باران رشت سفره خود را گشاده است
آنجا که گیل مرد غیور ایستاده است
باران رشت رخصتی از میرزا گرفت
تا رفته رفته کشور ما را فرا گرفت
باران رشت نهضت سردار جنگل است
حلاج این دیار سر دار جنگل است
باران رشت پیرهن خیس میرزاست
اینجا درخت ها همه تندیس میرزاست
ای مردمان خسته نفس مونس آمده است
از بطن ماهیان خزر یونس آمده است
از ساقه های خشک درختان تفنگ ساخت
باران گرفته بود ز باران فشنگ ساخت
می گفت رستخیز تماشاست این دیار
با من بیا که جنگل مولاست این دیار
برخیز ای نشسته که مولای ما علی است
بر تن لباس رزم کند هرکه جنگلی است
از سینه ات کتیبه حب الوطن بساز
از برگ های سبز درختان کفن بساز
خاک وطن مباد که دشمن نشین شود
سر بر تنم مباد اگر این چنین شود
سر از تنش جدا شد و شیب الخضیب شد
همچون حسین در وطن خود غریب شد
روییده است جنگلی از ریشه های او
همواره سبز می شود اندیشه های او
#سیدحمیدرضا_برقعی
#کوچک_جنگلی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast