به به چه دختر محجبی
این دختر خوشگل کی میتونه باشه؟🧐🤔🤔🤔
بلههههه سمیرا خانم رحیمی عکس سفره افطارشون را فرستادند.
قبول باشه دختر با ایمانم 😘❤️
#ماه_مهمانی_خدا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@shekoofehaye_beheshti
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
شعر لی لی حوضک ماه رمضان🌙⭐️
با انگشتان🖐 کودک تون بازی کنید و این شعر را براش بخونید.
لی لی لی لی حوضک
گنجشکه اومد آب بخوره
یادش افتاد روزه اس
اولی گفت: افطاری بیاین خونه ما
دومی گفت: قدم رو چشمای ما
سومی گفت: ثواب داره بچه ها
چهارمی گفت: پس سحری تونم با ما
پنجمی گفت: بخاطر همه خوبیا، همه نعمتا؛ باهم بگیم شکر خدا
#شعر_کودکانه
#بازی
#ماه_مهمانی_خدا
🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️
@shekoofehaye_beheshti
🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️
ـ🍃⃟🌼᭄•🍃⃟🌼᭄•🍃⃟🌼᭄•
ـ🌼᭄•🍃⃟🌼᭄•
ـ🍃⃟🌼᭄• ﷽
ـ🌼
ـ🍃 بخار آب حمام
❓ مسئله : آیا بخار آب حموم روزه رو باطل میکنه؟🤔🤔
✅ پاسخ: 👈بستگی داره:
👈 اگه غلیظ باشه🌫
📚 همه مراجع(بهجز امام، خامنهای، صافی، مظاهری، زنجانی، بهجت، سیستانی و نوری): احتیاط واجب اینه که در حال روزهداری، بخار غلیظ به حلق نرسه.
📚 آیات عظام امام، خامنهای، صافی، مظاهری، زنجانی، بهجت، سیستانی و نوری: بخار حتی غلیظ هم باشه، روزه رو باطل نمیکنه؛ اما اگه بهصورت آب دربیاد و اون رو فروببریم، روزه باطل میشه.
👈 اگه غلیظ نباشه
همه مراجع (بهجز بهجت): اینجور بخاری روزه رو باطل نمیکنه، مگر اینکه بهصورت آب دربیاد و روزهدار اون رو فرو ببره. دراینصورت، روزه باطله.
📚 آیتالله بهجت: احتیاط واجب اینه که روزهدار بخار غیرغلیظ رو هم به حلق نرسونه.
🔺 توضیحالمسائل 16مرجع، م1605؛ عروةالوثقی، ج2، فصل فیمایجب الامساک عنهالسادس؛ منهاجالصالحین، ج2، المفطراتالسادس؛ وسیلةالنجاة، ج1، م1104؛ سیستانی، رساله جامع، ج1، م1985؛ زنجانی، استفتائات سایت؛ مکارم، رساله، م1362.
#احکام_روزه
#احکام
#ماه_مهمانی_خدا
🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️
@shekoofehaye_beheshti
🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️🌈☀️
هرروز باماباشید با معماهای ماه رمضان😍😍
👈 کدام سوره درباره یک زن نمونه است و آن زن کیست❓❓❓
#چیستان
#معما
#ماه_مهمانی_خدا
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨
@shekoofehaye_beheshti
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨
گل دخترا🧕 گل پسرا 🙍♂
فرشته های نازنین 💖💖منتظر عکس ها و فیلمهای خوشگل تون از نماز خواندن و قرآن خواندن تون هستماااا🤔🤔🤔
🎶 قصه امشب
"همسایه های خوب"
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
توی یک جنگل سرسبز و قشنگ ، حیوانات زیادی زندگی می کردند. همه ی آنها مهربون بودند و با خوبی و خوشی در کنار هم به سر می بردند. خرگوش ها و موش ها زیرِ زمین لونه داشتند و همسایه های خوبی برای هم بودند.🐰🐁
بسیاری از حیوانات لابلای شاخ و برگ درختان آشیانه داشتند .عده ای هم توی تنه ی درختان لانه درست کرده بودند. میمون های دم دراز روی درخت ها می خوابیدند و از میوه ی آنها می خوردند و از شاخه ای به شاخه ای و از درختی به درختی دیگه می پریدند، اما مزاحم پرنده ها و حیوانات دیگه نمی شدند.🐒🕊
بقیه ی حیوانات نیزهمسایه هایشون را اذیّت نمی کردند؛مثلاً جغد وقتی شب ها به دنبال غذا می رفت سروصدا نمی کرد تا میمون ها بیدار نشند. میمون ها هم روزها که جغد استراحت می کرد، سروصدا نمی کردند تا او بخوابه و خستگی درکنه.🙉
یک روز میمون کوچکی که پشم های قهوه ای و چشمان قرمزرنگی داشت و تنهایی سفر می کرد، از راه دوری به جنگل سبز رسید. او وقتی آرامش جنگل را دید و متوجه شد همه ی حیوون ها با مهربانی در کنار هم زندگی می کنند و همسایه ها هوای همدیگر را دارند، تعجب کرد. به وسط جنگل رفت و روی یک درخت نارگیل پرید ؛ نارگیل ها را چید و با سروصدای زیاد به سوی حیواناتی که از آنجا رد می شدند، پرتاب کرد.🙊😏
حیوان ها فرار کردند. میمون با صدای بلند خندید و گفت:« سلام دوستان، مهمان نمی خواهید؟ من میمون کوچولوی شیطون و بلا آمده ام با شما زندگی کنم.از امروز دیگه کسی نباید توی این جنگل غمگین و ناراحت و بیصدا باشه. من همه ی شما را می خندونم. راستی چرا همه ی شما اینقدر آروم هستید؟»🐵😝🐰🐁🕊
خانم زرافه سرش را بلند کرد و جواب داد:« ما حیوانات خوبی هستیم، بیخودی سروصدا نمی کنیم تا دیگران هم راحت باشند.»😠
میمون کوچولو قاه قاه خندید و گفت:« اما اینطوری حوصله ی همه سر
می ره.حالا من کاری می کنم که همه شاد بشید .»😏
بعد دوتا چوب کلفت برداشت و آنها را به هم کوبید و شروع کرد بلندبلند آواز خواندن:🙉
میمون دم درازم
خوشگل و خوب ونازم
شیطونم و بلایم
میمون ناقلایم
روی درخت تاب می خورم
از چشمه ها آب می خورم
خانم زرافه با نگرانی گفت:« آهای میمون کوچولو، اینقدر سروصدا نکن. جغدها خوابند، ناراحت میشند . آقای خرگوش هم مریضه و توی لونه اش خوابیده و استراحت می کنه. او هم ناراحت می شه.»😠
میمون گفت:« ای بابا! بدون شادی که نمی شه زندگی کرد. من آمده ام تا اینجا زندگی کنم. قبلاً جایی بودم که کسی از من خوشش نمی آمد. به اینجا اومدم اما انگار اینجا هم کسی مرا دوست نداره.....»😒
جغد پیر که بیدار شده بود و به حرف های آنها گوش می داد، گفت:« حق با توست میمون کوچولو، اینجا زیادی ساکت و آرامه.اما توی هر لونه هم چند تا حیوان هست که می خواهند استراحت کنند و اگر همسایه ها سروصدا کنند آنها ناراحت می شند. من پیشنهادی دارم....»🙂
میمون و زرافه و خرگوش و موش وجغدهای جوان و بقیه ی حیوانها همه با هم پرسیدند:« چه پیشنهادی؟»🐒🐰🐁
جغد گفت:« کمی دورتر از لانه های حیوانات، می تونیم جایی را برای تفریح و سرگرمی درنظر بگیریم و هر روز برای صحبت کردن و بازی و تفریح به آنجا بریم و هرچه دلمان خواست سروصدا کنیم ؛اما وقتی برگشتیم مواظب باشیم که برای همدیگه مزاحمت ایجاد نکنیم. قبوله؟!»🤓
حیوان ها فکری کردند و همه با هم گفتند:« بلههههههه، قبوله»
آن وقت جغد گفت:« پس همگی دنبال من بیایید.»😊
او پرواز کرد و حیوان ها هم به دنبالش راه افتادند. رفتند و رفتند تا به چشمه ی آب وسط جنگل رسیدند.جغد گفت:« هرروز که برای خوردن آب به اینجا می آیید، می تونید بازی و تفریح کنید و بعد به لانه هایتان برگردید. اینجا هرچقدر سروصدا کنید کسی ناراحت نمی شه اما جایی که لانه ها هستند، ممکن است حیوان بیمار یا خسته ای باشه که از سروصدای شما ناراحت بشه.»🏞
میمون کوچولو با خوشحالی خندید و گفت:«آفرین به فکرِ خوب ِجغدِ دانا! من که با پیشنهاد او موافقم.»🙊
بقیه ی حیوان ها هم یکصدا گفتند:« ما هم موافقیم.» و دست زدند و هورا کشیدند.👏🏻
از آن روز به بعد حیوان ها وقتی از خواب بیدار می شدند ، به کنار چشمه می آمدند، آب و غذا می خوردند و با هم حرف می زدند و بازی می کردند. میمون کوچولو و چندتا از میمون های جنگل سبز هم یک گروه نمایش تشکیل دادند و گاهی نمایش های شاد و بامزه و خنده دار اجرا می کردند و باعث شادی دیگران می شدند. به این ترتیب همه ی حیوانات از زندگی در جنگل سبز خوشحال و راضی بودند.
#قصه_شبانه
#قصه_کودکانه
┈┉┉━━🌸✺🌸━━┉┉┈
@shekoofehaye_beheshti
┈┉┉━━🌸✺🌸━━┉┉┈