eitaa logo
-شـڪـوِة-
153 دنبال‌کننده
322 عکس
122 ویدیو
1 فایل
إِلٰهِى ، إِلَيْكَ أَشْكُوا نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَة خدایا ، از نفسۍ ڪہ فراوان بہ بدۍ فرمان مۍدهد بہ تو شڪایت مۍڪنم . [ مناجات‌الشّاڪین ]
مشاهده در ایتا
دانلود
-شـڪـوِة-
خوش اومدی بابا ، خونه ی دخترت امشب :) @shekveh1|شِڪوة
- امشب ، روضه مجسم است . «بابا» ، حکایت حرف های ِنگفته ی دختری به نامِ رقیه . فقط سه سالش بود که گفته بودند بابایی اَش رفته سفر و زود بر می‌گردد . دل خوش کرده بود که بابا می‌آید ؛ شاید با خودش می‌گفت بابا که آمد ، حتما موهای نیم سوخته‌ام را نَوازش می‌کند . شاید می‌گفت بابایَم که آمد ، می‌‌گویم گوشواره هایَم را از آن دخترک ِ مو بلند پَس بگیرد . شاید هم می‌گفت وقتی عمو عَباس نبود که روی شانه هایش جا خوش کند ، مجبور شده بود روی خارهای ِبی رحمِ صحرا پا بگذارد ؛ نگفته ها زیاد داشت . فقط می‌خواست بابایی بیاید و پای دردِدل هایش بنشیند . - حالا بابا را می‌دید ، سَرَش را توی دامن کوچولواَش گذاشته بود ، برایش لالایی می‌خواند . - بابا ، می‌گویند عینِ مادربزرگم شده ام ! راست می‌گویند ؟! - آخ بابا ! نبودی ببینی چه کردند با عمه زینب . هر کار کردم نَزَنَند ، نَشُد . تازه ، خودم هم یکی خوردم ! از آنی هم خوردم که دستش سَنگین بود ، جایش را روی صورتم می‌بینی ؟! - راستی بابا ! کجا بودی ؟ تو هم که موهایت مثل من سوخته !💔 ... - @shekveh1|شِڪوة