دمشق چون صدف و، گوهر است این بانو
تمام دلخوشیِ اکبر است این بانو
پیمبری به صبوری و حلم اگر باشد
خدا گواست که پیغمبر است این بانو
زبان الکن ما عاجز است از وصفش
چه خوانمش؟ نوه ی حیدر است این بانو
حسین کشتی عشق است و خوب می دانیم
برای کشتی او لنگر است این بانو
بدون خطبه هم او کوفه را به هم بزند
چرا که فاتح صد خیبر است این بانو
دوباره دست به سینه، به سمت گنبد او
سلام هر شب هر نوکر است این بانو
کتاب زندگی او سه آیه داشت فقط
شبیه مادرمان، کوثر است این بانو
#حضرت_رقیه #محرم
#امیرالمومنین
@sher_alavi I شعرعلوی
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد
جبرئیلم همه بال و پرم می سوزد
من در اعماق خیالم چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو
چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
چه بگویم که خداوند روایتگر توست
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست
روبروی تو که قرآن خدا وا می شد
لب آیات به تفسیر شما وا می شد
آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره «اَعطینا» شد
عشق عالم به تو از شوق مکرر می گفت
به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:
بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
#حضرت_زینب س #محرم
#امیرالمومنین
@sher_alavi I شعرعلوی
ذکر علی علی به دو عالم شراب بست
راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست
در کربلا علی دگر ره به باب بست
بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست
یا رب مریز تو دل امّیدوار را
اصغر، به آب رفت و به تیری شکار شد
پس تارهای صوتی او تار تار شد
زلفش بنفشه زار بُد و لالهزار شد
تن پیش شاه ماند و سرش نیسوار شد
پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را»
#علی_اصغر
#محرم
@sher_alavi | شعرعلوی
ألسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ...
سجادی و از سجده کن ها برتری تو
از هرکه مشتاق عبادت سرتری تو
اسلام بی حجت نمی ماند که تشنه است
از هرچه عباس است آب آور تری تو
داغ علی های پدر خونین دلت کرد
ای اربن اربا دل ! علی اکبر تری تو
در کربلا شمشیر بود و شام طعنه
در ازدحام سنگ بی سنگر تری تو
روزی علی بودی و خیبر را گرفتی
امروز منبر را مگر حیدر تری تو؟
آن خطبه قرآن یا تو بر منبر پیمبر؟!
اقراء به نام سر که پیغمبر تری تو
ابری است بعد از کربلا چشم تو ، هر روز
با روضه های سیلی و معجر ، تری تو
#محسن_ناصحی
#محرم
#حیدر
#علی_ابن_الحسین
@sher_alavi | شعرعلوی
دختر حیدر کجا و مجلس ابن زیاد...
آخر عمری اسیری بی کس و کاری بد است
بعد عمری آبرو داری گرفتاری بد است
چشمهای خیره را یا کور کن یا دور کن
محمل بی پرده من را خودت مستور کن
گاه من دنبال تو گاهی تویی دنبال من
کوفیان با رقص می آیند استقبال من
وای از این گونه های سرخ وای از دست ها
بچه ها ترسیده اند از نعره ی بد مست ها
چهره اینها که میخندند خیلی آشناست
حرمله میزد مرا میگفت عباست کجاست
عاقبت دق میکنم از نیزه گردانی تو
سرخ شد پیشانیم با خون پیشانی تو
غصه ام این نیست هرکوچه پریشان میروم
غصه ام این است بی معجر به زندان میروم
عطر موی خاکی تو کرده مدهوشم حسین
رفته ای بر نی بیا قدری در آغوشم حسین
ریخت برهم حرمت سادات کاری کن حسین
پیشم آمد سینی خیرات زاری کن حسین
عالمی را روضه ی جانسوز من بر باد داد
دختر حیدر کجا و مجلس ابن زیاد
#سید_پوریا_هاشمی
#دروازه_کوفه
#اسارت
@sher_alavi | شعرعلوی
باد آمد سحاب را گم کرد
اشک از دیده خواب را گم کرد
رفت از دست در افق امید
تشنه کامی سراب را گم کرد
در ستیغ و محاق نیزه و تیر
شمسِ حق ماهتاب را گم کرد
خضر عشاق گرم دیدن بود
سیل اشک آمد آب را گم کرد
علی اکبر که بر زمین افتاد
آسمان آفتاب را گم کرد
آنچنان زخم روی زخم آمد
که عدو هم حساب را گم کرد
خواست تا خیمه پر کشد اما
شیر زخمی عقاب را گم کرد
پدر آمد به یاریش برود
من بمیرم رکاب را گم کرد
پسر بوتراب بین تراب
نوه ی بوتراب را گم کرد
جلد قرآن خویش پیدا کرد
برگه های کتاب را گم کرد
#حسن_لطفی
#علی_اکبر
#علی
#محرم
@sher_alavi | شعرعلوی
سجاده را پُر از غزلِ سجدهدار کرد
محراب را به شعرِ رکوعش دچار کرد
از آسمان به ذکرِ لبش خیره میشدند
تسبیح را ستارهی دنبالهدار کرد
با اشک، در بهشتِ مناجاتِ تائبین
در هر قنوت، شیرِ اجابت شکار کرد
بر شانههای غرقِ گِلِ تربتِ حسین
تا سر گذاشت، گریهی بیاختیار کرد
با لرزههای شانهی زخمش؛ مدینه را
با کربلای روزِ دهم همجوار کرد
آنقدر روضهی عطش از چشمِ تشنه ریخت
تا ابرِ دیر آمده را سوگوار کرد
کشتی شکستخوردهی طوفان کربلا
هر روضهای که دید، به دوشش سوار کرد
یعقوبِ کربلاست، ولی نامِ او علیست
ابری که کارِ صاعقهی ذوالفقار کرد
این مردِ غرقِ درد، زمانی شراب را
با خطبهاش به مِیزدهها زهرمار کرد
در شام، باز هم درِ خیبر شکسته شد
حیدر به حیدربنِحسین افتخار کرد
#علی_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#محرم
#رضا_قاسمی
@sher_alavi I شعرعلوی
ساعت هجر تو را لحظه ی پایانی نیست
در تنِ بی رمقِ ثانیه ها جانی نیست
شهر در حسرت فانوس سحر می سوزد
سالیانیست که این کوچه چراغانی نیست
دشتِ چشمم به بیابانشدنش خو کرده
خاک خشکیده ی من تشنه ی بارانی نیست
پیرها در طلب دیدن تو کور شدند
عُمر رفت و خبر از یوسفِ کنعانی نیست
می کُشد آخرِ سر زخمِ فراقت ما را
درد عشاق تو را نسخهی درمانی نیست
آنکه دلخوش به هوسهاست..،خرابت نشود
کاخ اَمیالِ دلم لایق ویرانی نیست
تو به فکر همه وُ ما همگی فکر گناه...
بخداوند که این رسم مسلمانی نیست
من ؛ سرافکندهترین سینهزنِ فاطمه ام
هیچ رنجی بهعلی رنجِ پشیمانی نیست
سخت دلتنگ تماشایِ ضریح نجفم
مثل ایوانِ طلای پدر ایوانی نیست
لب من را برسانید به انگورِ #علی
باده ای در حَدِ این بادهی سلطانی نیست
کاشکی روی سرم دست نوازش بِکِشی
وقت اینکه ز گدا روی بگردانی..،نیست
" گرچه آلوده ولی مال حسینیم همه "
نزدِ ما بهتر از این تشنه که خواهانی نیست
جان آن کشتهی بی غُسل و کفن..،زود بیا
دیر شد آمدنت،فرصت چندانی نیست
چوب ها در دل تاریخ شهادت دادند
خیزران خوردهتر از او،لب و دندانی نیست
#امام_زمان
#نجف
#محرم
@sher_alavi | شعرعلوی
دنبال تو ما را به چشم تر می آورد
آنکس که روی نیزه اش گوهر می آورد
بالای تل دیدم سر بالانشینم...
از زیر دست و پا ترا مادر می آورد
ای پیکر جامانده روی خاک سوزان!
دیدم کسی در کوفه انگشتر می آورد
سر درد دارم بسکه خولی مست کرده
بعد شبی که بین خورجین سر می آورد
من زینبم بر ناقه عریان همانکه...
روزی مرا با احترام اکبر می آورد
با سر کسی روی زمین هرگز نمی خورد
این ساربان ما را اگر بهتر می آورد
ای کاش از بالای آن سرنیزهء تیز
می آمدی و دخترت پر در می آورد
من صبر از کف داده ام قرآن که خواندی
خب صبر می کردی کسی منبر می آورد
"هی سنگ خوردم باتو از دست کسی که
خرما و نان از سفره #حیدر می آورد"
رد می شوم از کوچه و بازار کوفه
ای کاش محرم داشتم معجر می آورد
#رضا_دین_پرور
#اسارت
#بین_راه_کوفه_و_شام
#حیدر
#محرم
@sher_alavi | شعرعلوی
السَّلامُ عَلَيْكِ یا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنين
به یمن اوست که شام از سحر شتاب بگیرد
دمشق جان ز دم عشق آن جناب بگیرد
به این شکوه که دارد دگر عجیب نباشد
اگر ز شرم رخ ماهش آفتاب بگیرد
چنین که انس و ملک هم ندیده سایهی او را
به غیر نور نماند اگر حجاب بگیرد
چنان که غرق عرق شد گل از حضور لطیفش
کجاست شیشهی عطار تا گلاب بگیرد
سوار محمل اگر میشود غریب نباشد
اگر براش یل هاشمی رکاب بگیرد
نمود کامل یک روح در دو جسم همین است
حسین اگر برود، زینب اضطراب بگیرد
طناب کیست که دستان کوه صبر ببندد
عقیله خواسته دستی هم از طناب بگیرد
دمی که لب بگشاید به خطبه زینب کبری
دگر عنان سخن را ز شیخ و شاب بگیرد
خروش شعلهورش ریخت آبروی ستم را
چه معجزیست در آهش؟ کز آتش آب بگیرد
چو زینت پدر آمد به عرصه باید و شاید
که نام، زینبِ بنتِ #ابوتراب بگیرد
#محمود_حبیبی
#حضرت_زینب_سلامالله
#ابوتراب
#اسارت
@sher_alavi | شعرعلوی
السَّلامُ عَلَيْكِ یا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنين
چشم امید حیدر و زهرا به زینب
خورده گره تفسیر عاشورا به زینب
مثل پیمبرها ملائک میفرستند
صدها سلام از جنت الاعلی به زینب
او زینت دوش امیرالمومنین است
زینب به بابا نازد و بابا به زینب
گر میرسد "صدیقه ی کبری" به زهرا
پس میرسد "صدیقه ی صغری" به زینب
ام النجابت آنقدر پاک و زلال است
عمری حسادت میکند دریا به زینب
" عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَة " ست یعنی
داده خدا علم لدنی را به زینب
عون و محمد آیه های سجده دار اند
در سوره ی زیبای " اعطینا بزینب..."
پیش از تولد نوکر این خانه بودیم
وابسته ایم از عالم زر ما به زینب
این خانواده به خدایم میرسانند
دل میدهم یا به رقیه یا به زینب
مثل همیشه حاجتش رد خور ندارد
شیعه توسل میکند هرجا به زینب
" اولسون مؤذن زاده لر قربان بو یولدا "
این است عشق اردبیلی ها به زینب
امر شفاعت را گمانم میسپارد
روز جزا انسیه الحورا به زینب
حرف از صبوری های امُّ الصّابرین است
در مصرعی که میرسد "حلما" به "زینب"
"امُّ المَصائب" را میان جمع القاب
باری تعالی میدهد تنها به زینب
در پاسخ غم ؛ ما رایت الّا جَمیلا
ما هکَذَا القَولِ السَّدید الّا بِزینب
در هرنماز شب برای من دعا کن
هی عرض حاجت میکند آقا به زینب
از خیمه تا گودال دست حق تعالی
گویا سپرد امر امامت را به زینب
در سایه ی لطف خداوندی علم را
بعد از شهادت میدهد سقا به زینب
او به اسیری رفته ما آزاد باشیم
خیلی بدهکاریم در دنیا به زینب
اشکی نمانده تا شود جاری ز چشمش
خون گریه دارد میکند صحرا به زینب
پا جای پای مادر خود میگذارد
روی کبود ارثیه ی زهرا به زینب
نان شبش را بی گمان مدیون بی بی ست
پیرزنی که میدهد خرما به زینب
تنها رباب از حرمله دلخور نباشد
ملعون جسارت میکند حتی به زینب
سر های روی نیزه را رفته نشانه
سنگ ملامت میزند اما به زینب
منزل به منزل در بیابانها رقیه
هرشب پناه آورده از سرما به زینب
شمری که خنجر از قفا زد عصر دیروز
با تازیانه میزند فردا به زینب
سرهای روی نیزه میبارند وقتی
خولی نظر اندازد از بالا به زینب
#علیرضا_خاکساری
#اسارت
#بین_راه_کوفه_و_شام
#زینب_سلام_الله
#زِین_اَب
@sher_alavi | شعرعلوی
دروازه ورودی شهر است و ازدحام
بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام
این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست
یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام
يک آسمان ستارهی آتش گرفته و
یک کاروان شراره و غم های ناتمام
در این دیار، هلهله و پایکوبی است
انگار رسم تسلیت و عرض احترام
چشمان خیره و حرم آل فاطمه
سرهای روی نیزه و سنگ از فراز بام
خاکستر است تحفهی پس کوچه های شهر
بر زخم های سلسله ، شد آتش التیام
بر ساحت مقدس لب های پرپری
با سنگ کینه سنگدلی می دهد سلام
پیشانی شکسته و خونی که جاری است
بر روی نی خضاب شده چهرهی امام
با کینه #علی همهی شهر آمدند
بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام
#یوسف_رحیمی
#صفر
#روضه
#امیرالمؤمنین
#اسارت
@sher_alavi | شعرعلوی