eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
477 دنبال‌کننده
2هزار عکس
610 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در شب شهادت دردانه اباعبدالله، در حرم کریمه اهل بیت‌س نایب الزیاره تون هستم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ به مناسبت سالروز وفات شاعر معاصر، هوشنگ ابتهاج متخلص به سایه (۱۹ مرداد سالروز درگذشت اوست.)
دیدار از هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) برخیز دلا که دل به دلدار دهیم جان را به جمالِ آن خریدار دهیم این جان و دل و دیده، پیِ دیدن اوست جان و دل و دیده را به دیدار دهیم سیاه مشق، ابتهاج 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
شاعران معاصر هوشنگ ابتهاج مشهور به ه. ا. سایه، در سال ۱۳۰۶ در شهر رشت به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت و تهران سپری کرد. او دوازده سال داشت که نخستین شعر خود را سرود و اولین دفتر شعر خود را نیز در نوزده سالگی منتشر کرد. این، درست هنگامی بود که موج نوگرایی نیما، در اندیشه‌‌ی جوانان، هنگامه‌ها انگیخته بود و ناگزیر، در نگرش او به شعر نیز نمی‌توانست بی‌اثر باشد. سایه ضمن پیروی از شاعران گذشته، شیوه‌ی شعر آزاد را نیز تجربه کرد. او یکی از بزرگان غزل معاصر است؛ به طوری که اگر امروز بخواهند از چند غزلسرای مشهور یاد کنند، نام سایه از نخستین‌ها خواهد بود. آثار ابتهاج عبارتند از : نخستین نغمه‌ها، سراب، سیاه مشق، شبگیر، زمین، چند برگ از یلدا، یادگار خون و سرو، یادنامه، هنرِ گام زمان، بانگ نی، برگزیده‌ی رباعیات مولوی و تصحیح دیوان حافظ. بخشی از غزل سایه که با تضمین از شعر مولوی است 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
غزلی از هوشنگ ابتهاج مشهور به ه. ا. سایه بهانه ای عشق، همه بهانه از توست من خامُشم این ترانه از توست آن بانگ بلند صبحگاهی وین زمزمه‌ی شبانه از توست من اَندُهِ خویش را ندانم این گریه‌ی بی‌بهانه از توست ای آتش جانِ پاکبازان در خرمنِ من، زبانه از توست افسون‌شده‌ی تو را زبان نیست ور هست، همه فسانه از توست کشتیّ مرا چه بیم دریا؟ طوفان ز تو و کرانه از توست... من می‌گذرم خموش و گمنام آوازه‌ی جاودانه از توست چون "سایه" مرا ز خاک برگیر کاین جا سر و آستانه از توست بر کران بیکران 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
enc_17194984194365118018251.mp3
4.16M
برا چند دقیقه باعث میشه حس کنی هیچ نگرانی نداری 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من فقط یکم موهام سوخته همین یکمم کبوده رنگم مگه نه لباسام یه ذره نامرتبه ولی من هنوز قشنگم مگه نه !؟💔
من آن شمعم که آتش بس که آبم کرده، خاموشم همه کردند غير از چند پروانه، فراموشم اگر بيمار شد کس، گل برايش مي برند و من به جاي دسته گل باشد سر بابا در آغوشم پس از قتل تو اي لب تشنه، آب آزاد شد بر ما شرار آتش است اين آب بر کامم، نمي نوشم تو را در بوريا پوشند و جسم من کفن گردد! به جان مادرت، هرگز کفن بر تن نمي پوشم ز زهرا مادرم خود ياد دارم رازداري را  از آن رو صورت خود را ز چشم عمه مي پوشم دوباره از سقيفه دست آن ظالم برون آمد که مثل مادرم زهرا ز سيلي پاره شد گوشم اگر گاهي رها مي شد ز حبس سينه فريادم به ضرب تازيانه قاتلت مي کرد خاموشم فراق يار و سنگ اهل شام و خنده دشمن من آخر کودکم اين کوه سنگين است بر دوشم سپر مي کرد عمه خويش را بر حفظ جان من نگردد مهرباني هاي او هرگز فراموشم دو چشم نيمه بازت مي کند با هستي ام بازي هم از تن مي ستاند جان هم از سر مي برد هوشم بود دور از کرامت گر نگيرم دست «ميثم» را غلام خويش را گر چه گنه کار است، نفروشم 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
ذوق عشق خامانِ ره‌نرفته، چه دانند ذوق عشق؟ دریادلی بجوی، دلیری، سرآمدی! شاخ نبات حافظ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
سخنی از گلستان سعدی ناسپاسی اَجَلّ کاینات از روی ظاهر، آدمی است و اَذَلّ موجودات، سگ. و به اتفاقِ خردمندان، سگ حق‌شناس، بِه از آدمی ناسپاس. سگی را لقمه‌ای هرگز فراموش نگردد، ور زنی صد نوبتش سنگ و گر عمری نوازی سِفله‌ای را به کمتر تندی آید با تو در جنگ لغات: اجلّ کاینات: برترین موجودات. اذل: پَست‌ترین‌. سفله: آدم پَست. کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام خونِ دل عکس برون می‌دهد از رخسارم پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم پاسبانِ حرمِ دل شده‌ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم منم آن شاعرِ ساحر که به افسونِ سخن از نِیِ کِلک، همه قند و شِکَر می‌بارم دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟ چون تو را در گذر ای یار نمی‌یارم دید با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟ دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا بجز از خاکِ درش با که بُوَد بازارم؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فروتنی فروتنی است دلیل رسیدگان به کمال سوار، چون که به مقصد رسد، پیاده شود 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
واصِل دل به دریا دِه، که دریا‌دل تویی از وجود این و آن، حاصل تویی تو تویی بگذار و از ما درگذر چون گذشتی از منی، واصل تویی.‌‌.. خلق و حق، با همدگر نیکو بدار چون بداری این و آن، عادل تویی گزیده‌ی دیوان شاه نعمت‌الله ولی، سعید یوسف‌نیا 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن را که جفاجوست نمی‌باید خواست سنگین دل و بدخوست نمی‌باید خواست ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست از دوست به جز دوست نمی‌باید خواست 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
تاری از طره تارت چو به تاتار افتاد روز بر مشک فروشان خطا تار افتاد سر پنهان ترا فاش نسازم زین رو شایدم بار دگر با تو سر و کار افتاد 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
نیست کس غیر از خدا آگاه از سوز نهانم خون دل هایی که خوردم ریخت بیرون از دهانم زهر نانوشیده قلبم بود مثل لاله پرپر بس که آمد بر جگر از دوستان زخم زبانم در وطن نه در میان خانه ی خود هم غریبم قاتلم گردیده یارب همسر نامهربانم قلب من شد پاره آن روزی که خود در کوچه دیدم مادرم نقش زمین گردید پیش دیده گانم جعده زهرم داد امّا قاتلم باشد مغیره بر لب از ظلمی که او کرده چهل سال است جانم خون دل هایی که زهرا و علی خوردند عمری اشگ گردید و روان شد از دو چشم خون فشانم هر کجا افتاد چشمم یا به ثانی یا مغیره رنگ از رویم پرید و سوخت مغز استخوانم من که ختم الانبیا خوانده است طاووس بهشتم در میان آشیان چون طایر بی آشیانم باغبان گلشن وحیم ولی از بس غریبم هم نشین خارها در بین باغ و بوستانم سوخت یاقوت لبم از زهر و شد معلوم آخر از چه پیغمبر ز طفلی بوسه می زد بر دهانم گر چه آل مصطفی ظلم فراوان دید «میثم» نیست از من هیچ کس مظلوم تر در خاندانم 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast