eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.7هزار دنبال‌کننده
601 عکس
153 ویدیو
91 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم در قلب ما داری خمینی قبایی از بقا داری خمینی زیارتگاهی از خاک شهیدان به آغوش خدا داری خمینی حریمت نیست در ابعاد دنیا حرم در ماوَرا داری خمینی ازعرفانت به خاطرخواهیِ دوست ره آورد شِفا داری خمینی کشش از جذ°به ی قرب الهی نسیم آشنا داری خمینی دل ما را مراد و مقتدایی همیشه هادی و فرمانروایی دلت ممسوس با راه خدا بود وجودت معدن صبر و رضا بود سَرِ آزادگی و ایستادن نگاهت بر حسین سرجدا بود یزیدان زمان در لرزه چون بید کلامت رعد بر قوم دغا بود ابوذرها و سلمان ها مطیعت به پایت فوج یاران جان فدا بود دل و جان بازوی خط نبردت شهید زنده در فکر وفا بود "اَعِدّوا مَااستَطَعتم" پیشه ی ماست "رِباطَ الخَیل" در اندیشه ی ماست فقاهت یکه تاز روزگارت فقیهان تا همیشه رهسپارت شدی بنیانگذار انقلابی که بوده آرزوهای تبارت پدربودی همه مستضعفان را سبکبالانِ عالم بی قرارت به دلها کاشتی شوق رهایی چه درها بازشد از اعتبارت ندانستیم روح الله بودی چه کم بردیم از فیض جوارت ره آوردت برای ما کدام است؟ به درگاه خدا شُرب مدام است همه مائیم مدیون قیامت بنایی استواریم از نظامت چنان افراشتی پرچم به عالم که دنیا هست محو اهتمامت جهانِ خواب را بیدارکردی به هشیاری گرفته التیامت همه ادیان و مذهب ها به وحدت رهین و خاک بوس انسجامت فراگیراست از معماری ات دین ز حُسنِ مطلع و حُسنِ خِتامت امامَین نظام اینجاست حاکم دو سَید سایه گستردند قائم یکی مسندگذار دولت یار یکی شد رهبر سر°خطّ ِ دیدار یکی مرجع به رجعت گشته مهمان یکی مرجع به راه حق وفادار یکی فرمانده ی میدان و جانباز یکی رزمنده ی با عزم و ایثار یکی دیوار را پایه گذارد یکی بر دوش دارد ثِقل دیوار یکی در دایره شد مرکز آن یکی ترسیم گر مانند پرگار به کشتیِ خمینی ناخدایی ست که از سیدعلی بهتر به آن نیست مجیدطاهری ۱۴خرداد۹۹ @ostadtaheri
نبی به تارَک ما تاج افتخار گذاشت برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک میان ما دو امانت به یادگار گذاشت  دو گوهری که عزیزند چون نبوت او یکی کتاب خدا و یکی است عترت او از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود  همه هدایت او نیز در ولایت بود  مودتی که زما خواست بر ذوی القربی از او به ما کرم و عزت و عنایت بود خطاب کرد که این دو، اعتبارِ همند هماره تا ابد الدهر در کنار همند به حق که این دو همانند نور و خورشیدند که از نخست به قلب بشر درخشیدند چهارده سده بگذشته هم چنان شب و روز زهم جدانشدند و فروغ بخشیدند چنان که نورو چراغند لازم و ملزوم یکی است مکتب قرآن و چارده معصوم چنان که شخص محمد جدا زقرآن نیست بدون عترت، قرآن چراغ ایمان نیست کسی که مکتب عترت گزید بی قرآن جدا زعترت و قرآن بُوَد، مسلمان نیست رسول گفت که اینان چو این دو انگشتند که متصل به هم و متکی به یک مشتند سوای قرآن مومن فنا بُوَد دینش بدون عترت هرکس خطاست آیینش کسی که گفت کتاب خداست ما را بس کند هماره خدا و کتاب نفرینش به آیه آیه ی قرآن قسم، بُوَد معلوم  که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم چهارده مه تابنده، چارده اختر چهارده صدف نور، چارده گوهر چهارده یم توفنده، چارده کشتی چهارده ره روشن، چارده رهبر چهارده ولی و چارده مسیحا دم که هم موید هم بوده، هم مؤید هم هزار حیف که امت ره وفا بستند پس از رسول خدا عهد خویش بشکستند هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند به بیت فاطمه ی او هجوم آوردند به جای گل همه هیزم برای او بردند مدینه دستخوش فتنه ای عجیب شده بهشت وحی محیط غم حبیب شده  کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟  علی که نفسِ محمد بُوَد غریب شده  سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد! الا زخون جگر پر هماره ساغرتان چه زود قول نبی محو شد ز خاطرتان مگر نگفت نبی، فاطمه است بضعه ی من؟  مگر نگفت پس از من علی است رهبرتان؟ مگر نگفت که اکمال دین ولای علی است؟ مگر نگفت که این آیه در ثنای علی است؟ چه روی داد که بستید دست مولا را رها ز بند نمودید دیو دنیا را چرا رسول خدا را به قبر آزردید چرا به بیت ولایت زدید زهرا را طریق دوستی و شیوه ی وفا این بود؟  جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟ عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت شراره اش حرم الله کربلا را سوخت نسوخت دامن دخت حسین را تنها پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت بُوَد به قلب زمان ها فرود آن آتش بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش که هرچه آمده اسلام تا کنون به سرش خلاف خلق همان اختلاف اول بود که شد جدا ره امت زخط راهبرش هماره میثم طیِ رهِ کُمیت کند به نظم تازه حمایت ز اهل بیت کند ✍حاج غلامرضاسازگار
حرم در قلب ما داری خمینی قبایی از بقا داری خمینی زیارتگاهی از خاک شهیدان به آغوش خدا داری خمینی حریمت نیست در ابعاد دنیا حرم در ماوَرا داری خمینی ازعرفانت به خاطرخواهیِ دوست ره آورد شِفا داری خمینی کشش از جذ°به ی قرب الهی نسیم آشنا داری خمینی دل ما را مراد و مقتدایی همیشه هادی و فرمانروایی دلت ممسوس با راه خدا بود وجودت معدن صبر و رضا بود سَرِ آزادگی و ایستادن نگاهت بر حسین سرجدا بود یزیدان زمان در لرزه چون بید کلامت رعد بر قوم دغا بود ابوذرها و سلمان ها مطیعت به پایت فوج یاران جان فدا بود دل و جان بازوی خط نبردت شهید زنده در فکر وفا بود "اَعِدّوا مَااستَطَعتم" پیشه ی ماست "رِباطَ الخَیل" در اندیشه ی ماست فقاهت یکه تاز روزگارت فقیهان تا همیشه رهسپارت شدی بنیانگذار انقلابی که بوده آرزوهای تبارت پدربودی همه مستضعفان را سبکبالانِ عالم بی قرارت به دلها کاشتی شوق رهایی چه درها بازشد از اعتبارت ندانستیم روح الله بودی چه کم بردیم از فیض جوارت ره آوردت برای ما کدام است؟ به درگاه خدا شُرب مدام است همه مائیم مدیون قیامت بنایی استواریم از نظامت چنان افراشتی پرچم به عالم که دنیا هست محو اهتمامت جهانِ خواب را بیدارکردی به هشیاری گرفته التیامت همه ادیان و مذهب ها به وحدت رهین و خاک بوس انسجامت فراگیراست از معماری ات دین ز حُسنِ مطلع و حُسنِ خِتامت امامَین نظام اینجاست حاکم دو سَید سایه گستردند قائم یکی مسندگذار دولت یار یکی شد رهبر سر°خطّ ِ دیدار یکی مرجع به رجعت گشته مهمان یکی مرجع به راه حق وفادار یکی فرمانده ی میدان و جانباز یکی رزمنده ی با عزم و ایثار یکی دیوار را پایه گذارد یکی بر دوش دارد ثِقل دیوار یکی در دایره شد مرکز آن یکی ترسیم گر مانند پرگار به کشتیِ خمینی ناخدایی ست که از سیدعلی بهتر به آن نیست مجیدطاهری ۱۴خرداد۹۹ @ostadtaheri
سر خاک کف پای تو یا حضرت سجاد جان، مست تولّای تو یا حضرت سجاد دل غرق تجلّای تو یا حضرت سجاد دست من و اعطای تو یا حضرت سجاد پرواز دهد ذکر تو تا عرش دعا را جنت، شنود از نفست بوی خدا را تو وجه خدا، دست خدا، چشم خدایی تو روح دعا، بال دعا، قلب دعایی تو کعبه و تو زمزم و تو سعی و صفایی تو مشعر و خیف و عرفاتی و منایی تا دور تو ای کعبه مقصود نگردند حجاج، طواف حرم الله نکردند ای آب بقا، قطره ای از آب وضویت وی خضر نبی، نخله سبزی، لب جویت گلبوسه ی جان دو جهان بر گل رویت ارباب دعا چشم گشودند به سویت خورشید دو گیتی مه هر انجمنی تو آئینه زهرا و حسین و حسنی تو مهر تو همه خیل رسل راست وظیفه گفتار تو در لوح الهی است لطیفه بر لعل لبت، بوسه ی آیات شریفه مصحف، بود از فاطمه و از تو، صحیفه اول علی از سلسله ی خیرالانامی چارم ولی حق پدر هشت امامی تو نور فروزنده ی مصباح هدایی سر سلسله ی نسل امام شهدایی و الله تو، پیغامبرِ خون خدایی همسنگر سرهای ز تن گشته جدایی هر چند که بر گردن خود، سلسله داری جا در دل بشکسته ی هر سلسله داری پرواز کند طایر وحی از چمن تو شمشیر خدا خطبه ی دشمن شکن تو افسوس که شد سنگ جواب سخن تو زنجیر کند گریه به زخم بدن تو بس گل، که به سر ریخت ز سنگ لب بامت افسوس که بردند به ویرانه ی شامت غیر تو که ای یوسف زهرای شهیده گردیده پیام آور سرهای بریده جای صلوات از همه دشنام شنیده خون دلش از حلقه ی زنجیر چکیده؟ گیرم که عدو برد سوی شام خرابت ای کاش نمی برد سوی بزم شرابت ای طایر رحمت، ز چه رو بال و پرت سوخت هر لحظه دل از شعله ی داغ دگرت سوخت افسوس که در ماه محرّم، جگرت سوخت از زهر جفا یکسره پا تا به سرت سوخت یک کرب و بلا سوز، دلت بود به سینه تا کرب و بلا شد ز غمت شهر مدینه عمری به دل سوخته ات، سوز نهان بود خون جگرت، دم به دم از دیده، روان بود چشمت به عزای شهدا، اشک فشان بود از کعب نی اَت، بر بدن خسته نشان بود در غسل تو یاران ز جگر آه کشیدند بر پیکر پاکت اثر سلسله دیدند هر شب دل زارم شده، زوّار بقیعت ای کاش نهم چهره به دیوار بقیعت چون شمع بسوزم به شب تار بقیعت خون گریه کنم، لحظه ی دیدار بقیعت گیرم به دل شب ز دل خاک سراغت گریم به تو و تربت بی شمع و چراغت من «میثم» دلسوخته ی زار شمایم خاک قدم میثم تمّار شمایم شرمنده که با هیچ، خریدار شمایم هر چند بدم، عبد گنهکار شمایم نامم ز ره لطف به خاطر بسپارید در مصحف صدّیقه ی کبری بنگارید
ورود حضرت معصومه(سلام الله علیها) این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است این ماه مدینه‌ست که در حال عبور است این ماه مدینه‌ست که بر هودجی از نور می‌آید و این خطه پر از شادی و شور است گل می‌دمد از شش‌جهت جادۀ ساوه این دشت سراسر همه وجد است و سرور است تسبیح‌کنان است در این بادیه، هر سنگ صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است آواز صبوحی زده باران سحرگاه هر لالۀ این باغ یکی جام طهور است چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است چون از سفر آن محمل مأنوس برآید بس لالۀ خوش‌رنگ به پابوس برآید بر ساحت سجادۀ او جلوه به جلوه «سُبّوح» گل افشاند و «قُدّوس» برآید در مجلس فیضش چه اشارات لطیفی از عالَم معقول به محسوس برآید این ماه درخشنده چه ماهی‌ست که هر صبح خورشید پی دیدنش از طوس برآید آیینه در آیینه از ایوان بلندش صد باغ پر از جلوۀ طاووس برآید این روضه، سرای کرم ماست، بیایید ای اهل حرم! این حرم ماست، بیایید درهای بهشت از ملکوت تو گشوده‌ست صد دسته‌گل از دست قنوت تو گشوده‌ست در حلقۀ نورانی گل‌های سحرخیز سجادۀ تسبیح سکوت تو گشوده‌ست گلدستۀ نور تو گواه است که تا عرش ایوان جلال و جبروت تو گشوده‌ست در فصل دعا، دست نیاز گل مریم بر خان کریمانۀ قوت تو گشوده‌ست هر آیه‌ای از سورۀ نورانی کوثر فصلی به مقامات ثبوت تو گشوده‌ست این آینه تصویر به تصویر شکفته‌ست تصویر تو در آیۀ تطهیر شکفته‌ست ✍🏻 زکریا اخلاقی
دیشب از عشق چشم من‌ تر بود عاشقی حرف ما و دلبر بود دلِ گم گشته ام مرا می‌برد دلم از کودکی کبوتر بود تا سر کوچۀ خدا رفتم که پُر از چشمه‌های کوثر بود چشم من بود و دامن ساقی دست من بود و لطف ساغر بود من ز هوش و دلم ز دستم رفت کار پیمانه‌های آخر بود کار دل، کار عشق دست تواند هم خدا، هم حسین مست تواند جلوه ای کن به رسم دلبری‌ات تا بریزیم سر به سروری‌ات درِ بازارِ بردگان وا شد یوسف آمد برای نوکری‌ات کعبه افتاده است دنبالت با خیالِ رخِ پیمبری‌ات تو علی هستی و علی مانده ماتِ اعجاز تیغ حیدری‌ات چقدر مثل فاطمه هستی به فدای شکوه کوثری‌ات آمدی عشق در به در شده است امشب ارباب ما پدر شده است باز کن چشم عالم آرا را خیره کن چشم‌های دنیا را نخوری چشم ای تو چشم حسین بس که چشمت ربوده دل‌ها را نوۀ ارشد امیر عرب می دهی عطر نام زهرا را ای علمدار دوم این قوم می بری رونق مسیحا را آرزوی حرا دو رکعت توست تا ببیند دوباره طاها را صخره ای موج را به هم کوبید روی دوشش گرفت دریا را پَرِ سجاده‌های مادر تو می برد دودمان لیلا را سیب سرخی و زادۀ ارباب یوسف خانوادۀ ارباب گره ای تا زدی دو ابرو را به هم آمیختی تو شش سو را همگی قبر خویش را کندند تا که دیدند تیغ و بازو را تیغ رقصید و آسمان بشنید ضربه ات را صدای هوهو را طپش قلب خیمه‌ها آمد تا گشودی سپاه گیسو را آمدی تا پس از عمو گیری پای محمل رکاب بانو را از مِیِ عشق باده ای داریم وه چه ارباب زاده ای داریم! روشنی‌های آسمان حسین ای نشانیِ بی نشان حسین روی چشم تو ابروان پدر روی دوش تو گیسوان حسین آه! داودِ حضرت ارباب ای اذان گوی کاروان حسین بعد آوای دلنشین تو بود نوبت گفتن اذان حسین قُوَت زانوان بابایی ای مسیحاترین جوان حسین مادرت هیچ، بین بُهت حرم رفتنت می‌برَد توان حسین از نگاهت عزیز زهرا سوخت رفتی از رفتن تو لیلا سوخت ✍️حسن لطفی یک بند برای استفادۀ بهتر هنرجویان گرامی، حذف شده است.