eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
6.5هزار دنبال‌کننده
503 عکس
131 ویدیو
78 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
به سوی قبله ی تهران نماز عشق می خوانم "الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسا" که حیرانم تبرک می برم از نام ارزشمندت ای آقا ! نگاهی، گوشه ی چشمی نما ای جان جانانم زیارت می کنم با یک حرم، جان حرم ها را به افلاک ست پروازم به این درگاه ایمانم سبکبالان درآمیزند با هم در هوای صبح هوای مضجعت مجذوب گرداند دل و جانم خدا عبدالعظیمش را امید قلبها گرداند مُقلّب اوست اینجا آستان دوست درمانم حضوری گر که خواهم با دلی بشکسته و زخمی به این درگاه، مسکینم به این درگاه، نالانم اگر یک اربعین در کربلا توفیق می گیرم تمام روزها درشهر رِی هر سال مهمانم "کَمَن زارَالحُسَینَت" روی کاشی ها تجلی کرد دراینجا یاد شش گوشه حزین و زار و گریانم به زیر بال هایت ذاکران آرام خوابیدند به صحنینت به یاد مسلمیه ابر بارانم شب جمعه مناجات حرم را دوست می دارم امیدعفو می پیچد در این درگاه از عصیانم مرا با صدق وارد کن خدایا "رب ادخلنی" که من افتاده از پا، ناگزیرم، غرق حرمانم مرا پرواز ده تا خود خدایا "رب اخرجنی" به زیر سایه ی شخص کریمی دادی اسکانم زیارت نامه می خوانم به لحن دوستان، آقا غریبان را قریبان کن الا ای مهر تابانم اصول فقه با فقه وِلایی گشت تعبیرت وَلایت در وِلایت بانی بُرنای بنیانم به عبداللهی و عبدالعظیمی ات دخیلم من کشیدم از همه غیر از شما تا دوست دامانم "هنیئا لک" به آن محضرنشینی ها "هنیئا لک" امام غائبم را سیدا ! دیری ست عطشانم تلالوهای خورشید از حضورت آشکارا شد فقیهان را نشانی از حضور یار می دانم فرج نزدیکِ نزدیک است "کمن زارالامام" اینجاست به این درگاه می آیم که سخت از یار پنهانم *** به این خاطر دراینجا روضه ی بی دست می خوانند به دستان بریده پای عهد دوست می مانم دلم تنگ است، یاران کشته یک یک پیش چشم من روم تا علقمه تا تازه گردد عهد و پیمانم حسین و فاطمه بر پیکرم نالان و گریانند چنین جاری ست اشک من به آغاز و به پایانم صدای انتظارِ طفلِ اشک آید، عطشناک ست به این مرثیه من تا روز حشر آئینه گردانم سرشته شد گِلم با اشک و خون دل، بدان"طاهر"! حرم از اشک دارم ملتجای اشک، ایوانم مجیدطاهری ۲۳خرداد۹۹
نذرکردم شاعری را پیشه سازم تا قیامت عاشقم آن بانویی را که نشان داد این سعادت "شیعتی مهما شربتم" را که خواندم در مقاتل دیدم آن بانویِ مرثیه, بپا کرده قیامت تا قیامت سوخته هر جان و دل را با کلامش آب آبش پاره می سازد جگر را با اشارت آمنه یا که اَمیمه در لقب باشد سکینه در ادب اسطوره در عرفان باشد با کرامت شاعری در ریشه اش باشد هنرمندست اما پای بست از وحی دارد کوه باشد از اصالت اینکه گویم عاشقش هستم کلامی از حسین ست کربلایی هستم از فرمایشاتش در زیارت خادمم عبدالحسینم زنده ام از روح قدسیش مرده ام گر لحظه ای از من بگیرند این عنایت دختری دارد نظیرش نیست در اقصای عالم این دو هستند الگویی در دوستی ها در رفاقت بهترین بابای عالم بهترین دختر که دیده گو که لیلی ها و مجنون ها ببینند اوج الفت اینکه روحانی ست بابا، رهبری دارد به دلها سالکی فرزانه بوده دخترش کرده صیانت بازکرده چشم در معروف و بیگانه ست منکَر دختری، در جنگ کرده، رشد کرده در شهادت شعرهایش وزن دارد پرشده از تیر و نیزه خاطراتش، هم شجاعت، هم شهامت، هم اسارت شعرهایش قافیه از اشک دارد یا که از خون هرچه را دیده، نوشته روی قلبی از رضایت گرچه طوفانی ست حالش، خطبه هایش صبر و حلم است شعرهایش را تخلص کرده با عمری نجابت مرثیه از کربلا آغاز با شعری از او شد حُسن انجامش کشانده ظالمان را بر حقارت ساخته با شعرهایش پایه ها بر روز موعود منتقِم را او بخواند خط کشیده بر رذالت دوم آبان۱۳۹۹
به سوی قبله ی تهران نماز عشق می خوانم "الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسا" که حیرانم تبرک می برم از نام ارزشمندت ای آقا ! نگاهی، گوشه ی چشمی نما ای جان جانانم زیارت می کنم با یک حرم، جان حرم ها را به افلاک ست پروازم به این درگاه ایمانم سبکبالان درآمیزند با هم در هوای صبح هوای مضجعت مجذوب گرداند دل و جانم خدا عبدالعظیمش را امید قلبها گرداند مُقلّب اوست اینجا آستان دوست درمانم حضوری گر که خواهم با دلی بشکسته و زخمی به این درگاه، مسکینم به این درگاه، نالانم اگر یک اربعین در کربلا توفیق می گیرم تمام روزها درشهر رِی هر سال مهمانم "کَمَن زارَالحُسَینَت" روی کاشی ها تجلی کرد دراینجا یاد شش گوشه حزین و زار و گریانم به زیر بال هایت ذاکران آرام خوابیدند به صحنینت به یاد مسلمیه ابر بارانم شب جمعه مناجات حرم را دوست می دارم امیدعفو می پیچد در این درگاه از عصیانم مرا با صدق وارد کن خدایا "رب ادخلنی" که من افتاده از پا، ناگزیرم، غرق حرمانم مرا پرواز ده تا خود خدایا "رب اخرجنی" به زیر سایه ی شخص کریمی دادی اسکانم زیارت نامه می خوانم به لحن دوستان، آقا غریبان را قریبان کن الا ای مهر تابانم اصول فقه با فقه وِلایی گشت تعبیرت وَلایت در وِلایت بانی بُرنای بنیانم به عبداللهی و عبدالعظیمی ات دخیلم من کشیدم از همه غیر از شما تا دوست دامانم "هنیئا لک" به آن محضرنشینی ها "هنیئا لک" امام غائبم را سیدا ! دیری ست عطشانم تلالوهای خورشید از حضورت آشکارا شد فقیهان را نشانی از حضور یار می دانم فرج نزدیکِ نزدیک است "کمن زارالامام" اینجاست به این درگاه می آیم که سخت از یار پنهانم *** به این خاطر دراینجا روضه ی بی دست می خوانند به دستان بریده پای عهد دوست می مانم دلم تنگ است، یاران کشته یک یک پیش چشم من روم تا علقمه تا تازه گردد عهد و پیمانم حسین و فاطمه بر پیکرم نالان و گریانند چنین جاری ست اشک من به آغاز و به پایانم صدای انتظارِ طفلِ اشک آید، عطشناک ست به این مرثیه من تا روز حشر آئینه گردانم سرشته شد گِلم با اشک و خون دل، بدان"طاهر"! حرم از اشک دارم ملتجای اشک، ایوانم مجیدطاهری ۲۳خرداد۹۹
🔹خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی🔹 کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست به هر که می‌نگرم در لباس احرامش دلش به جانب کعبه‌ست، رو به سوی خداست یکی به جانب مسلخ برای قربانی یکی روانه به دنبال یوسف زهراست یکی بهشت خدا را به چشم خود دیده یکی به یاد جهنم ز تابش گرماست یکی به خیمه ندای الهی العفوش... یکی دو دیده‌‌اش از اشک شوق چون دریاست یکی به امر خداوند سر تراشیده یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست سلام باد بر آن مُحرم خداجویی که روح بندگی از اشک دیده‌اش پیداست سلام باد بر آن کاروان صحراگرد که لحظه‌لحظه به دنبال سیدالشهداست سلام باد به عباس و اکبر و قاسم که حج واجبشان در زمین کرب‌وبلاست سلام باد به اخلاص و صدق ابراهیم که بهر ذبح پسر همچو کوه، پابرجاست سلام باد به ایثار و عشق اسماعیل که سر به دست پدر داد و خویش را آراست وجود او همه تسلیم محض پا تا سر که دست شست ز جان و سر و، خدا را خواست کشید تیغ ولی آن گلو بریده نشد فتاده بود به حیرت که عیب کار کجاست به تیغ گفت ببر! تیغ گفت ابراهیم! خدات گفته نبر! گر برم خطاست خطاست «خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی» هوالعزیز، همانا که حکم، حکم خداست چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی تو از خدا و خداوند از تو نیز رضاست مباد تیغ کشی بر گلوی اسماعیل که این پسر پدر بهترین پیمبر ماست درست اگر نگری در وجود این فرزند جمال نفس رسول خدا، علی پیداست گذار خنجر و دست ذبیح خود بگشا که ذبح اعظم ما ظهر روز عاشوراست... بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین که پیکرش به زمین، سر به نیزۀ اعداست ذبیح ماست حسینی که جلوه‌گاه رخش تنور و نیزه و دیر و درخت و تشت طلاست ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر تمام وسعت ملک خداش بزم عزاست سلام خالق وخلقت به خون پاک حسین که زخم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست... گلوی تشنه، سرش را ز تن جدا کردند که بهر داغ لبش چشم عالمی دریاست به جز ز اشک غمش دل کجا شود آرام به غیر تربت پاکش کدام خاک، شفاست؟ به یاد دست علمدارش آهِ ماست علم برای آن لب خشکیده چشم ماسقاست به غیر وجه خدا «کُلُّ مَن عَلیها فان» یقین کنید همانا حسین، وجه خداست به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر سرشک «میثم» اگر خون شود همیشه رواست ✍استاد غلامرضا سازگار
وضو بگیرم در حال روزه با تکبیر  کنم مباهله با دشمنان حی قدیر  زبان حق شوم و آیه ی مباهله را  به شأن فاطمه  و شوهرش کنم تفسیر  ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه  به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر  محمد وعلی و فاطمه، حسین و حسن   که پنج در عددند و یکی چو حی قدیر  پی مباهله کردند روی در صحرا  یکی چو مهر فروزان چهار ماه منیر  فتاد چشم نصارا به آن خدارویان  که نور طلعتشان گشته بود عالم گیر  مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند  که نیست غیر هلاکت برایشان تقدیر  همه به خاک قدوم پیمبر افتادند  که ای ز جانب حق خلق را بشیر و نذیر  به حضرت تو نصاری تمام تسلیم اند  که تو بلند مقامی و ما تمام حقیر  هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی که می کنند در این آیه حیله و تزویر کنند فضل علی  را به دشمنی انکار  خدای نگذرد از این خطا و این تقصیر  چرا شدند فراری از این حقیقت محض  چرا به سلسله ی نفس خود شدند اسیر  قسم به جان علی منکر مباهله را  خدای لعن نموده، پیمبرش تکفیر  گرفتم آنکه شود خصم منکر خورشید  کجا به تابش انوار آن کند تأثیر  فضائل علی از حد بود فزون چه زیان  که بر مباهله منکر شوند یا به غدیر  علی  کسی است که در جنگ بدر شد پیروز  خدا به جنگ احد می دهد به او شمشیر  علی  است فاتح احزاب و فاتح خیبر  علی  است تیرالهی به قلب خصم شریر  علی است بت شکن کعبه روی دوش رسول  علی  به بیشه ی اسلام شد خروشان شیر  علی  به جای نبی خفت و جان گرفت به دست  کسی نیافت چو او این چنین مقام خطیر  حدیث منزله چون آفتاب می تابد  به این دلیل علی  بعد مصطفاست امیر  وصی احمد مرسل کسی بود "میثم"  که در تمام فضایل ورا نبود نظیر ✍حاج غلامرضاسازگار
امام حسین(علیه السلام) خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست.. لب گشودن می‌شود موج خطر را بال و پر لنگر این بحر پرآشوب، تسلیم و رضاست.. کی دلش سوزد به داغ دردمندان دگر؟ چرخ، کز لب تشنگانِ او، شهیدِ کربلاست آنچه از ظلم و ستم بر قرة العین رسول رفت از سنگین‌دلان، بر صدق این معنی گواست مظهر انوار ربانی، حسین بن علی آن‌که خاک آستانش دردمندان را شفاست ابر رحمت سایه‌بان قُبّۀ پر نور او روضه‌اش را از پر و بال ملائک بوریاست دست خالی برنمی‌گردد دعا از روضه‌اش سائلان را آستانش کعبۀ حاجت‌رواست.. در ره او زائران را هرچه از نقد حیات صرف گردد، با وجود صرف گردیدن به‌جاست.. با لب خشک از جهان تا رفت آن سلطان دین آب را خاک مذلت در دهان زین ماجراست.. عقده‌ها از ماتمش روی زمین را در دل است دانۀ تسبیح، اشک خاک پاک کربلاست.. نیست یک دل کز وقوع این مصیبت داغ نیست گریه، فرضِ عین هفتاد و دو ملت زین عزاست می‌دهد غسل زیارت خلق را در آب چشم این‌چنین خاک جگرسوزی ز مظلومان که‌راست؟ بهر زُوّارش که می‌آیند با چندین امید هر کف خاک از زمین کربلا دست دعاست.. از سیاهی، داغ این ماتم نمی‌آید برون این مصیبت هست بر جا تا به‌جا ارض و سماست.. گر چه از حُجّت بود حلم الهی بی‌نیاز این مصیبت حُجّت حلم گران‌سنگ خداست قطرۀ اشکی که آید در عزای او به چشم گوشوار عرش را از پاکی گوهر، سزاست زائران را چون نسازد پاک از گَرد گناه؟ شهپر روح الامین جاروب این جنت‌سراست سُبحه‌ای کز خاک پاک کربلا سامان دهند بی‌تذکر بر زبان رشته‌اش ذکر خداست چند روزی بود اگر مُهر سلیمان معتبر تا قیامت سجده‌گاه خلق مُهر کربلاست خاک این در شو که پیش همت دریا دلش زائران را پاک کردن از گنه کمتر سخاست.. زیر سقف آسمان، خاکی که از روی نیاز می توان مرد از برایش، خاک پاک کربلاست.. تکیه‌گاهش بود از دوش رسول هاشمی آن سری کز تیغ بیداد یزید از تن جداست آن‌که می‌شد پیکرش از برگ گل نیلوفری چاک‌چاک امروز مانند گل از تیغ جفاست.. چرخ از انجم در عزایش دامن پر اشک شد تا به دامان جزا گر ابر خون گرید رواست مدحش از ما عاجزان «صائب» بُوَد ترک ادب آن‌که ممدوح خدا و مصطفی و مرتضاست.. ✍صائب تبریزی
طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد شاه دل تو کرده بود کاخ را رها جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا آن به که پیش هودج جانان کنی نثار آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا رخش تو را بر آخور سنگین روزگار برگ گیا نه و خر تو عنبرین چرا بر پردهٔ عدم زن زخمه ز بهر آنک برداشته است بهر فرو داشت این نوا در رکعت نخست گرت غفلتی برفت اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا گر حلهٔ حیات مطرز نگرددت اندیک درنماندت این کسوت از بها از پیل کم نه‌ای که چو مرگش فرا رسد در حال استخوانش بیرزد بدان بها از استخوان پیل ندیدی که چرب دست هم پیل سازد از پی شطرنج پادشا امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست چون دل روانه شد نشود نقد تو روا اکنون طلب دوا که مسیح تو بر زمی است کانگه که رفت سوی فلک فوت شد دوا بیمار به سواد دل اندر نیاز عشق مجروح به قبای گل از جنبش صبا عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا در ایرمان سرای جهان نیست جای دل دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو دار الخلافهٔ پدر است ایرمان سرا در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا بالا برآر نفس چلیپا پرست از آنک عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا گر در سموم بادیهٔ لا تبه شوی آرد نسیم کعبهٔ الا اللهت شفا لا را ز لات باز ندانی به کوی دین گر بی‌چراغ عقل روی راه انبیا اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس آری که از یکی یکی آید به ابتدا عقل جهان طلب در آلودگی زند عقل خدا پرست زند درگه صفا کتف محمد از در مهر نبوت است بر کتف بیور اسب بود جای اژدها با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا جان را به فقر باز خر از حادثات از آنک خوش نیست این غریب نوآئین در این نوا اندر جزیره‌ای و محیط است گرد تو زین سوت موج محنت و زان سو شط بلا از رمز درگذر که زمین چون جزیره‌ای است گردون به گرد او چو محیط است در هوا از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک هرگز سراب پر نکند قربهٔ سقا در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون وامال کعبتین که حریفی است بس دغا فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشی آلوده دان دهان مشعبد به گندنا اینجا مساز عیش که بس بینوا بود در قحط سال کنعان دکان نانوا زین غرقگان رو که نهنگ است برگذر زین سبزه زار خیز که زهر است در گیا گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود گردون کبود جامه شد از ماتم وفا از خشک سال حادثه در مصطفی گریز کاینک به فتح باب ضمان کرد مصطفی ورد تو این بس است که ای غیث، الغیاث کز فیض او به سنگ فسرده رسد نما بودند تا نبود نزولش در این سرای این چار مادر و سه موالید بینوا شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا آن قابل امانت در قالب بشر وان عامل ارادت در عالم جزا چون نوبت نبوت او در عرب زدند از جودی و احد صلوات آمدش صدا بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک ناخورده دست شسته ازین بی‌نمک ابا آزاد کردهٔ در او بود عقل و او چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما او رحمت خداست جهان خدای را از رحمت خدای شوی خاصهٔ خدا ای هست‌ها ز هستی ذات تو عاریت خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک دیگر ندارد این زن رعناش در عنا ✍️خاقانی
جنت که خود به نام شبستان فاطمه‌ست سجاده ای به گوشۀ ایوان فاطمه‌ست بال فرشتگانِ خدا غرق حسرت ِ خاک گلین حجرۀ طفلان فاطمه‌ست نام علی شده به عدد با نمک یکی نام علی خودش ز نمکدان فاطمه‌ست فرمود مصطفی که فدایش شود پدر روحی که هست در تنم از آنِ فاطمه‌ست وقتی که روح فاطمه در جسم احمد است جان علی و آل علی جان فاطمه‌ست تنها نه جلوه گاه رُخش مهر و ماه شد چشمان حیدر آینه گردان فاطمه‌ست جایی که جود و بخشش پروردگار هست بخشش به روز حشر به فرمان فاطمه‌ست عارف کسی شده‌ست که زهراست قطب او فانیِ در ولی شدن عرفان فاطمه‌ست از جان خود به پای ولایت گذاشته اسلام وامدار ز ایمان فاطمه‌ست فرماندۀ قیام برای امام اوست ظالم شکست خوردۀ میدان فاطمه‌ست بیداری و بصیرت و عزم و جهاد و فتح یک جلوه از اُبهّت طوفان فاطمه‌ست کشتار نه! هدایت و هشیاریِ بشر در قلب ذره ای‌ست که تابان فاطمه‌ست در سایۀ ولایت فرزند مرتضی ایران سپاه حیدر و ایران فاطمه‌ست عالَم تمام ملک علی شیر ِلافتی‌ست ایران میان این همه اُستانِ فاطمه‌ست در آستان قدس رضا نور مادری‌ست یعنی رضا نگین سلیمان فاطمه‌ست ما سر بلند و سینه ستبر و سرآمدیم این اقتدار ما ز شهیدان فاطمه‌ست با این حساب قبر شهیدان بی پلاک پایین پای مرقد پنهان فاطمه‌ست مشهور شد حسن به کرامت در اهل بیت خوان حسن نتیجۀ احسان فاطمه‌ست عالم تمام بی سر و سامان کربلاست اما حسین بی سر و سامان فاطمه‌ست آن که به او همه شهدا قبطه می خورند با هر دو دست ، دست به دامان فاطمه‌ست بخشیده می شوند همه با دو دست که چون مصحف شریف به دستان فاطمه‌ست تیغ کلام و خطبۀ زینب به شهر شام تفسیر آیه آیۀ قرآن فاطمه‌ست حجت تمام کرد به آیات و محکمات این اشک ها ز غربت برهان فاطمه‌ست عشق علی چنان زده آتش به جان او در، مُشتعِل ز سینۀ سوزان فاطمه‌ست در بارگاه قدس که جای ملال نیست چشمان قدسیان همه گریان فاطمه‌ست مانده‌ست ذوالفقار علی در نیام صبر قلب خدای صبر، پریشان فاطمه‌ست شرمنده شد علی ز پیمبر که گفته بود شیر خدا همیشه نگهبان فاطمه‌ست
کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است شام چیزی نیست تا ویران کُنَد با خطبه‌اش بالِ عزرائیل پایِ شَهپَرَش اُفتاده است چادرش را می‌تکاند می‌تکاند کوفه را کیست زینب کوفه یادِ حیدرش اُفتاده است می‌کَنَد از جا زمینِ شام را با کاخ‌ها راهِ مولا باز هم بر خیبَرَش اُفتاده است کیست زینب لحظه‌هایی که علی در رزم بود ذوالفقار اینَک به دستِ دخترش اُفتاده است قبل از آنیکه یزید از پیشِ خانم پا شود دید یِکجا سقفِ ظلمش بر سرش اُفتاده است مرتضیٰ بر دستمالِ زردِ خود میزد گِره یا که زینب دو گره بر معجرش اُفتاده است هرکجا می رفت چشمی سویِ او جرات نکرد بر سرِ او سایه‌یِ آب آورش اُفتاده است کارِ او پیغمبریِ کربلا تا شام بود بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است یادِ ایامی که شد سایه برادر با سرش ظهر در گرمایِ سوزان بسترش اُفتاده است داشت بر سینه لباسی را که مادر داده بود یادِ مادر یادِ روزِ آخرش اُفتاده است رو به قبله بستر است و رو به دَر چشمانِ او باز اشکی سرخ از چشمِ تَرَش اُفتاده است بادِ گرمی می‌وزید و بویِ سیبی می‌رسید دید از تَل آنطرف‌تَر پیکرش اُفتاده است وای دستِ حرمله گهواره‌ای پاشیده بود آه دستِ ساربان انگشترش اُفتاده است محملش را دید وقتی می‌رود از کربلا می‌رود با دختری که زیوَرَش اُفتاده است می‌شنید از مَحمِلی لالاییِ گرمِ رُباب حق بده چشمانِ او بر اصغرش اُفتاده است خُطبه‌اش را گیسویِ از نِی رهایی قطع کرد ردِ خونی رویِ چوبِ منبرش اُفتاده است چشم را بالا گرفت اما برادر را ندید تاب خورده نیزه و حتماً سرش اُفتاده است زیر دست و پا نگاهی کرد دنبالِ حسین دید سَر این سو و آن سو مادرش اُفتاده است
غرق گل شد کربلا چون رهگذار زینب است یا که خونین مقتل یار و تبار زینب است قامت موزون اکبر، سرو ناز کربلاست چشمۀ این باغ، چشم اشک بار زینب است گلبن قاسم دهد بر این گلستان خرمی یادگار مجتبی، در روزگار زینب است لالۀ عطشان این گلشن، علی اصغر بُوَد شاهد این گفته، قلب داغدار زینب است در کنار علقمه، سروی مگر آتش گرفت یا سراپا غرقه در خون، جان نثار زینب است؟ این گلستانی که پامال سم اسبان شده جسم و جان احمد و، دار و ندار زینب است با چنین طوفان گلریزی، چه گل هایی شکفت کس نمی‌داند، خزان یا نوبهار زینب است تا بیاموزد رقیه، راه و رسم زینبی در تمام صحنه ها، او هم کنار زینب است گلشن آل خلیل از آتش بیداد سوخت عقل در حیرت ازین صبر و قرار زینب است از اسارت در ره آزادی او را ننگ نیست بلکه فرمان بردن از کفار، عار زینب است خطبه خوانَد چون علی، با آن حیای فاطمی یادبود مَشیِ پیغمبر، وقار زینب است نطق کردن در خیابان، بین آن غوغا گران با وجود حضرت سجاد، کار زینب است کوفه شد غرق سکوت آنگه که فرمود «اُسکُتوا» رشتۀ جان ها مگر در اختیار زینب است؟ یاد بود احتجاج و نطق زهرا تازه شد رنگ قرآن، در کلام زرنگار زینب است حفظ جان حضرت سجاد، از تیغ عدو جلوه ای از روح زهرا، شاهکار زینب است روز عاشورا که شد روشنگر جان بشر سایۀ غم های آن، از شام تار زینب است گشت ظالم عاقبت از تخت عزت سرنگون فتح مظلومان، ز یُمن اقتدار زینب است این علم های سیاه و، این همه افغان و آه پرچم فتح و، سرود افتخار زینب است وقف باغ کربلا کن چشمۀ اشکت (حسان) چون که این سان وقف کردن، یادگار زینب است ✍️حبیب الله چایچیان(حسان) باحذف یک بیت دیوان خلوتگاه راز، ص222-220
به سوی قبله ی تهران نماز عشق می خوانم "الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسا" که حیرانم تبرک می برم از نام ارزشمندت ای آقا ! نگاهی، گوشه ی چشمی نما ای جان جانانم زیارت می کنم با یک حرم، جان حرم ها را به افلاک ست پروازم به این درگاه ایمانم سبکبالان درآمیزند با هم در هوای صبح هوای مضجعت مجذوب گرداند دل و جانم خدا عبدالعظیمش را امید قلبها گرداند مُقلّب اوست اینجا آستان دوست درمانم حضوری گر که خواهم با دلی بشکسته و زخمی به این درگاه، مسکینم به این درگاه، نالانم اگر یک اربعین در کربلا توفیق می گیرم تمام روزها درشهر رِی هر سال مهمانم "کَمَن زارَالحُسَینَت" روی کاشی ها تجلی کرد دراینجا یاد شش گوشه حزین و زار و گریانم به زیر بال هایت ذاکران آرام خوابیدند به صحنینت به یاد مسلمیه ابر بارانم شب جمعه مناجات حرم را دوست می دارم امیدعفو می پیچد در این درگاه از عصیانم مرا با صدق وارد کن خدایا "رب ادخلنی" که من افتاده از پا، ناگزیرم، غرق حرمانم مرا پرواز ده تا خود خدایا "رب اخرجنی" به زیر سایه ی شخص کریمی دادی اسکانم زیارت نامه می خوانم به لحن دوستان، آقا غریبان را قریبان کن الا ای مهر تابانم اصول فقه با فقه وِلایی گشت تعبیرت وَلایت در وِلایت بانی بُرنای بنیانم به عبداللهی و عبدالعظیمی ات دخیلم من کشیدم از همه غیر از شما تا دوست دامانم "هنیئا لک" به آن محضرنشینی ها "هنیئا لک" امام غائبم را سیدا ! دیری ست عطشانم تلالوهای خورشید از حضورت آشکارا شد فقیهان را نشانی از حضور یار می دانم فرج نزدیکِ نزدیک است "کمن زارالامام" اینجاست به این درگاه می آیم که سخت از یار پنهانم *** به این خاطر دراینجا روضه ی بی دست می خوانند به دستان بریده پای عهد دوست می مانم دلم تنگ است، یاران کشته یک یک پیش چشم من روم تا علقمه تا تازه گردد عهد و پیمانم حسین و فاطمه بر پیکرم نالان و گریانند چنین جاری ست اشک من به آغاز و به پایانم صدای انتظارِ طفلِ اشک آید، عطشناک ست به این مرثیه من تا روز حشر آئینه گردانم سرشته شد گِلم با اشک و خون دل، بدان"طاهر"! حرم از اشک دارم ملتجای اشک، ایوانم مجیدطاهری ۲۳خرداد۹۹
🍃قصیده 🌾مرثیه 🌷حضرت قاسم بن حسن(علیهماسلام) ای سینۀ شکسته دلان نینوای تو لبریز نینوای وجود از نوای تو جان حسین و نجل حسن عشق زینبین آغوشِ گرم حضرت عبّاس جای تو قرآن پاره پاره ی پاشیده بر زمین! گلبوسه ی عمو به همه آیه های تو سر تا سر وجود تو مثل حَسن حَسن خُلق تو، خوی تو، سخن تو، صدای تو تو قاسمی که شخص حسن خوانده قاسمت قسمت شود جحیم و جنان در رضای تو یک باغ لاله و نفس سیزده بهار ای ماه چارده شده محو لقای تو تو بر حسین مثل علی اکبر او حسن تو سوختی به پای وی و او به پای تو ریحانه ی رسول که جان جهان فداش رو کرد بر تو گفت که جانم فدای تو شب بود و عشقبازی تو با نماز شب می بُرد دل زیوسف زهرا دعای تو قبر تو در قبور بنی هاشم است لیک در قلب ما بنا شده صحن و سرای تو دامادِ حجله گاه شهادت که زخم ها شد جامۀ زفاف به قدّ رسای تو بالله روا بود که به یاد عروسی ات گردد عروسی همه، بزم عزای تو داماد را ندیده کسی زیر سم اسب ای چشم اسب ها همه گریان برای تو پیراهن تو بود زره، سینه ات سپر جوشن شدند بر تن تو زخمهای تو بر روی دستهای عمو دست و پا زدی انگار بود دست عمو کربلای تو ✍️حاج غلامرضاسازگار
هدایت شده از اشعارمجیدطاهری
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن سکینه (سلام الله علیها) نذرکردم شاعری را پیشه سازم تا قیامت عاشقم آن بانویی را که نشان داد این سعادت "شیعتی مهما شربتم" را که خواندم در مقاتل دیدم آن بانویِ مرثیه, بپا کرده قیامت تا قیامت سوخته هر جان و دل را با کلامش آب آبش پاره می سازد جگر را با اشارت آمنه یا که اَمیمه در لقب باشد سکینه در ادب اسطوره در عرفان باشد با کرامت شاعری در ریشه اش باشد هنرمندست اما پای بست از وحی دارد کوه باشد از اصالت اینکه گویم عاشقش هستم کلامی از حسین ست کربلایی هستم از فرمایشاتش در زیارت خادمم عبدالحسینم زنده ام از روح قدسیش مرده ام گر لحظه ای از من بگیرند این عنایت دختری دارد نظیرش نیست در اقصای عالم این دو هستند الگویی در دوستی ها در رفاقت بهترین بابای عالم بهترین دختر که دیده گو که لیلی ها و مجنون ها ببینند اوج الفت اینکه روحانی ست بابا، رهبری دارد به دلها سالکی فرزانه بوده دخترش کرده صیانت بازکرده چشم در معروف و بیگانه ست منکَر دختری، در جنگ کرده، رشد کرده در شهادت شعرهایش وزن دارد پرشده از تیر و نیزه خاطراتش، هم شجاعت، هم شهامت، هم اسارت شعرهایش قافیه از اشک دارد یا که از خون هرچه را دیده، نوشته روی قلبی از رضایت گرچه طوفانی ست حالش، خطبه هایش صبر و حلم است شعرهایش را تخلص کرده با عمری نجابت مرثیه از کربلا آغاز با شعری از او شد حُسن انجامش کشانده ظالمان را بر حقارت ساخته با شعرهایش پایه ها بر روز موعود منتقِم را او بخواند خط کشیده بر رذالت ✍️مجیدطاهری
امام علی (علیه‌السلام) اگرچه شأن علی «کُلَّ شَیءٍ أحصَینا»ست ولی فضائل او غیر قابل احصاست به قلب سورۀ یاسین، علی امام مبین به بطن سورۀ طاها، علی امام هداست علی تبلور رحمت به باء بسم‌الله ولی به باء برائت شرار قهر خداست به «اَلّذِی خَلَقَ المَوتَ وَ الحَيَاة» قسم علی به مُلک خداوند «أَحسَنُ عَمَلا»ست علی حیات «مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیّ» علی‌ست ماء معینی که عین آب بقاست علی‌ست حصن حصینی که آیة‌الکرسی علی‌‌ست حبل متینی که عروة‌الوثقی‌ست علی فروغ حرا، یار غار پیغمبر علی به چشم محمد، چراغ اوحیناست علی کسی‌ست که از کودکی قیامت کرد به پاس حرمت پیر پیمبران برخاست علی هرآنچه نبی دید، دیده از آغاز شنیده‌های نبی را شنید بی کم و کاست علی اُذُن، «اُذُنٌ وَاعِيَة»، بِاِذن‌ِالله علی، سمیع‌ علیم و علی سمیع دعاست علی پدر، پدر مهربان این امت علی حقیقت «بِالوالِدَینِ اِحسانا»ست علی به قاطبۀ خلق، «حجة‌الله‌»ست ولی برای علی، حجت خدا زهراست :: قیامت از عطش دیدن علی غوغاست به عشق ساقی کوثر چه محشری برپاست فقط علی‌ست علمدار حمد در محشر فقط علی‌ست که در حشر پرچمش بالاست علی به «إِنَّ إِلَينَا إِيَابَهُم»، ملجأ به «ثُمَّ إِنَّ عَلَينَا حِسَابَهُم»، مأواست علی که هیچ‌کجا رد نکرده سائل را علی که بر سر خوان کرامتش دنیاست خدا کند که مرا از صراط رد سازد «هزار نکتۀ باریک‌تر ز مو اینجاست».. بهشت، منزل «طُوبَىٰ لَهُم وَ حُسنُ مَآب» بهشت، محفل ذکر فضائل مولاست علی‌ست نور خدا، نور دیدۀ احمد علی‌ست چشم خدا، نور چشم او زهراست به حُسن او چه بگویم؟ که او اَباالحَسن است همه وجود حَسن از کرامت باباست مرید غیرت و ایثار اوست ثارالله شهید غربت این مرد، سیدالشهداست به کربلا برکات از ابوتراب رسید به یُمن اوست که در تربت حسین شفاست علی تهجد زین‌العباد در محراب علی صحیفۀ سجاد در مقام دعاست علی‌ست باقر علم و علی‌ست صادق وعد علی‌ست کاظم غیظ و علی امام رضاست علی جواد امامان و هادی امت به سایۀ نجفش، کاظمین و سامراست خدا دوباره حسن بر علی کرامت کرد حسن که عسکر او جن و اِنس و اَرض و سماست بیا به مسجد سهله که بیت مهدی اوست بیا که خانۀ امید اهل‌بیت اینجاست علی‌ست آینۀ «هَل أَتَىٰ عَلَى الإِنسان» چه آینه؟ که در او جلوۀ خدا پیداست نبی به اذن خدا «دَاعِياً إِلَى الله» است نبی سراج منیر و علی صراط خداست علی‌ست «حُجَّةٌ الْبَالِغَه»، یقین دارم خدا گواه که نهج‌البلاغه خود گویاست علی دویست تجلی به جُرج جُرداق است علی عنایت بی‌حد به مکتب عیساست علی مجادله‌اش «اَلّتِی هِیَ أَحْسَن» علی مباهله‌اش نیز، «دَعوَة الحُسنی»‌ست :: صراط سیرِ الی‌اللهِ مصطفی، مولاست که سیر اَنفُسی او به نون اَنفُسَناست امام هشتم ما مستند به قرآن گفت مباهله‌ست که اوج فضایل مولاست نبی کنار علی «شاهِدٍ وَ مَشهُود» است خدا گواه، که «يَتْلُوهُ شاهِدٌ» گویاست کسی که این دو یکی دید، چشم او روشن کسی که حرف خدا را نخواند نابیناست علی‌ست جان کلام خدا به «اَنفُسَنا» قسم به جان محمد «نِساءَنا» زهراست سزاست جان نبی جانشین او باشد به جان او، که خلافت برای غیر، خطاست بیا کنار مسیحا به وادی نجران ببین که اوج تجلای پنج تن اینجاست مباهله ثمر «إِنَّمَا يُرِيدُ الله» مباهله سند محکم حدیث کساست علی «لِيُذهِبَ عَنكُم»، علی «يُطَهِّرَكُم» علی به آیۀ تطهیر غایت تقواست علی به دوش نبی یا نبی به دوش علی؟ خلیل بت‌شکن کعبه اوست یا طاهاست؟ علی دعای سریع الاجابه می‌خواند دمی که ذکر لب او ندای یازهراست علی‌ست کفو بتول و علی‌ست نفس رسول علی به کل رسولان ولایتش اولاست پیمبران خدا را اگر برادر خواند خدا گواه که این از تواضع مولاست ترابِ مَقدم او تاجِ عزت آدم سحاب رحمت او سایۀ سر حواست علی مدرس ادریس در کتابت وحی علی به کرسی تدریس، «عَلَّمَ الاَسما»ست همین که کشتی نوح «اسْتَوَتْ عَلَى الجُودِیّ» ندا رسید علی کشتی نجات شماست زمان زمزمۀ لا اِلهَ اِلّا اَنت علی اجابت یونس به ظلمت دریاست علی تکلم طور و علی ترنم وحی علی تجسم نور و علی یَد بیضاست به ذکر او زکریا شده مسیحادم نسیمی از نفحات حسین او یحیاست قسم به آیۀ «اِقْرَأ وَ رَبُّكَ الأَكرَم» علی کرامت قرآن و معجز طاهاست چه آیه از «لَعَلِیٌّ حَكِيم» محکم‌تر؟ علی صریح‌ترین آیۀ کتاب خداست