بسفر رفت نگار من و من شیفته وار
در صف باغ شدم با دلی از غصه فکار
دیدم اندر لب جو سنبل و گل نرگس مست
گرم نظاره و صحبت شده مانند سه یار
چون مرا دیدند از دیده سرشک افشانم
بر رخ از دیده چو بر سبزه ترا بر بهار
گفت سنبل که چو شد یار تو میدار مرا
جای آن زلف کج پر شکن غالیه بار
گل سوری ز صفا گفت مرا ده بوسه
جای رخساره آن سیمتن لاله عذار
گفت نرگس که چو از دیده او دور شدی
غم چشمانش بر چشم تر من بگمار
گفتم ای سنبل زلف بت من بارد مشک
تونه مشکین بیغاره مزن دم زنهار
ای گل سوری پیش رخ او چهره بپوش
که بود گل بر رخساره او خوار چو خار
نرگسا چشم تو گیرنده و مست است ولی
نیست چون آهوی پیل افکن او شیرشکار
چون پریچهره نگارم بچمن جلوه کند
شاهدان پیش جمالش همه نقشند و نگار
چهره اش لعل بود سیم بنا گوش سپید
دیده اش مست بود ترک نگاهش بیدار
زلف تاریک و شب و روز جهان زو روشن
چشم مخمور و دل و مغز مهان زو هوشیار
دوش امیری به دلم گفت چرا در گردن
زلف لیلی وشی آویخته مجنون وار
گفت پروانه آن شمع جهان افروزم
عاشق بدرم و جوینده او در شب تار
#ادیب_الممالک #شعر #عاشقانه
📜 @sheraneh_eitaa
انگشتر التفاتی ای دوست رسید
ایزد نکند از تو مرا قطعِ امید
انگشت رضا به چشم و جانم بنهاد
در حلقه بندگی شدم چون خورشید
#ادیب_الممالک #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
ای آنکه ترا چو مه شمایل باشد
جانم به شمایل تو مایل باشد
اندر عوض دست من این رشته زر
بگذار بگردنت حمایل باشد
#ادیب_الممالک #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
محمد صادق پسر حاجی میرزا حسین فراهانی (زادهٔ ۱۱ مرداد ۱۲۳۹ هجری شمسی در گازران از توابع شهرستان خنداب در استان مرکزی- درگذشتهٔ ۱۲۹۶ هجری شمسی) ملقب به «ادیب الممالک فراهانی» و «امیرالشعرا»، و متخلص به «امیری» شاعر، ادیب و روزنامهنگار دوره مشروطه است.
#معرفی_شاعر #ادیب_الممالک
📜 @sheraneh_eitaa
بپای آل علی هر که روی زاری سود
ز دستبرد حوادث در این جهان آسود
بگیر دامن احفاد مرتضی کاین قوم
ز آفریده فرازند و از خدای فرود
سرشته در کف ایشان بقدرت ازلی
خمیر هستی و گل مهره سپهر کبود
بباز در رهشان جان و عمر باقی گیر
که این معامله یک بر هزار بخشد سود
بکار در دل خود تخم مهرشان شب و روز
عزیز من که کسی غیر کشت خود ندرود
بروی فرخشان باد جاودان جاوید
ز ما سلام و تحیت ز کردگار درود
#شعر #ادیب_الممالک
📜 @sheraneh_eitaa
ای یار عزیز و دلبر سیمین تن
دادم ز برایت ارمغانی سوزن
یعنی که جهان ز هجر رویت شب و روز
چون چشمه سوزن است در دیده من
#شعر #ادیب_الممالک
📜 @sheraneh_eitaa
ای دوست بنه شرح غم دلتنگی
آغاز نما حکایت یکرنگی
از رنگ زمانه و ز نیرنگ خسان
غصه چه خوری بنوش از این نارنگی
#شعر #ادیب_الممالک
📜 @sheraneh_eitaa
ای یاد تو مرهم دل ریش
افتاده ای از چه رو به تشویش
چون قول ببندگیت دادم
پیمان شکنی نباشدم کیش
هر لحظه ارادتم فزون است
هر دم اخلاص بیش از پیش
جان در قدمت نثار سازم
آشفته مدار خاطر خویش
آزرده مشو ز وعده دیر
از طول مفارقت میندیش
لذت ندهد وصال بی هجر
گل با خار است و نوش با نیش
در قهر هزار لطف مخفی است
گر عاشق صادقی میندیش
یا رب بدوشنبه باز بینم
سلطان اندر فضای درویش
ای «بدر» دمی ادب نگهدار
در پیش ادیب دم مزن بیش
#شعر #ادیب_الممالک
📜 @sheraneh_eitaa
آمد به صد شوخی ز در ترکی که خونها ریخته
خون دل یک شهر را چشمش به تنها ریخته
چون او نباشد هیچکس سالار خوبانست و بس
خوبانش زین ره هر نفس سر در کف پا ریخته
خورشید شمع خرگهش کیوان غلام درگهش
جانهای شیرین در رهش طوعا و کرها ریخته
در مکتب او جاودان آدم بود سر عشر خوان
تا نقش علمه البیان بر لوح اسما ریخته
ادریس در تدریس او شوید ورق در آب جو
وز نامه خود آبرو قسطای لوقا ریخته
با معجز عیسی لبش با نوش احمد مشربش
با دست قدرت قالبش ایزد تعالی ریخته
بخشد تعین ذات را روزی دهد ذرات را
اشباح موجودات را او در هیولا ریخته
از حرز مریم جوشنی بر کتف عیسی دوخته
وز مغز آدم عطسه ای بر خاک حوا ریخته
فضل همیمش صبح و شام این چار عنصر را بجام
آنسان که بایستی مدام از هفت آبا ریخته
بر کاخ نصرش ای فتی نصر من الله آیتی
در جام فتحش شربتی ز انا فتحنا ریخته
چون پرده بردارد ز رو گیرد جهان از چارسو
از بس کرشمه ناز او از روی زیبا ریخته
روح الله آید جان بکف در درگهش با صد شعف
گردد براهش از شعف خون مسیحا ریخته
دجالها را برکشد با صد مذلتشان کشد
هم نار گبران خامشد هم آب ترسا ریخته
خونی که هنگام جدل در سینه کرار یل
از اهل صفین و جمل وز این گوارا ریخته
خواهد تلافی کرد تا فرصت بدست آورد تا
خونشان کند از گرد نا بر سطح غبرا ریخته
ای مهدی صاحب زمان کز عکس تیغت آسمان
رنگ شفق را جاودان بر طاق خضرا ریخته
لختی به محزونان نگر سوی جگرخونان نگر
در ساغر دونان نگر شهد گوارا ریخته
ما تلخکام از زهر غم خونمان شراب و طعمه هم
بر خوان شومان دژم صد گونه حلوا ریخته
خصم ترا با آبها آمیخته جلابها
ما در غمت خونابها از چشم بینا ریخته
ای سایه مهر تو پر گسترده بر شمس و قمر
وی مایه قهرت شرر بر هفت دریا ریخته
بنما رخ چون ماه را مرآت وجه الله را
و آن غمزه جانکاه را کز چشم شهلا ریخته
در مولدت میر اجل آراسته جشنی بی خلل
وز دست او در این محل زر بی تقاضا ریخته
میراست یکدریا کرم میراست یک گردون همم
جودش گه بخشش درم بر پیر و برنا ریخته
ویژه بمن کز شعر تر مدح ترا خواندم ز بر
دارم ببارش چون گهر ابیات غرا ریخته
چون نیک خواندی مقطعش بشنو چهارم مطلعش
تا بینی از هر مصرعش شهد مصفا ریخته
#شعر #ادیب_الممالک #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa
ای آنکه تو را همیشه در بر طلبم
وز لعل لبت هماره شکر طلبم
من قند مکرر آورم پیش لبت
وز لعل تو دشنام مکرر طلبم
#شعر #ادیب_الممالک
📜 @sheraneh_eitaa
ای خال تو هندوانه اندر آتش
وی چشم تو ترکانه و رویت مهوش
از من دو سه هندوانه گر بپذیری
گردم به غلامیت چه هندوی حبش
#شعر #ادیب_الممالک #شعر_طنز
📜 @sheraneh_eitaa
چون نقل من دلشده زار حزین
شد نقل مجالس بر شاه و مسکین
در نزد تو من روانه کردم نقلی
تا کام تو نیز باشد از من شیرین
#شعر #ادیب_الممالک
📜 @sheraneh_eitaa