eitaa logo
شاعرانه
37هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
451 ویدیو
33 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟ از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟ پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست پس روا نیست من این‌گونه پریشان باشم کیمیا خاک کف پای غلامان شماست کیمیایی بده تا «جابر حیّان» باشم نمی از چشمهٔ «توحید مفضّل» کافی‌ست تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم غم حدیثی‌ست که در چشم تو جریان دارد باید از حادثهٔ چشم تو گریان باشم جای این بیت برایت حرمی می‌سازم تا در آیینهٔ ایوان تو حیران باشم حرف آیینه و ایوان شد و دلتنگ شدم کاش می‌شد حرم شاه خراسان باشم «صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود» کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت 🔸 حضرت حافظ حافظیه در روز بارونی🤍 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی آقای حمیدرضا برقعی بمناسبت شهادت امام صادق(ع) 📜 @sheraneh_eitaa
فلک، ای دوست، ز بس بی‌حد و بی‌مر گردد بد و نیک و غم و شادی همه آخر گردد زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش نیست امید که همواره نفس بر گردد چرخ بر گرد تو دانی که چه سان می‌گردد همچو شهباز که بر گرد کبوتر گردد تیره آن چشم که بر ظلمت و پستی بیند مرده آن روح که فرمانبر پیکر گردد گر دو صد عمر شود پرده‌نشین در معدن خصلت سنگ سیه نیست که گوهر گردد نه هر آن را که لقب بوذر و سلمان باشد راست کردار چو سلمان و چو بوذر گردد علم سرمایهٔ هستی است، نه گنج زر و مال روح باید که از این راه توانگر گردد نخورد هیچ توانگر غم درویش و فقیر مگر آن روز که خود مفلس و مُضطر گردد قیمت بحر در آن لحظه بداند ماهی که به دام ستم انداخته در بر گردد نه هر آن کو قدمی رفت به مقصد برسید نه هر آنکو خبری گفت پیمبر گردد آنچنان کن که به نیکیت مکافات دهند چو گه داوری و نوبت کیفر گردد مرو آزاد، چو در دام تو صیدی باشد مشو ایمن چو دلی از تو مکدّر گردد توشهٔ بخل میندوز که دود است و غبار سوزن کینه مپرتاب که خنجر گردد نه هر آن غنچه که بشکفت گل سرخ شود نه هر آن شاخه که بررست صنوبر گردد عقل استاد و معلم برود پاک از سر تا که بی‌عقل و هُشی، صاحب مشعر گردد گر که کار آگهی، از بهر دلی کاری کن تا که کار دل تو نیز میسر گردد دعوت نفس پذیرفتی و رفتی یک بار بیم آن است که این وعده مکرّر گردد پاکی آموز به چشم و دل خود، گر خواهی که سراپای وجود تو مطهّر گردد دامن اوست پر از لؤلؤ و مرجان، پروین که بی‌اندیشه در این بحر شناور گردد... 📜 @sheraneh_eitaa
خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش شمع جانم را مسوزان بیش ازین دیگر مگو اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش بس که من سرگرم رؤیای تو بودم بارها دیده‌ام خواب تو را با دیده بیدار خویش چهره‌ای دارم که پنهان در نقابی کهنه است خیره در آئینه‌ام با حسرت دیدار خویش باشد ای خورشید پنهان! در حجاب خویش باش باز هم خو می‌کنم با سایه دیوار خویش 📜 @sheraneh_eitaa
در فراسوهای عشق... تو را دوست میدارم در فراسوهای پرده و رنگ در فراسوهای پیکرهایمان با من وعده ی دیداری بده... 📜 @sheraneh_eitaa
‍ ‍ اگر روزم پریشان شد، فدای تاری از زلفش که هر شب با خیالش خواب‌های دیگری دارم شبتون در پناه حق 🌙 📜 @sheraneh_eitaa
‍ «صبح» یعنی که نه خورشید و نه آیینه نه آب چشم خود باز کنی چشم «نگارت» بینی |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازهٔ چشمان سحرخیزان است پشت دریاها شهری است قایقی باید ساخت ... 📜 @sheraneh_eitaa
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کـ‌آن را نیست پایان، غم مخور حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله می‌داند خدایِ حالْ‌گردان غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | پندی از خواجه عبدالله انصاری که زندگی شما را تکان خواهد داد! 📜 @sheraneh_eitaa
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم باز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک عیبت آن است که بی مهرتر از فاخته‌ای هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید سعدیا بر تو چه رنج است که بگداخته‌ای بیم مات است در این بازی بیهوده مرا چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای 📜 @sheraneh_eitaa
آقای مجید رحمانی صانع متولد سال 1349هست، وی شاعر طنز پرداز است و در مجلات گل اقا و طنز و کاریکاتور و روزنامه های قدس و خراسان و شهرآرا وهفته نامه سلامت آثار چاپی دارد و فعلا در ماهنامه های طنز بچه مشهد و ستون آزاد و روزنامه وقایع اتفاقیه قلم می زند. 📜 @sheraneh_eitaa
در نکوهش بدی ! صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را نیکی چه بدی داشت ...! که دیدی ثمرش را ! هر کس به تو بد کرد، نیاور تو به رویش در فرصت مطلوب درآور پدرش را آنگاه اگر کینه تو کم نشد از او بعد از پدرش‌، گیر سراغِ پسرش را خوب است که آدم به کسی بد ننماید خوب است بپاید همه ‌دور برش را یا اینکه اگر کار بدی کرد، بداند باید به طریقی بکند پاک اثرش را آنکس که خرش می‌رود آنجا که نباید حتماً نگرفته جلوی کار خرش را آن یار که ارقامِ حسابش شده میلیارد باید که نگیرند جلوی سفرش را برعکس، بگویند هنر کرد که دررفت در گینس هم ثبت کنند این هنرش را در راه اگر رد شده باشند ز ... باید بپذیرند تمامِ خطرش را دادیم پر و بالش و حالا نگرانیم دیگر نتوانیم بچینیم پرش را گفتند که خوب است ببخشیم بدی را بخشیدم و هر مرتبه دیدم بَتَرش را شلوارِ لیِ گل پسرش بس که می‌افتد مردم همه دیدند دو ثلث کمرش را بسیار از این جنس مسائل همه جا هست بگذار نگوییم از این بیشترش را خالق سرِ خلقت، نظر از خلق نپرسید خوب است بپرسند از آدم نظرش را هشدار! شب شعر درش باز نماند این بهتر از آنست که بندند درش را 📜 @sheraneh_eitaa
سلام بیت اول ( مصرع دوم اشتباه تایپ شده در نکوهش بدی ! ✍️سلام خیر این شعر را جناب آقای صانع به این شکل تضمین کرده 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی طنز مجید رحمانی صانع تا که گفتم سخن از پتک، به سندان برخورد تا که گفتم ز قد سرو، به سروان برخورد تا که گفتم سخن از گاو، برهمن شد شاخ! صحبت از هند شد و فیل، به فنجان برخورد! گفتم از ضربه دایی، نگران شد خاله! صحبت خاله شد و خرس، به نادان برخورد! گفتم از منگل و ناگاه گلی اخم نمود گفتم از جانی و…ای وای، به جانان برخورد! گفتم از بانک یکی پول مرا کش رفته صحبت کش شد و گفتند به تنبان برخورد!» 📜 @sheraneh_eitaa
من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی چه کرده‌ام که مرا از خودت نمی‌دانی؟ مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی‌دارم تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی من از غم تو غزل می‌سرایم و آن را تو عاشقانه به گوشِ رقیب می‌خوانی هزار باغِ گل از دامن تو می‌روید به هر کجا بروی باز در گلستانی قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی 📜 @sheraneh_eitaa
از غصه سرازیرم ، هر ثانیه ، پیوسته : میسوزم و میسازم ، از کل جهان خسته ... ‌ شب ها ، همه بیمارم گریانم و می نالم تا صبح پریشانم ، پژمرده و بی حالم ‌ دردی‌ست در این سینه ، رنج آور و دیرینه .. چندی‌ست که آشوبم ، دورم ز طمأنینه ! ‌ بختک شده بر جانم ، این دردِ لجن‌وارم این مردن تدریجی‌ست ، این درد که من دارم! ‌ زخمم زده اند اینجا ، تنها شده ام تنها مرهم شده ناپیدا ، «ای وای بر این دنیا» ... ‌ 📜 @sheraneh_eitaa
با قلب من ای عشق! کاری کن که باید کاری که دل بردارم از امّا و شاید کاری که تنها خود بدانی چیست! یا نه! کاری که حتی از خودت هم بر نیاید ای دل جلائی تازه پیدا کن که این عشق چون آه در «آئینه» خود را می‌نماید باید که بر دیوار زندان سر بکوبم آه مرا گر بشنوَد در می‌گشاید رفتم که برگردم به آغوش تو ای عشق تا جان به جای خستگی از تن درآید 📜 @sheraneh_eitaa
‍ همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود شبتون در پناه حق🌙 📜 @sheraneh_eitaa
گل وا شده، عطرِ خوشِ یارآمده است بلبل به طوافِ لاله زار آمده است برخیز و نگاه کن در این صبح قشنگ خورشید به دیدنِ بهار آمده است |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
تو شبیه آرزویی که نسیمِ صبح خوانَد دلِ دردمـندِ مـا را نَفَـسـی ز شـوق دانَد به هوای عشقبازی، قدمی به چشمِ ما نِه که غبار پایت ای دوست، غمِ عالمی برانَد تو جمالِ بی‌بدیلی و به دل دلالت آری که به جز وجود نازت طربی دگر نمانَد تو خیالی و فراروی، تو مجالی و ز هرسوی به حریم وصلِ رویت، خمِ مو حجاب مانَد تو به چشم پاکبازان، نمِ اشکْ می‌نشانی که شــرارِ دلـنوازان، ز لبت شـــرر نشــانَد تو صفای صبحگاهی و وفای شامگاهان به دعای خلوتیان که غمت طرب فشانَد شب و روز بیقراران به طراوتِ بهاران هوسی عمیق دارد غزلی لطیف خوانَد 📜 @sheraneh_eitaa
نگاهم کن! با همین تصویر که از تو جانم را به بازی گرفته و صبر کن! نسیم اگر بر کوهی بوزد کم‌ترین اثرش، رقص پروانه‌هاست.. 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | او غزل معاصر را زنده نگه‌ داشت شاعر غزل‌سرای ایرانی، حسین منزوی 📜 @sheraneh_eitaa
♦️‏فرهاد پیربال شاعر کُرد زبان در کتاب شعرش یک صفحه را به مادرش اختصاص داده و نوشته است 🔹شعری بسیار طولانی برای مادرم: دلم برات تنگ میشه 📜 @sheraneh_eitaa