دوشَت به خواب دیدم و گفتم: خوش آمدی
ای خوشترین خوش آمده بار دگر بیا!
#هوشنگ_ابتهاج
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 ۸ مهر سالروز بزرگداشت شاعر بزرگ پارسی، مولانا
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
10.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الماسی در شعر و ادب پارسی، مولانا جلالالدین محمد بلخی
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردی است در دلهای ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
#مولانا
#نستعلیق
#چلیپا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
Deldare Man_۲۰۲۲_۱۲_۱۹_۱۱_۲۹_۵۸_۷۰۹.mp3
16.59M
بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
بیا بیا درویش من درویش من
مرو مرو از پیش من از پیش من
تویی تویی همکیش من همکیش من
تویی تویی همخویش من همخویش من
هر جا روم با من روی با من روی
هر منزلی محرم شوی محرم شوی
روز و شبم مونس تویی مونس تویی
دام مرا خوش آهویی خوش آهویی
ای شمع من بس روشنی بس روشنی
در خانهام چون روزنی چون روزنی
تیر بلا چون دررسد چون دررسد
هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی
صبر مرا برهم زدی برهم زدی
عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی
دل را کجا پنهان کنم پنهان کنم
در دلبری تو بیحدی تو بیحدی
ای فخر من سلطان من سلطان من
فرمان ده و خاقان من خاقان من
چون سوی من میلی کنی میلی کنی
روشن شود چشمان من چشمان من
هر جا تویی جنت بود جنت بود
هر جا روی رحمت بود رحمت بود
چون سایهها در چاشتگه در چاشتگه
فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود
فضل خدا همراه تو همراه تو
امن و امان خرگاه تو خرگاه تو
بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا
پیوسته در درگاه تو درگاه تو
#مولانا
#تصنیف
#بیژن_بیژنی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
🏵مولانای جان:
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مُرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
(دیوان شمس، غزل ۱۱۹۷)
(مُرده=چراغ مرده= چراغ خاموش
کوز=کوژ= خمیده= قامت خمیده)
#شعر
#مولانا
#نستعلیق
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
in kist.mp3
6.87M
💠این کیست این؟
#سیدحسامالدین_سراج
این کیست این؟ این کیست این؟ این یوسف ثانی است این
خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این
این باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است این
سرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است این
آن جان جان افزاست این یا جنت المأواست این
ساقی خوب ماست این یا باده جانی است این
تنگ شکر را ماند این سودای سر را ماند این
آن سیمبر را ماند این شادی و آسانی است این
ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم
بردار بانگ زیر و بم کاین وقت سرخوانی است این
مست و پریشان توام موقوف فرمان توام
اسحاق قربان توام این عید قربانی است این
رستیم از خوف و رجا عشق از کجا شرم از کجا
ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این
گلهای سرخ و زرد بین آشوب و بردابرد بین
در قعر دریا گرد بین موسی عمرانی است این
هر جسم را جان می کند جان را خدادان می کند
داور سلیمان می کند یا حکم دیوانی است این
خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد
با گوی و چوگان می رسد سلطان میدانی است این
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
💠ماجرای آشنایی شمس با مولانا
وقتی در روز شنبه 26 جمادیالاخر سال 642 ه.ق شمسالدین محمد بن ملکداد تبریزی وارد قونیه شد؛ جلالالدینمحمد بلخی معروف به خداوندگار و مولانای روم 38 سال داشت.
در آن روز تاریخی مولانا با جمع زیادی از مریدانش به خانه برمیگشت. در بین آن مریدان، غیر از افراد بازاری و روستائی کمسواد و بیسواد، طلاب و عالمان دینی هم وجود داشتند. او در حالی که سرمست مقبولیتش در بین تمام طبقات مردم بود، گمان نمیکرد که این آرامش قبل از طوفان است. تا اینکه عابری ناشناس که ظاهرش بیشتر به تاجران میخورد تا عارفی والامقام، گستاخانه جلو آمد و سؤال کرد: «صرافِ عالَمِ معنی، محمد (ص) برتر بود یا بایزید بسطام؟» این سوال بسیار جسورانه و مغلطه آمیز بود. چون هر مسلمان کمسواد یا حتی بیسوادی میدانست مراتب تمام انبیاء الهی از هر انسان دیگری بالاتر است.
مولانا پاسخ داد: «محمد (ص) سر حلقهی انبیاست، بایزیدبسطام را با او چه نسبت؟»
اما درویش تاجرنما که با این جواب خرسند نشده بود بانگ برداشت:
- «پس چرا آن یک "سبحانک ما عرفناک" گفت و این یک "سبحان ما اعظم شأنی" بر زبان راند؟»
مولانا لحظهای تأمل کرد و گفت: «بایزید تنگحوصله بود و به یک جرعه عربده کرد. محمد دریانوش بود و بهیک جام عقل و سکون خود را از دست نداد.
تنها با همین سؤال و جواب ساده مولانا فهمید که این درویش سالخورده یک فرد عادی نیست.
شمس با این سؤال دریای آرام قلب و ذهن مولانا را طوفانی کرد. دریایی که دیگر تا مرگ مولانا لحظهای آرام و بیتلاتم نشد.
شاید تمثیل داستان طوطی و بازرگان اشاره به همان دیدار او با شمس باشد. شمس همان طوطی هندی بود که به این طوطی بازرگان میگفت: «تا کی میخواهی در این قفس مدرسه و منبر اسیر باشی و با شیرینزبانیهای فقیهانه، مریدان را به دور خودت جمع کنی. بمیر تا از این قفس برهی.»
داستانهای دیگری هم از دیدار شمس و مولانا نقل شده که اکثراً معتبر نیست و بیشتر خیالپردازی است. اما به هرحال مولانا دیگر دامن شمس را رها نکرد و روزها و شبها با او به گفتگو نشست و از آن پس مولانا دیگر آن مولانای قبلی نبود.
مولانا هیچگاه از عرفان و اندیشههای صوفیانه بیبهره نبود. تعلیمات پدرش، ملاقات با عطار و مطالعه کتابهای عرفانی قبل از خودش و حتی آن مکاشفات کودکی او را برای سیر و سلوک آماده کرده بود. در واقع او انبار باروتی بود که شمس با جرقهای او را مشتعل کرد.
شمس به مولانا آموخت تمام آنچه تاکنون بخشی از زندگی او بوده میتواند حجاب راهش باشد تا به خدا نرسد. قیل و قال مدرسه، رفتار زاهدانه، جمعیتی که پای منبرش مینشینند و او را تحسین میکنند، جلال و حشمتی که هنگام عبور با مریدانش در بازار پدید میآید و.... همه سنگهایی است که به پایش بسته شده که او را از پرواز باز میدارد.
شمس با رفتاری عاری از ملاحظه، و گفتاری تند و صریح ، فراتر از تمامی کتابهایی بود که مولانا خوانده بود. مولانا خود را در وجود شمس درباخت. این مفتی، فقیه و مدرس شهر قونیه در مقابل شمس طفل نوآموزی شده بود که تشنهی دانستن بود... .
برگرفته از کتاب پله پله تا ملاقات خدا، عبدالحسین زرینکوب
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
📚نقش شمس در زندگی مولانا
مولانا یک سابقه تحصیلى سنتى معمولى داشته و در نزد پدرش و ترمذى و دیگران درس خوانده است.
سالها در حلب بوده تا به حدود ۴۰ سالگى رسیده، ولى در درونش غلیانى است. موضوع در وى حالت ارثى هم دارد، چون پدرش نیز چنین است.
وقتى «معارف» بهاءولد[پدر مولانا] را میخوانیم، میبینیم که با یک فرد خارقالعاده روبهرو هستیم؛ یک فرد کاملا غیرمتعارف؛ که طرز فکر و نگاه و بیانش به گونهاى دیگر است و انسان را حیرت زده میکند و من در مقاله «پدر و پسر: معشوق آنها کیست؟» شمهاى از حرفهاى او را نقل کردهام.
در مولانا، سابقه نوعى تلاطم درونى و تغییر حال خانوادگى است. آنها خیلى زود تغییر حال میدادهاند و زود دستخوش احساسات میشدهاند. آنچه در مولانا روى داده، کاملا قابل توجیه است. چنین آمادگیى در او بود که ناگهان یک انگیزه تغییر حال برایش فراهم میشود...
مولانا آماده یک تحول بزرگ بود و شمس وارد شد و این تحول از طریق وجود و حضور او بیدار گشت. عینا مثل اینکه بچهاى در شکم مادر باشد و به مرحله وضع حمل برسد و قابلهاى بیاید و آن بچه را بزایاند.
چنین حالت خاصى در مولانا بود. او از یک سلسله مفاهیم و اندیشهها پر شده بود و میخواست آنها را بیرون بریزد. این موضوع هنوز در ذهنش آماده نشده بود. البته خودش هم به نحو مستقیم آماده نبود که این کار بشود؛ این اتفاق از طریق شمس و حرفهاى او روى داد که در آن زمان کاملا تازگى داشت.
شمس براى مولانا بهانهاى بود. او واقعاً میخواست کسى در بین باشد که بتواند به نام او، منویات درونى خود را بیرون بریزد. اتفاق چنین شد که این کس شمس باشد.
شمس این موقعیت را پیدا کرد که الهامگر مولانا شود و زبان حال او براى بیان آنچه در دل داشت، قرار گیرد؛ همانگونه که حافظ میگوید: بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود! این حالتى است که در میان عارفان ما وجود داشته است و نمونه بارزش هم مولانا و شمس هستند.
مسلماً شمس قابلیت ویژهاى داشت. او شخصیت جذابى داشت که نمیتوان انکارش کرد. او از نظر مولانا تجسم عصیانِ قرن است. این خصوصیت او مولانا را جذب کرد و گرفت. دیگران هم شمس را میدیدند، ولى هیچکس نتوانست این خصوصیت او را دریابد. مولانا این کار را کرد.
شمس براى او کسى بود که حقایق کلى را در دل داشت و جرأت داشت که بعضى از آنها را بر زبان بیاورد....
برگرفته از مصاحبهای با استاد محمد اسلامی ندوشن
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
4_5868357985692028532.mp3
11.64M
#جهانِ_جان
#انسان_شناسی_۸۶
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
- من از کجا بفهمم میزان محبت من به خدا چقدر هست؟
- من از کجا بفهمم اصلاً به دنیای عشق به الله وارد شدهام یا نه؟
• اگر به این " تنها دنیای حقیقی و ارزشمند" ، وارد نشدهام... چرا وارد نشدهام؟
• و اگر به جادهی عشق رسیدهام، الآن کجایِ مسیرِ عاشقی هستم؟
※ من از کجا بفهمم قلبم به سلامت رسیده یا هنوز بیمار است؟
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast