رسیده بر لب
من کودکِ قلوه سنگ در مُشت، آیینهی دل شکسته مادر
بر پهنهی قیل و قال قالی، همراه ترنج و ماهی و گل
در دست کلید خُلدش اما، در خانهی ما نشسته، مادر
چون فرش، کلافِ مِهر از خویش، بگسست و گِره به پای من زد
زین روست که دل به دارِ دنیا، هی بسته و هی گسسته، مادر
دیده است غم مرا اگر چه، خود عینک او ته استکانی است
من چای به لب نبرده خوانده است، این قصه به چشم بسته، مادر
خورشید از آسمانمان رفت، تاریک نشستهایم و خاموش
این صیدِ به بند مانده ماییم، آن مرغِ ز دام رسته، مادر
تسنیم بهشت نوش جانت، وآن سایهی روحبخش طوبی
تو رفتی و ما به گریه گفتیم، بادا سفرت خجسته مادر!
#محمدرضا_طهماسبی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast