#راهب_نصرانی
#اسارت
(زبانحال راهب)
در فکر گلی بودم و گلزار خریدم
گل خواست دلم، خرمن و خروار خریدم
در گلشن فردوس برین هم نفروشند
این طرفه گلی را که من از خار خریدم
دیدم که به کف مایه و مقدار ندارم
بهر دو جهان مایه و مقدار خریدم
دیگر نکشم ناز طبیبان جهان را
زیرا که دوای دل بیمار خریدم
تا جلوه فروشد به جهان، گوشهی دیرم
با ذرّه ، مِهین مطلع انوار خریدم
در جلوهگری، غیرتِ خورشیدِ سپهر است
ماهی که من از کوچه و بازار خریدم
حیف است که با درهم و دینار بسنجم
هر چند که با درهم و دینار خریدم
خاک دو جهان بر سر صرّافِ فلک باد!
سر بود که با قیمت دستار خریدم
سودایی از اینگونه که دیده ست به عالم؟
کم دارم و این دولت بسیار خریدم
خلق دوجهان گر بخورد غبطه، عجب نیست
چیزی که خدا بود خریدار ، خریدم
شاید که چو من ، راهبی اسلام برآرد
چون رأس حسین از کف کفّار خریدم
در ماتمش از دیده، چرا خون نفشانم؟
آخر سر یار است ز اغیار خریدم
دیگر نکنم واهمه ی حشر که این سر
شمعی ست که از بهر شب تار خریدم
از سرّ حقیقت، مگر آگه شوم امشب
زر دادم و گنجینه ی اسرار خریدم
ای دیده! تو را گر سر و سودای تماشاست
آیینه ی صد عزّت و ایثار خریدم
دوزخ دگری راست که : دربست، بهشتی
امشب من از این لشکر خونخوار خریدم
(نظمی)! ز هنر هرچه به بازار جهان بود
سنجیدم و این طبع گهربار خریدم
#نظمی_تبریزی
#محفل_ادبی_مهدوی_الغوث
@sher_alghoth