دیدمت چشم تو جا در چشمهای من گرفت
آتشــی یک لحــظه آمد در دلـــم دامن گرفت
آنقدر بیاختیـــار این اتفــاق افتاد کـــه
این گناه تازهی من را خدا گردن گرفت
در دلم چیزی فرو میریزد آیا عشق نیست
این کــــه در اندام من امـــروز باریدن گرفت؟
من که هستم؟ او که نامش را نمی دانست و بعد-
رفت زیــر سایـــهی یک "مرد" و نـــــام "زن" گرفت
روزهای تیـره و تاری کـــه با خود داشتم
با تو اکنون معنی آیندهای روشن گرفت
زندهام تا در تنم هرم نفسهای تو هست
مرگ میداند: فقـط باید تـو را از من گرفت
زنده یاد #نجمه_زارع
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
حال مرا نپرس که هنجارها مرا...
مجبور میکنند بگویم که بهترم!
#نجمه_زارع
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
نروید آی ! به چشمان شما محتاجم
تک و تنها نگذارید مرا محتاجم
اگر از چشم شما دور شوم میمیرم
مثل هر آدم خاکی، به هوا محتاجم
دل به دریا نزنید این همه، یادم بدهید
به فراگیری قانونِ شنا محتاجم
عابرانی که گذشتید ز غم! مرحمتی
به منِ عاجز مسکین که به پا محتاجم
دل حیران من... انبوه خدایان زمین
چند روزی است به یک قبلهنما محتاجم
قصهها یکسره تکراری و مانند هماند
من به لالایی زیبایِ شما محتاجم
گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر
آه! شرمنده که من ـخودـ به دعا محتاجم
باز هم آخر هفته است دلِ شاعر من
یک غزل گفت ولی من به سه تا محتاجم
#نجمه_زارع
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast