eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
517 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
708 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
Deldare Man_۲۰۲۲_۱۲_۱۹_۱۱_۲۹_۵۸_۷۰۹.mp3
16.59M
بیا بیا دلدار من دلدار من درآ درآ در کار من در کار من تویی تویی گلزار من گلزار من بگو بگو اسرار من اسرار من بیا بیا درویش من درویش من مرو مرو از پیش من از پیش من تویی تویی هم‌کیش من هم‌کیش من تویی تویی هم‌خویش من هم‌خویش من هر جا روم با من روی با من روی هر منزلی محرم شوی محرم شوی روز و شبم مونس تویی مونس تویی دام مرا خوش آهویی خوش آهویی ای شمع من بس روشنی بس روشنی در خانه‌ام چون روزنی چون روزنی تیر بلا چون دررسد چون دررسد هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی صبر مرا برهم زدی برهم زدی عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی دل را کجا پنهان کنم پنهان کنم در دلبری تو بی‌حدی تو بی‌حدی ای فخر من سلطان من سلطان من فرمان ده و خاقان من خاقان من چون سوی من میلی کنی میلی کنی روشن شود چشمان من چشمان من هر جا تویی جنت بود جنت بود هر جا روی رحمت بود رحمت بود چون سایه‌ها در چاشتگه در چاشتگه فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود فضل خدا همراه تو همراه تو امن و امان خرگاه تو خرگاه تو بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا پیوسته در درگاه تو درگاه تو   🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
🏵مولانای جان: تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز که یکی چراغ روشن ز هزار مُرده بهتر که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز (دیوان شمس، غزل ۱۱۹۷) (مُرده=چراغ مرده= چراغ خاموش کوز=کوژ= خمیده= قامت خمیده) 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
in kist.mp3
6.87M
💠این کیست این؟ این کیست این؟ این کیست این؟ این یوسف ثانی است این خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این این باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است این سرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است این آن جان جان افزاست این یا جنت المأواست این ساقی خوب ماست این یا باده جانی است این تنگ شکر را ماند این سودای سر را ماند این آن سیمبر را ماند این شادی و آسانی است این ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم بردار بانگ زیر و بم کاین وقت سرخوانی است این مست و پریشان توام موقوف فرمان توام اسحاق قربان توام این عید قربانی است این رستیم از خوف و رجا عشق از کجا شرم از کجا ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این گل‌های سرخ و زرد بین آشوب و بردابرد بین در قعر دریا گرد بین موسی عمرانی است این هر جسم را جان می کند جان را خدادان می کند داور سلیمان می کند یا حکم دیوانی است این خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد با گوی و چوگان می رسد سلطان میدانی است این 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
💠ماجرای آشنایی شمس با مولانا وقتی در روز شنبه 26 جمادی‌الاخر سال 642 ه.ق شمس‌الدین محمد بن ملک‌داد تبریزی وارد قونیه شد؛ جلال‌الدین‌محمد بلخی معروف به خداوندگار و مولانای روم 38 سال داشت. در آن روز تاریخی مولانا با جمع زیادی از مریدانش به خانه برمی‌گشت. در بین آن مریدان، غیر از افراد بازاری و روستائی کم‌سواد و بی‌سواد، طلاب و عالمان دینی هم وجود داشتند. او در حالی که سرمست مقبولیتش در بین تمام طبقات مردم بود، گمان نمی‌کرد که این آرامش قبل از طوفان است. تا این‌که عابری ناشناس که ظاهرش بیشتر به تاجران می‌خورد تا عارفی والامقام، گستاخانه جلو آمد و سؤال کرد: «صرافِ عالَمِ معنی، محمد (ص) برتر بود یا بایزید بسطام؟» این سوال بسیار جسورانه و مغلطه آمیز بود. چون هر مسلمان کم‌سواد یا حتی بی‌سوادی می‌دانست مراتب تمام انبیاء الهی از هر انسان دیگری بالاتر است. مولانا پاسخ داد: «محمد (ص) سر حلقه‌ی انبیاست، بایزیدبسطام را با او چه نسبت؟» اما درویش تاجرنما که با این جواب خرسند نشده بود بانگ برداشت: - «پس چرا آن یک "سبحانک ما عرفناک" گفت و این یک "سبحان ما اعظم شأنی" بر زبان راند؟» مولانا لحظه‌ای تأمل کرد و گفت: «بایزید تنگ‌حوصله بود و به یک جرعه عربده کرد. محمد دریانوش بود و به‌یک جام عقل و سکون خود را از دست نداد. تنها با همین سؤال و جواب ساده مولانا فهمید که این درویش سالخورده یک فرد عادی نیست. شمس با این سؤال دریای آرام قلب و ذهن مولانا را طوفانی کرد. دریایی که دیگر تا مرگ مولانا لحظه‌ای آرام و بی‌تلاتم نشد. شاید تمثیل داستان طوطی و بازرگان اشاره به همان دیدار او با شمس باشد. شمس همان طوطی هندی بود که به این طوطی بازرگان می‌گفت: «تا کی می‌خواهی در این قفس مدرسه و منبر اسیر باشی و با شیرین‌زبانی‌های فقیهانه، مریدان را به دور خودت جمع کنی. بمیر تا از این قفس برهی.» داستان‌های دیگری هم از دیدار شمس و مولانا نقل شده که اکثراً معتبر نیست و بیشتر خیال‌پردازی است. اما به هرحال مولانا دیگر دامن شمس را رها نکرد و روزها و شب‌ها با او به گفتگو نشست و از آن پس مولانا دیگر آن مولانای قبلی نبود. مولانا هیچگاه از عرفان و اندیشه‌های صوفیانه بی‌بهره نبود. تعلیمات پدرش، ملاقات با عطار و مطالعه کتاب‌های عرفانی قبل از خودش و حتی آن مکاشفات کودکی او را برای سیر و سلوک آماده کرده بود. در واقع او انبار باروتی بود که شمس با جرقه‌ای او را مشتعل کرد. شمس به مولانا آموخت تمام آنچه تاکنون بخشی از زندگی او بوده می‌تواند حجاب راهش باشد تا به خدا نرسد. قیل و قال مدرسه، رفتار زاهدانه، جمعیتی که پای منبرش ‌می‌نشینند و او را تحسین می‌کنند، جلال و حشمتی که هنگام عبور با مریدانش در بازار پدید می‌آید و.... همه سنگ‌هایی است که به پایش بسته شده که او را از پرواز باز می‌دارد. شمس با رفتاری عاری از ملاحظه، و گفتاری تند و صریح ، فراتر از تمامی کتاب‌هایی بود که مولانا خوانده بود. مولانا خود را در وجود شمس درباخت. این مفتی، فقیه و مدرس شهر قونیه در مقابل شمس طفل نوآموزی شده بود که تشنه‌ی دانستن بود... . برگرفته از کتاب پله پله تا ملاقات خدا، عبدالحسین زرین‌کوب 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
📚نقش شمس در زندگی مولانا مولانا یک سابقه تحصیلى ‏سنتى معمولى داشته و در نزد پدرش و ترمذى و دیگران درس خوانده است. سالها در حلب بوده تا به حدود ۴۰ سالگى رسیده، ولى در درونش غلیانى است. موضوع ‏در وى حالت ارثى هم دارد، چون پدرش نیز چنین است. وقتى «معارف» بهاءولد[پدر مولانا] را می‌خوانیم، می‌بینیم که با یک فرد خارق‏‌العاده روبه‌رو هستیم؛ یک فرد کاملا غیرمتعارف؛ که طرز فکر و نگاه و بیانش به گونه‏‌اى دیگر است و انسان را حیرت زده‏ می‌کند و من در مقاله «پدر و پسر: معشوق آنها کیست؟» شمه‌اى از حرف‌هاى او را نقل کرده‏‌ام. در مولانا، سابقه نوعى تلاطم درونى و تغییر حال خانوادگى است. آنها خیلى‏ زود تغییر حال می‌داده‏‌اند و زود دست‌خوش احساسات می‌شده‏‌اند. آنچه در مولانا روى داده، کاملا قابل توجیه است. چنین آمادگیى در او بود که ناگهان یک انگیزه ‏تغییر حال برایش فراهم می‌شود... مولانا آماده یک تحول بزرگ بود و شمس‏ وارد شد و این تحول از طریق وجود و حضور او بیدار گشت. عینا مثل اینکه ‏بچه‏‌اى در شکم مادر باشد و به مرحله وضع حمل برسد و قابله‏‌اى بیاید و آن بچه را بزایاند. چنین حالت خاصى در مولانا بود. او از یک سلسله مفاهیم و اندیشه‏‌ها پر شده بود و می‌خواست آنها را بیرون بریزد. این موضوع هنوز در ذهنش آماده نشده‏ بود. البته خودش هم به‏ نحو مستقیم آماده نبود که این کار بشود؛ این اتفاق از طریق شمس و حرف‌هاى او روى داد که در آن زمان کاملا تازگى داشت. شمس براى مولانا بهانه‏‌اى بود. او واقعاً می‌خواست کسى در بین باشد که بتواند به ‏نام او، منویات ‏درونى خود را بیرون بریزد. اتفاق چنین شد که این کس شمس باشد. شمس این موقعیت را پیدا کرد که ‏الهام‏‌گر مولانا شود و زبان حال او براى بیان آنچه در دل داشت، قرار گیرد؛ همان‌گونه که حافظ می‌گوید: بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود! این حالتى است که در میان عارفان ما وجود داشته است و نمونه بارزش هم‏ مولانا و شمس هستند. مسلماً شمس قابلیت ویژه‏‌اى داشت. او شخصیت جذابى داشت که نمی‌توان انکارش کرد. او از نظر مولانا تجسم‏ عصیانِ قرن است. این خصوصیت او مولانا را جذب کرد و گرفت. دیگران هم شمس را می‌دیدند، ولى هیچ‏‌کس نتوانست این خصوصیت او را دریابد. مولانا این کار را کرد. شمس براى او کسى بود که حقایق کلى را در دل داشت ‏و جرأت داشت که بعضى از آنها را بر زبان بیاورد.... برگرفته از مصاحبه‌ای با استاد محمد اسلامی ندوشن 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
4_5868357985692028532.mp3
11.64M
- من از کجا بفهمم میزان محبت من به خدا چقدر هست؟ - من از کجا بفهمم اصلاً به دنیای عشق به الله وارد شده‌ام یا نه؟ • اگر به این " تنها دنیای حقیقی و ارزشمند" ، وارد نشده‌ام... چرا وارد نشده‌ام؟ • و اگر به جاده‌ی عشق رسیده‌ام، الآن کجایِ مسیرِ عاشقی هستم؟ ※ من از کجا بفهمم قلبم به سلامت رسیده یا هنوز بیمار است؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن سست وفا که یار دل‌سخت من است شمع دگران و آتشِ رخت من است ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف جرم از تو نباشد گنه از بخت من است 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگی‌ات مرا از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
این جفای خلق با تو در جهان گر بدانی، گنجِ زَر آمد نهان خلق را با تو چنین بدخو کند تا تو را ناچار، رو آن سو کند 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا